گنجور

 
۶۱

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۱ - النوبة الثالثة

 

... یا دلیلا لمن تحیر فیکا

پیر طریقت گفت الهی همه از حیرت بفریادند و من بحیرت شادم بیک لبیک در همه ناکامی بر خود بگشادم دریغا روزگاری نمی دانستم که لطف ترا دریازم الهی در آتش حیرت آویختم چون پروانه در چراغ نه جان رنج تپش دیده نه دل الم داغ الهی در سر آب دارم در دل آتش در باطن ناز دارم در ظاهر خواهش در دریایی نشستم که آن را کران نیست بجان من دردی است که آن را درمان نیست دیده من بر چیزی آمد که وصف آن را زبان نیست

خصمان گویند که این سخن زیبا نیست ...

میبدی
 
۶۲

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۲ - النوبة الثالثة

 

... حکمتی دیگر گفته اند در تخصیص آب و خاک اندر طهارت گفتند که هر جایی که آتش درافتد زخم آن آتش بآب و خاک بنشانند و مؤمن را دو آتش در پیش است یکی آتش شهوت در دنیا دیگر آتش عقوبت در عقبی رب العالمین آب و خاک سبب طهارت وی گردانید تا امروز آتش شهوت بر وی بنشاند و فردا آتش عقوبت

و بدان که ابتداء طهارت از آن عهد معلوم گشت که اندر خبر آمده از امیر المؤمنین علی بن ابی طالب ع از رسول خدا ص گفت چون فرشتگان حدیث آدم و صفت وی شنیدند گفتند أ تجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء بعد از آن ازین گفت پشیمان شدند و از عقوبت الله بترسیدند زاری کردند و بگریستند و از خدای عز و جل خشنودی خواستند فرمان آمد از الله که خواهید تا از شما درگذارم و گرانی این گفتار از شما بردارم و بر شما رحمت کنم دریایی آفریده ام زیر عرش مجید و آن را بحر الحیوان نام نهاده ام بدان دریا شوید و بدان آب رویها و دستها بشویید و سرها را مسح کنید و پایها را بشویید فرشتگان فرمان بجای آوردند امر آمد که هر یکی از شما تا بگوید سبحانک اللهم و بحمدک اشهد ان لا اله الا انت استغفرک و أتوب الیک

ایشان بگفتند و فرمان آمد که توبه های شما پذیرفتیم و از شما اندر گذاشتیم گفتند خداوندا این کرامت ما راست علی الخصوص یا دیگران ما را در آن انبازند گفت شما راست و آن خلیفت را که خواهم آفرید و فرزندان وی تا قیام الساعة هر که این چهار اندام را آب رساند چنان که شما را فرمودم اگر از زمین تا آسمان گناه دارد از وی درگذارم و او را خشنودی و رحمت خود کرامت کنم ...

میبدی
 
۶۳

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۳ - النوبة الثالثة

 

... و قال الحسین بن منصور من جوز التخلیق من غیر علة جوز التعذیب من غیر زلة آن کس که بخواند بی علت اگر براند بی زلت کس را بر صنع وی چرا نیست و در حکم وی چون نیست خداوندا در راستی کار تو تهمت نیست و صنع ترا علت نیست

درماندیم در مقامی که راه واپس نیست و از پیش یارا نیست در دریایی که آن را کران نیست خداوندا رهی را دریاب که رهی را بیش از این طاقت نیست بپیوند و ببخشای که مقتضای کرم جز این نیست فتح شخرف از اسرافیل مصری پرسید استاذ ذو النون که هل تعذب الاسرار قبل الزلل اسرافیل سه روز زمان خواست روز چهارم گفت مرا جواب دادند بشنو اگر روا بود ثواب بیش از عمل هم روا بود عذاب بیش از زلل

این بگفت و زعقه ای زد و در شورید و از دنیا برفت ...

