قدسی مشهدی » مثنویها » شمارهٔ ۲۵ - در توصیف باغ جهانآرای اکبرآباد
... کرم را داد دستی از هر انگشت
کفش را پنج دریا جمع در مشت
برای خنده دارد کبک طناز ...
... چو نقش زر ببالد نقش خاتم
کفش پیمانه دریای اکرام
لباس خاص لطفش رحمت عام ...
قدسی مشهدی » مثنویها » شمارهٔ ۳۱ - تعریف توکل و قصه رهزن فقیر شده و حال بتپرست تارک دنیا
... دانه تسبیح ز مژگان تر
در کفش از آبله سیراب تر
تافته رو از همه کس بی ریا ...
قدسی مشهدی » ساقینامه » بخش ۱
... که حق داده فانوس عدلش به دست
کفش را طبیعی ست بذل درم
بود جوهر ذات دستش کرم
ز خرج کفش دخل دریا و کان
به یک دم برآورد کردن توان ...
قدسی مشهدی » ساقینامه » بخش ۴
... یکی را به شمشیر گیرد خراج
به یاد کفش گر ببارد سحاب
شود چون صدف پر ز گوهر حباب ...
قدسی مشهدی » ساقینامه » بخش ۱۸
... چو بر تنگدستی فکندی گذر
کفش ساختی غنچه سان پر ز زر
شبی گر چو خور شمع مسکین شدی ...
قدسی مشهدی » ساقینامه » بخش ۲۵
... چنان کن از خود نباشی خجل
مزن دم عوانت زند گر به کفش
نیاید به هم راست مشت و درفش ...
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۵ - ایضاً فی نعت
... طفیلش گنج هستی بل نثارش
زمین در زیر کفشش عرش افلاک
خدا طغرای عرشش خواند لولاک ...
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۹ - در مدح نورالدین جهانگیر پادشاه
... درم جز پشت ماهی جمع کم شد
کفش نگذاشت تا داده درم را
کنون جام درم بخشد کرم را ...
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۲۷ - مصلحت کردن راجه جسرت با وزیران به جهت جلوس رام بر تخت شاهی و حیله انگیختن مادر برت برای اخراج رام
... چو بشنید این بشارت مادر را م
کفش نیسان شد از باران انعام
کنیز برت ازین غیرت برآشفت ...
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۳۱ - مشورت کردن وزیران با برت به جهت جلوس او و منع کردن برت وزیران را و آمدن در چترکوت به جهت آوردن رام و انکار کردن رام از ملک
... چو لب بر بست زان پند و نصیحت
برت را کفش چوبین داد رخصت
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۳۲ - رخصت کردن رام برت را با کفش چوبین و تعریف سلوک پادشاهی او
برت آن کفش چوبین بست بر سر
عزیزش داشت از صد تاج گوهر ...
... به یاد رام جانش بود خرسند
نهادی کفش او بر تخت ناموس
سحرگاه آمدی کردی زمین بوس ...
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۶۲ - در صفت فصل بهار برسات و فراق رام
... گشاده بر افق رنگین پر و بال
کفش رنگ زمانه بیخت گویی
شفق با روز و شب آمیخت گویی ...
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۰۵ - آمدن رام در شهر و دیدن برادران و شادی کردن رام و جلوس او بر تخت پدر خود
... به سیتا نیز شفقت کرد بسیار
کفش هم در فشان شد بهر ایثار
برهمن کرد خوش ساعت همان روز ...
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۰۷ - حسد بردن خواهر رام بر سیتا و فریب دادن او سیتا را
... ازین پس گو مکن انکار چندین
نه کاغذ در کفش آن حور زن داد
خط فتوای خون خویشتن داد ...
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴
... از زبان این سخن در گوش آن
میرود چون کفش کج در پای کج
در بدن از دل سرایت می کند ...
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۵
... روان که بود درین کهنه دیر افتاده
کفش بهمت ساقی بساق عرش رسید
تنی که بود ززقوم دیو دردی کش ...
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۶ - صفت عطّاران
... خواهند دوای قوت باه
بان از کفشان ز زود نفعی
بخشیده خواص قرص افعی ...
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۲۸ - صفت سرّاج
سراج کزو بود خروشم
باشد به کفش عنان هوشم
از دیدن آن نگار شیرین ...
وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۴۵ - صفت اتوکش
... دارم چو اتو به راه او من
در پا شب و روز کفش آهن
در پهلو استخوان خزیده ...
... کی هم چو اتو به او رسم من
گر کفش و عصا کنم ز آهن