... یارمند و دستگیر خسروان عالمست

یارمندش چرخ با دو دستگیرش بخت باد

چو چرخ باد خزان را بباغ راه دهد

ببرگ سبز رزان باد رنگ کاه دهد ...

خدایگانا چرخ برین زمین تو باد

بروز کوشش روح الامین امین تو باد ...

... و گر بشد خلقی صد دهد خدای بدل

تو چرخ دولتی و هم بر تو ناز و نشاط

مباد دور ز نزدت نشاط و ناز و دول

نه چرخ را بود از جستن شهاب زیان

نه شاخ را رسد از رفتن شکوفه خلل ...

... برنج ار بکاهم ننالم ز غم

ز چرخ ار بمیرم نخواهم امان

چو کورست گیتی چه خیر از هنر ...

... ز نیلوفر و گل بدل دادمان

می و زعفران چرخ نیلوفری

شده بلبل از باغ و با او شده ...

... گرچه مه زمانی ورچه شه زمینی

از همت بلندی بر چرخ هفتمینی

از بخردان خیاری وز راستان گزینی ...

... بهتر ز ملوک کرخ شمس الامراست

میران ز می اندو چرخ شمس الامراست

... مهر همه عالم از دل من برکند

چون مهر ز چرخ بر زمی نور افکند

مه را چه خطر باشد و که را چه گزند

چون چشمه آفتاب بر چرخ فلک

بر پیل نشسته شاه با فر ملک ...

تا کرد جهان زیر قلم میر اجل

بر چرخ برین بزد علم میر اجل

از بس که همی کند کرم میر اجل ...

بر چرخ جوانمرد شبیخون کردن

چون خون علی بقصد صدخون کردن ...

تا جامه مدح تو بپوشید رهی

با چرخ ستمکاره بکوشید رهی

تا از تو حدیث خوش نیوشید رهی ...

... ز بار منت او گشت گویی

بدین کردار پشت چرخ چنبر

ز تیرش رخ مه سکنجیده شد

ز تیغش دل چرخ انجیده شد

دل از حرص و از کینه انباشته

سر کبر بر چرخ افراشته

... فشانده مشک خرخیزی به بستان ها به زنبرها

به زیر پر قوش اندر همه چون چرخ دیباها

به پر کبک بر خطی سیه چون خط محبرها ...

... از تیغ به بالا بکند موی به دو نیم

وز چرخ به نیزه بکند کوکب سیار

گر ناوکی اندازد عمدا بنشاند ...

... هم بدان رو کاشتقاق فعل از فاعل بود

چرخ و سعد از کنیت و نام تو گیرند اشتقاق

از همه شاهان چنین لشکر که آورد و که برد ...

... با شدن با آمدن با رفتن و برگشتنش

ابرگرد و باد کند و برق سست و چرخ لنگ

ساق چون پولاد و زانو چون کمان و پی چو زه ...

... بخت بی تقصیر و محنت روز بی مکروه و غم

دهر بی تلبیس و تنبل چرخ بی نیرنگ و رنگ