میبدی
 
۶۴

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶- سورة الانعام‏ » ۹ - النوبة الثانیة

 

... و در بعضی کتب آورده اند که صور چهار شاخ دارد یکی تا بزیر عرش است یکی تا بثری یکی تا بمیمنه عالم

چهارم بمیسره عالم چنان که از عرش تا ثری و از میمنه عالم تا میسره همه در میان این چهار شاخ است روز قیامت روز حشر و نشر چون الله خواهد که خلق را زنده کند جانهای پیغامبران در آن شاخ آرند که زیر عرش است و جانهای مؤمنان در آن شاخ که بمیمنه عالم است و جانهای جمله کافران در آن شاخ که در ثری است و جانهای زندیقان و مبتدعان در آن شاخ که بمیسره عالم است و بعدد هر جانی درین شاخها سوراخها است بر مثال زنبور خانه چون جانها برین سوراخها درآید چنان راست آید که نه جان زیادت آید نه جای کم بود و چهل سال جانها چنان میدارد پس زمین را بجنباند چنان که الله گفت إذا رجت الأرض رجا تا خاکهای شخصها از یکدیگر جدا شود سیاه از سفید و مرد از زن جدا شود آن گه ببحر مسجور فرمان آید دریایی است در زیر عرش مجید آب حیات در آن فرمایند او را که ببار چهل سال آن دریا آب بزمین می بارد تا آن خاکها در زیر زمین آمیخته شود پس آن خاکها بفرمان حق رگ و پی و پوست و استخوان گردد همان شخصها که در دنیا بود رب العزة باز آفریند آن گه زمین از گرانباری بحق نالد و فرمان آید که بارها بیرون نه فذلک قوله و أخرجت الأرض أثقالها زمین شکافته شود شخصها از زمین بیرون آید اسرافیل را فرمایند تا در صور دمد آن جانهای خلق جمله از صور بیرون آیند جانهای نیکبختان سفید چون مروارید و جانهای بدبختان سیاه چون قیر و همه احوال عالم از آن پر گردد و رب العزة گوید جل جلاله لیرجعن کل روح الی جسده فتأتی الارواح فتدخل فی الخیاشیم فتمشی فی الاجساد کمشی السم فی اللدیغ

عالم الغیب و الشهادة این شهادت با غیب قرین در همه قرآن معنی آن شاهد است و حاضر میگوید دانا بهر غایب و حاضر اوست و هو الحکیم یعنی حکم البعث الخبیر بالبعث متی یبعثهم

میبدی
 
۶۵

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۲- سورة یوسف- مکیة » ۳ - النوبة الثالثة

 

... گردون نکشد آنچ دل ما کشدا

یوسف گفت از بهر خدا بگوی که چه میکند آن پیر حالش چون است و کجا نشیند گفت از خلق نفرت گرفته و از خویش و پیوند باز بریده و صومعه ای ساخته و آن را بیت الاحزان نام کرده پیوسته آنجا نماز کند و جز گریستن و زاریدن کاری ندارد وانگه چندان بگریسته که همه مژگان وی ریخته و اشفار چشم همه ریش کرده و بگاه سحر از صومعه بیرون آید و زار بنالد چنانک اهل کنعان همه گریان شوند گوید آه کجا است آن جوهر صدف دریایی کجا است آن نگین حلقه زیبایی

ماها بکدام آسمانت جویم ...

میبدی
 
۶۶

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۳- سورة الرعد- مکیة » ۱ - النوبة الثالثة

 

... در زخمه بود همه نوازیدن زیر

قوله تعالی المر سری است از اسرار محبت گنجی از گنجهای معرفت در میان جان دوستان ودیعت دارند و ندانند که چه دارند و عجب آنست که دریایی همی بینند و در آرزوی قطره ای می زارند این چنانست که پیر طریقت گفت الهی جوی تو روان و مرا تشنگی تا کی این چه تشنگی است و قدحها می بینم پیاپی

زین نادره تر کرا بود هرگز حال ...

