گنجور

 
۹۱۴۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴۶

 

... آغوش مرا محرم آن خرمن گل کن

موی کمرت طاقت این بار ندارد

کاری است به دل ناخن الماس شکستن ...

صائب تبریزی
 
۹۱۴۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۴۷

 

... ما گوشه نشینان چمن آرای خیالیم

در خلوت ما نکهت گل بار ندارد

بلبل ز نظر بازی شبنم گله مند است ...

صائب تبریزی
 
۹۱۴۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۶۸

 

... هر لاله که از خاک شهیدان توگل کرد

یک بار کند هر ثمری گل ز لطافت

در هر نظری سیب زنخدان توگل کرد ...

صائب تبریزی
 
۹۱۴۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۴۱

 

... در نیم نفس می شود از پاک فروشان

هر کس چو کتان بار به مهتاب گشاید

در بحر سر از حلقه گرداب برآرد ...

صائب تبریزی
 
۹۱۴۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۴۹

 

... بازیچه امواج بود کشتی خالی

دل را ز غم و درد سبکبار مدارید

بر سرو تهیدست خزان دست ندارد

از بی ثمری بر دل خود بار مدارید

در گوشه چشم است نهان فتنه دوران ...

صائب تبریزی
 
۹۱۴۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۵۳

 

... از خودبگریزید اگر مرد خدایید

این راه نه راهی است که با بار توان رفت

رندانه ازین خرقه سالوس برآیید ...

... در پرده دیدست نهان گوهر مقصود

یک بار به گرد نظر خویش برآیید

تا چند توان لاف زد از عقده گشایی ...

صائب تبریزی
 
۹۱۴۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸۳

 

ستاره سوخته پروای اعتبار ندارد

که تخم سوخته حاجت به نوبهار ندارد ...

... ز بس گزیده شد از روی تلخ مردم عالم

ز زنگ آینه من به دل غبار ندارد

جنان بساط جهان شد تهی زسوخته جانان ...

... تو از سیاه دلی روی خود ز خلق نتابی

که پشت آینه وحشت ز زنگ بار ندارد

همیشه حلقه ذکر خفی است مهر دهانش

لبی که شکوه ز اوضاع روزگار ندارد

به دوش و دامن مریم مسیح بارنگردد

صدف گرانیی ای از در شاهوار ندارد ...

صائب تبریزی
 
۹۱۴۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰۳

 

... جز رخ جانان که صفا نتوان دید

بار نگاه است هرچه در نظر آید

از در حق کن طلب شکسته دلان را ...

صائب تبریزی
 
۹۱۴۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱۰

 

... کسی را رسد پا به دامن کشیدن

که صد بار بر خویش گردیده باشد

کند با گهر در میان دست آن کس ...

صائب تبریزی
 
۹۱۵۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱۶

 

... محو در روی شراب ناب شد

هر که خم شد قامتش از بار درد

سجده گاه خلق چون محراب شد ...

... این سفال از اشک ما سیراب شد

هر که زیر باردلها صبر کرد

چون صنوبر از اولوالالباب شد ...

صائب تبریزی
 
۹۱۵۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲۷

 

... این گنج جدا هرگز از مارنمی گردد

بار از دل بی برگان هر نخل که بردارد

بی برگ نمی ماند بی بار نمی گردد

از جوش سخن صایب پیوسته بود بیخود ...

صائب تبریزی
 
۹۱۵۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۲

 

پاک گوهر را سزوارست اوج اعتبار

در سواری می رسد فیض نگین نامدار ...

... غافل از وقت زوال خود زسر گرمی شده است

آن که چون خورشید می نازد به اوج اعتبار

جوشن داود گردد سینه چون پر رخنه شد ...

... راستی عیب نمایان می شود در تیر مار

هر که صایب بار دوش خلق گردد چون سبو

در شکستش سنگ می بندد کمر در کوهسار

صائب تبریزی
 
۹۱۵۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۳

 

آب گوهر از تهی چشمان نمی شوید غبار

نقش جوی خشک باشد در عقیق آبدار ...

... گرد من بسته است نقش از ناتوانی بر زمین

زآستین افشانیم آسوده چون خط غبار

زخم تیر راست از کج بیش در دل می خلد ...

... میزبان تلخرو را سفره بی انتظار

خرقه پوشان را ز مردم بردباری لازم است

رخت حمالی برون کن چون نداری تاب بار

در تلافی کوه غم بردارمش صایب ز دل

چون سبوی باده هر دوشی که آرم زیر بار

صائب تبریزی
 
۹۱۵۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۶۱

 

پیچ وتاب خط برآن رخسار گلرنگ است بار

جلوه طوطی براین آیینه چون زنگ است بار

هر که خود رایافت پهلو می کند خالی ز خلق

بردرخت خوش ثمر پیوند چون سنگ است بار

بی دماغان رادماغ ناله بلبل کجاست

بوی گل چون غنچه مارا بر دل تنگ است بار

جوش اشکم شیشه افلاک رادر هم شکست

برتنگ ظرفان می پرزور چون سنگ است بار

نیست پروای نفس آیینه تاریک را

بردل روشن حضور خلق چون زنگ است بار

صلح اگر خوشتر بود از جنگ پیش عاقلان

بر دل آزادگان هم صلح وهم جنگ است بار

گله آهوی وحشی راشبان درکارنیست

بر دل سوداییان عشق فرهنگ است بار

شیشه سربسته خون دردل کند مخموررا

طوطی خاموش برآیینه چون زنگ است بار

دلخراشان پرده چشم وغبار خاطرند

سایه فرهاد بر کوه گرانسنگ است بار

گر سخن بی پرده گوید کلک صایب دور نیست

بر نوای بلبل شوریده آهنگ است بار

صائب تبریزی
 
۹۱۵۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۷۱

 

... گر به هوشیاری حجاب حسن مانع می شود

در سرمستی سری یک بار بر دوشم گذار

شرح شبهای دراز هجر از زلف است بیش ...

صائب تبریزی
 
۹۱۵۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۷۹

 

... جلوه مینای خالی بر لب جو در خمار

بر دلم بار دو عالم نیست در مستی گران

بردماغ من گرانی می کند بو در خمار ...

صائب تبریزی
 
۹۱۵۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۸۶

 

... ورنه کوتاهی ندارد مد انعام بهار

در حریم کعبه هر ناشسته رو را بار نیست

تازه در هر جام می کن غسل احرام بهار ...

صائب تبریزی
 
۹۱۵۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۰۳

 

... قرب منزل گرم سازد رهروان را بیشتر

پشت هر شاخی که خم از بار منت گشته است

از بهاران می کند شکر خزان را بیشتر ...

صائب تبریزی
 
۹۱۵۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۳۶

 

... در شبستان عدم شمعی به جز انوار خیر

نور از آیینه میبارد سکندر را به خاک

بی گهر هرگز نگردد ابر گوهر بار خیر

نام جم ازجام در دورست تا افلاک هست ...

صائب تبریزی
 
۹۱۶۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۵۳

 

... چراغی برفروز ازآتش این کاروان آخر

اگر از نوبهاران برگ سبزی نیست دربارت

رخ زردی به دست آور در ایام خزان آخر ...

... غرور خواجگی چشم ترا بسته است ازدزدان

ببین یک بار ای بیدرد عرض این دکان آخر

به فرصت مرگ را ای بیخبر کم کم گواراکن ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۴۵۶
۴۵۷
۴۵۸
۴۵۹
۴۶۰
۶۵۵