انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۵ - در مدح سلطان اعظم سنجر
... آب چشمم زآتش هجران چنان رنگین شدست
کز رخ باد بهاری خاک کوه لاله زار
آب چشم و آتش دل را ندارم هیچ دفع ...
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۶ - در مدح شمسالدین اغل بیک
... همه کشور ز آه من بیدار
رخم از خون چو لاله خودرنگ
اشکم از غم چو لؤلؤ شهوار ...
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۱ - در مناجات باری تعالی
... گهی ز آب کند تازه چهره گلزار
گهی ز باد کند باز لاله را یلمق
گهی ذلیل کند قوم فیل را از طیر ...
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۷ - در مدح ناصرالدین طاهر و وصف ربیع
... سبزه چون دست به هم درزند اندر صحرا
لاله را پای به گل در شود اندر منهل
ساعد و ساق عروسان چمن را بینی ...
... که کند با رخ آیینه به سوهان مصقل
وان کند عکس گل و لاله به گردش که به شب
عکس آتش بکند گرد تنور و منقل ...
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۶ - در مدح سلطان غیاث الدین ابوشجاع سلیمان شاهبن محمد
... همواره تا که دارد مشاطگی نیسان
رخسار لاله رنگین زلف بنفشه پر خم
با آفتاب و سایه روان باد امر و نهیت ...
... یا چون بنفشه باد زبان از قفا کشیده
خصم تو یا چو لاله به خون روی شسته از غم
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۴ - در صفت قصر و باغ منصوریه و مدح ناصرالدین طاهر
... مجمر غنچه پر از عود قماریست بسوز
هاون لاله پر از عنبر ساراست بسای
آصف ملک سلیمان دوم خیمه بزد ...
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۶ - در مدح ناصرالدین طوطیبک
... باز آمده در ضمان به روزی
بر لاله رمح و سبزه خنجر
در باغ مصاف کرده نوروزی ...
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۵ - در مدح سید سادات
... نیلوفر تیغ چشمها را
چون لاله کند به کم بقایی
از نسبت فعل سایه گیرد ...
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۹ - در مطایبه گوید
... چنانکه گشت هوای نیاز ازو محجوب
دهان لاله رخانم به خنده بازگشای
از ابر جود در آنم یکی یم مقلوب
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۸ - حساد او را به تهمتی منسوب کردند قسمیات در نفی تهمت و ذم شاعری و استغفار گوید
... کمین سلطنتش در مصاف کون و فساد
سنان لاله به خون دلش بیالودست
سیاه روی سپهر کبود کسوت را ...
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵۵ - در مدح ترکان خاتون
... رنگ فرسای مشکسای آرد
لاله ناشکفته بی رزمی
رمحهای سنان گزای آرد ...
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۲۷ - ایضا طلب شراب کند
ای بزرگی که کلک وهمت تو
روی امید را چو لاله کنند
از یک احسان تو شکسته دلان ...
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۵۰ - مخدوم به حکیم جام شرابی بخشیده در شکر آن و طلب شراب گوید
... باد بر دست تو میی که به عکس
رنگ رخسار لاله برباید
صرف و پالوده ای چنانکه به لطف ...
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۵۹ - در مذمت اهل سوق
... امید مکن راستی از پشت بنفشه
تا روی تو چون لاله به خونابه نشوید
قولی نبود راست تر از قول شهادت ...
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۴۸ - در مدح تاج الدین ابوالمعالی محمد المستوفی گوید و عرق نسترن خواهد
... به من فرست وگرنه بگوی تا بخرم
زبان چو لاله به گرد دهان درافگندی
که گر نیارمت از سبزه دمن بترم ...
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۴۷ - در وصف بزرگی و کرم صاحب ترمد
... گفتم او را حاش لله این تساوی شرط نیست
لاله هرگز کی کند رمحی و سوسن ناچخی
این میان صوفیان باشد که هنگام خطاب ...
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۶۱ - در مدح فیروزشاه
... باز آمده در ضمان بهروزی
از لاله رمح و سبزه خنجر
در باغ مصاف کرده نوروزی ...
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۴
از شعله لاله جهان نور گرفت
وز چهره گل روی زمین حور گرفت ...
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۹
... بیدار چو نرگسم به گرد کویت
چون لاله شوم سوخته دل گر بنهم
مانند گل دو رویه رو بر رویت
انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۳
روی تو که شمع لاله زو درگیرد
گل پرده ز روی با تو چون درگیرد ...