میبدی
 
۶۷

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۷- سورة بنى اسرائیل- مکیة » ۱ - النوبة الثانیة

 

... پس از آن جبرییل مرا بآسمان ششم برد موسی را دیدم سلام کردم و جواب شنیدم چون بوی بر گذشتم موسی بگریست گفتند ای موسی ترا چه گریانید گفت ابکی لان غلاما بعث بعدی یدخل الجنة من امته اکثر ممن یدخلها من امتی

گفتا در آسمان ششم خانه ای دیدم که آن را بیت العزه می گفتند جای دبیران و نویسندگان ایشان که قرآن از جبرییل بتلقین می گرفتند و می نبشتند و رب العزه ایشان را می گوید بأیدی سفرة کرام بررة پس از آن مرا بآسمان هفتم برد و از بسیاری فریشته که در آسمان هفتم دیدم یک قدم جای ندیدم که نه فریشته ای بر وی ایستاده یا در رکوع و یا در سجود و ابراهیم خلیل را دیدم بر وی سلام کردم جواب داد و گفت مرحبا بالابن الصالح و النبی الصالح و قال لی مر امتک فلیکثروا من غراس الجنة فان تربتها طیبة و ارضها واسعة فقلت له و ما غراس الجنة قال لا حول و لا قوة الا بالله پس مصطفی ص این آیت بر خواند إن أولی الناس بإبراهیم للذین اتبعوه و هذا النبی و در آسمان هفتم بیت المعمور دیدم رفتم در آنجا و نماز کردم و در پیش وی دریایی بود فریشتگان جوق جوق در آن دریا می شدند و بیرون می آمدند و خویشتن را می افشاندند و از هر قطره ای رب العزه فریشته ای می آفرید که بیت المعمور را طواف می کرد

بروایتی دیگر جبرییل گفت هذا البیت المعمور یدخله کل یوم سبعون الف ملک اذا خرجوا منه لم یعودوا فیه ابدا و در آسمان هفتم فریشته ای را دیدم بر کرسی نشسته و مانند طشتی در پیش نهاده و در دست وی لوحی بود نبشته از نور در آن می نگرید و هیچ براست و چپ نمی نگرید همچون کسی اندیشناک اندوهگین گفتم این کیست ای جبرییل گفت ملک الموت یا محمد چنانک می بینی پیوسته در کارست که دایم در قبض ارواح است مصطفی ص گفت ای جبرییل هر که می میرد در وی نگرد گفت آری گفت پس از مرگ بزرگ کاریست و صعب داهیه ای جبرییل گفت ای محمد آنچ بعد از مرگ بود بزرگتر است و صعب تر پس جبرییل فرا پیش وی شد و گفت هذا محمد نبی الرحمة و رسول العرب پس بر وی سلام کردم و جواب شنیدم و از وی نواخت و کرامت دیدم گفت ای محمد ترا بشارت باد که همه خیر و نیکی در امت تو می بینم رسول ص گفتالحمد لله المنان بالنعم آن گه گفتم این چه لوح است که داری و در آن می نگری گفت آجال خلایق در آن نبشته و تفصیل داده که در آن می نگرم هر کرا اجل رسیده قبض روح وی میکنم رسول گفت سبحان الله چون توانی قبض ارواح خلایق زمین و ازین مقام خویش حرکت نمی کنی گفت آری این طشت که در پیش من می بینی بر مثال دنیا است و جمله خلایق زمین در پیش دیده من اند همه را می بینم و دست من بهمه می رسد چنانک خواستم قبض ارواح میکنم ...

میبدی
 
۶۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۱۸- سورة الکهف- مکیة » ۷ - النوبة الثانیة

 

... و گفته اند معنی آیت آنست که ذو القرنین را چنان نمود که آفتاب بآن چشمه فرو می شود همچون کسی که در دریا بود چنان نماید که آفتاب از دریا بر می آید و هم بدریا فرو می شود یا در بیابان بود چنان نماید که آفتاب از بیابان بر می آید و هم ببیابان فرو میشود بچشم نگرند چنین نماید و حقیقت خلاف این باشد

