گنجور

 
۹۰۱

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱

 

... مرهمی باید نهادن بر سرش نرم از وفا

راست گوی و راه جوی و از هوا پرهیز کن

کز هوا چیزی نزاد و هم نزاید جز عنا ...

ناصرخسرو
 
۹۰۲

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴

 

... وز آتش آب از چه گرد گرما

دانش بجوی اگرت نبرد از راه

این گنده پیر شوی کش رعنا ...

ناصرخسرو
 
۹۰۳

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵

 

... در زیر بر و برگ تو گریزد

گمراه ز سرمای جهل و گرما

چون خار تو خرما شد ای برادر ...

... از چاه سقر زی بهشت ماوا

تا راه دبستان خط ندانی

خط را نشود پاک جانت جویا ...

ناصرخسرو
 
۹۰۴

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹

 

... منبر ویران و مساجد خراب

مطرب قارون شده بر راه تو

مقری بی مایه و الحانش غاب ...

ناصرخسرو
 
۹۰۵

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲

 

... پند شاید دیو جهلت را طناب

بر فلک باید شدن از راه پند

ای برادر چون دعای مستجاب

ناصرخسرو
 
۹۰۶

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳

 

... جمله آسان شود ای پور پدر بر تو صعاب

چون نباشدت عمل راه نیابی سوی علم

نکند مرد سواری چو نباشدش رکاب ...

... ورچه یکیست میان من و تو حکم کتاب

نه سوی راه سداب است ره لاله لعل

گرچه زان آب خورد لاله که خورده است سداب ...

ناصرخسرو
 
۹۰۷

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵

 

... نیکی الفنج و ز پرهیز و خرد پوش سلاح

که بر این راه یکی منکر و صعب اژدرهاست

بهترین راه گزین کن که دو ره پیش تو است

یک رهت سوی نعیم است و دگر سوی بلاست ...

... به میان قدر و جبر رود اهل خرد

راه دانا به میانه دو ره خوف و رجاست

به میان قدر و جبر ره راست بجوی ...

... چو مرا کار نباشد نبوم اهل جزا

اندر این قول خرد را بنگر راه کجاست

چون بود عدل بر آنک او نکند جرم عذاب ...

... نه حکیم است که سازنده گردنده سماست

اندر این راه خرد را به سزا نیست گذر

بر ره و رسم خرد رو که ره او پیداست ...

ناصرخسرو
 
۹۰۸

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶

 

... هر کسی را زیر این چادر درون

خاطر جویا به راهی رهبر است

اینت گوید کردگار ما همه ...

... جمله اندر خانه پیغمبر است

گر به خانه در ز راه در شوید

این مبارک خانه را در حیدر است ...

ناصرخسرو
 
۹۰۹

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷

 

... خوردن ما سوی باز او خوش و خوار است

قافله هرگز نخورد و راه نزد باز

باز جهان ره زن است و قافله خوار است ...

... ماه منیر است و این جهان شب تار است

روح قدس را ز فخر روزی صد راه

گرد درو مجلسش مجال و مدار است ...

ناصرخسرو
 
۹۱۰

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸

 

... ناچار از اینجات برد آنکه بیاورد

این نیست سرای تو که این راه گذار است

بنگر که به چشمت شکم مادر پورا ...

... از رفتن ازین جای چرا دلت فگار است

ای مانده در این راه گذر راحله ای ساز

از علم و ز پرهیز که راهت به قفار است

تو خفته و پشتت ز بزه گشته گران بار ...

ناصرخسرو
 
۹۱۱

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹

 

... کار تو تسبیح و نماز و دعاست

بر پی و بر راه دلیلت برو

نیک دلیلا که تو را مصطفاست ...

... گرچه مر او را به ستوری رضاست

راه سوی دینت نماید خرد

از پس دین رو که مبارک عصاست ...

ناصرخسرو
 
۹۱۲

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱

 

... بد را سوی او جز بدی جزا نیست

آن روز دو راه است مردمان را

هرچند که شان حد و منتها نیست

یک راه همه نعمت است و راحت

یک راه به جز شدت و عنا نیست

من روز قضا مر تو را هم امروز ...

... ای کام دلت دام کرده دین را

هش دار که این راه انبیا نیست

نعلین و ردای تو دام دیو است ...

ناصرخسرو
 
۹۱۳

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۵

 

... کو مرین هر دو پود را تار است

طاعت و علم راه جنت اوست

جهل و عصیانت رهبر نار است ...

ناصرخسرو
 
۹۱۴

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶

 

... گر در کفتان از خرد عنان است

زیرا که بر این راه تاختن تان

بس ژرف یکی چاه بی فغان است

زین راه به یک سو شوید هر کو

بر جان و تن خویش مهربان است ...

... زان می نرود بر ره تو حجت

کز چاه بر آن راه بی گمان است

ناصرخسرو
 
۹۱۵

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۷

 

... که اینجای بس ناخوش و بی نواست

جهان گرچه از راه دیدن پری است

ز کردار دیو است و نر اژدهاست ...

... نه نومید باش و نه ایمن بخسپ

که بهتر رهی راه خوف و رجاست

دروغ ایچ مسگال ازیرا دروغ ...

ناصرخسرو
 
۹۱۶

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸

 

... مردم آن را دان کزو آزاده را آزار نیست

این جهان راه است و ما راهی و مرکب خوی ماست

رنجه گردد هر که از ما مرکبش رهوار نیست ...

... خشم یک سو نه سخن گستر که شهر آوار نیست

راه بنمایم تو را گر کبر بندازی ز دل

جاهلان را پیش دانا جای استکبار نیست ...

ناصرخسرو
 
۹۱۷

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۰

 

... برگیر زاد و زاد تو پرهیز و طاعت است

زین راه سر متاب که این راه اولیاست

چون بی بقاست این سفری خانه اندرو ...

ناصرخسرو
 
۹۱۸

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۱

 

... وزانجا در جهان مردمت خواند

ز راه مام و باب مهربانت

به دل داد از شکوفه و برگ و میوه ...

ناصرخسرو
 
۹۱۹

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۲

 

... زبر و زیر همه جمله به زیر قمر است

نظر تیره در این راه نداند سرخویش

ورچه رهبر به سوی عالم عقلی نظر است ...

... وگرت رهبر باید به سوی سیرت او

زی ره و سیرت اویت پسرش راهبر است

روی یزدان جهاندار و خداوند زمان ...

ناصرخسرو
 
۹۲۰

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۳

 

... کسی که داد بر این گونه خواهد از یزدان

بدان که راه دلش در سبیل داد گم است

ببین که بهره آن پادشا ز نعمت خویش ...

ناصرخسرو
 
 
۱
۴۴
۴۵
۴۶
۴۷
۴۸
۱۰۱۶