و وجد عندها قوما ذو القرنین که آنجا رسید بنزدیک آن چشمه قومی یافت یعنی شارستانی عظیم دید در آن خلقی عظیم فراوان بودند یعنی ناسک ایشان را قوت و قامت تمام و سلاح و ساز جنگ ساخته زبانهاشان مختلف و هواهاشان پراکنده جامه هاشان پوست صیدی و طعامها صید دریایی همه کافر که در میان ایشان یک مؤمن نه ذو القرنین ایشان را بر توحید دعوت کرد و دین حق بر ایشان عرضه کرد قومی بگرویدند و قومی نه پس رب العالمین گفت یا ذا القرنین إما أن تعذب

آن کس که گوید ذو القرنین پیغامبر بود این قول بمعنی وحی باشد یعنی اوحی الله الیه بهذا و آن کس که گوید پیغامبر نبود پس آن را دو قول گفته اند یکی اوحی الله الی نبی فامره النبی به و الثانی کان الهاما و القاء فی القلب قلنا یا ذا القرنین إما أن تعذب ای اما ان تعذبهم بالسیف ان اصروا علی کفرهم و لم یدخلوا فی الاسلام و إما أن تتخذ فیهم حسنا باکرامهم و تعلیمهم شرایع الدین ان آمنوا و قیل العذاب القتل و اتخاذ الحسن الاسر یعنی تأسرهم فتعلمهم الهدی و تبصرهم الرشاد ...

میبدی
 
۶۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۴- سورة النّور- مدنیّة » ۴ - النوبة الاولى

 

... و الذین کفروا و ایشان که کافر شدند أعمالهم کسراب بقیعة کردارهای ایشان که میکنند راست چون گورابی است بهامون یحسبه الظمآن ماء که تشنه آن را آب پندارد حتی إذا جاءه تا آن گه که آید بآن لم یجده شییا آن را هیچ چیز نیابد از آنچه می بیوسد و وجد الله عنده و الله را داور یافت نزدیک کردار خویش فوفاه حسابه باو گزارد الله شما ر او و پاداش او تمام و الله سریع الحساب ۳۹ و الله آسان کارست زود توان

أو کظلمات یا چون تاریکیهایی است فی بحر لجی در دریایی ژرف دور قعر پر آب یغشاه موج پیچیده در سر آن موجی من فوقه موج بر زبر آن موج موجی دیگر من فوقه سحاب از بر آن موج میغی ظلمات بعضها فوق بعض تاریکیهایی بر زبر یکدیگر إذا أخرج یده اگر دست خود از جامه خود بیرون آرید لم یکد یراها نه کامید که فرا دست خویش بیند از تاریکی و من لم یجعل الله له نورا و هر که الله او را روشنایی ننهاد فما له من نور ۴۰ او را روشنایی نیست

أ لم تر نمی بینی و نمیدانی أن الله یسبح له من فی السماوات و الأرض که الله را می ستاید هر چه در آسمانها و زمینها کس است و الطیر صافات و مرغ در پرواز خویش کل قد علم صلاته و تسبیحه نماز و سجود همه دانسته است و ستایش همه شنیده و دانسته و الله علیم بما یفعلون ۴۱ و الله داناست بهر چه میکنند ...

میبدی
 
۷۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۷۷- سورة المرسلات- مکیة » النوبة الثالثة

 

... یقول الحق جل جلاله اولیایی فی قبابی لا یعرفهم غیری

یکی از ایشان شیخ بسطام است قدس روحه شبی در مناجات بود جهانی دید آرمیده مهتاب روشن می تافت و ستارگان می رخشیدند سکونی و آرامی در عالم افتاده نه از کس آوازی نه از هیچ گوشه رازی و نیازی با خود گفت دریغا در گاهی بدین بزرگواری و چنین خالی از غیب ندایی شنید که ای بایزید تو پنداری که خالی است پرده از گوشت برگرفتند گوش فرا دار تا ناله سوختگان و زارندگان شنوی بو یزید گفت چهار گوشه عالم پیش من نهادند و از هر گوشه ای ناله ای شنیدم از هر زاویه ای سوزی و نیازی و از هر طرفی دردی و گدازی همه جهان ناله اواهان گرفته و از زمین تا به آسمان یا ربها روان گشته بو یزید خود را در جنب ایشان ناچیز دید چون قطره ای در دریایی یا ذره ای در هوایی زبان حسرت و حیرت بگشاد گفت خداوندا در دریای شوق تو بسی غرق شدگانند در بادیه ارادت تو بسی متحیرانند بر درگاه جلال تو بسی کشتگان اند بر امید وصال تو بسی دلشدگانند نه هیچ طالب را آرام و نه هیچ قاصد را رسیدن به کام پیر طریقت اینجا سخنی نغز گفته به زبان انکسار به نعت افتقار لایق حال

می گوید الهی این سوز ما امروز درد آمیز است نه طاقت به سر بردن نه جای گریز است الهی این چه تیغ است که چنین تیز است نه جای آرام و نه روی پرهیز ست الهی هر کس بر چیزی و من ندانم بر چه ام بیمم آنست که کی پدید آید که من کی ام الهی کان حسرت است این تن من مایه درد و غم است این دل من می نیارم گفت کاین همه چرا بهره من نه دست رسد مرا بر معدن چاره من

میبدی
 
۷۱

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب البوم و الغراب » بخش ۷ - ادامهٔ حکایت مرغان که می‌خواستند بوم را امیر خود کنند

 

و کار بوم و نفاق و غدر او را همین مزاج است و معایب او بی نهایت و این قدر که تقریر افتاد از دریایی جرعه ای و از دوزخ شعله ای باید پنداشت و مباد که رای شما برین قرار گیرد چه هرگاه افسر پادشاهی بدیدار ناخوب و کردار ناستوده موم ملوث شد

مهر و ماه از آسمان سنگ اندر آن افسر گرفت ...

نصرالله منشی
 
۷۲

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۹

 

... هم صراط مستقیم و هم طریق مستوی

لولو دریایی و دریای خوبی روی توست

ای شگفتی هم تو دریایی و هم تو لولوی

گر به خوبی بود نقش مانوی چون روی تو ...

ادیب صابر
 
۷۳

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۲

 

... کریم خلق صدر شرق ابوالقاسم علی کایزد

به قدر و جود او داده است گردونی و دریایی

خداوندی که مولایند رایش را و ذاتش را ...

ادیب صابر
 
۷۴

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۲

 

... بزرگ بار خدایی که جود و مکرمتش

به خاصیت همه ابری کنند و دریایی

سپهر با همه اختر زمانه با همه خلق ...

ادیب صابر
 
۷۵

خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵

 

... به هر اشکی که از رشکت فرو بارم به هر باری

کنارم کم ز دریایی نمی بینم نمی بینم

اگر تو سرو بالایی تو را من دوست می دارم ...

خاقانی
 
۷۶

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰ - در مدح جلال الدین الخزاری

 

... قدر نظم و نثر او داند به شرط

سوی روضه در دریایی فرست

تخم پیله است آن به دیباجی سپار ...

خاقانی
 
۷۷

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۰ - (سی لحن باربد)

 

... به خرسندی طمع را دیده بردوز

ز چون من قطره دریایی درآموز

که چندین گنج بخشیدم به شاهی ...

نظامی
 
۷۸

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۱ - پاسخ دادن شیرین خسرو را

 

... هنوزم غنچه گل ناشکفته ست

هنوزم در دریایی نسفته ست

هنوزم لب پر آب زندگانی است ...

نظامی
 
۷۹

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۹ - اندرز و ختم کتاب

 

... زمین و آسمان بی داوری نیست

هران سنگی که دریایی و کانی ست

در او دری و یاقوتی نهانی ست ...

... غلط گفتم که گنجی و اژدهایی

دری در ژرف دریایی نهاده

چراغی بر چلیپایی نهاده ...

نظامی
 
۸۰

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۸ - نشستن بهرام روز دوشنبه در گنبد سبز و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم سوم

 

... ساده کردش به چنگ و ناخن خویش

چون مساحت گران دریایی

زد در آن خم به آب پیمایی ...

نظامی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۲۵