گنجور

 
قطران تبریزی

چو چرخ باد خزان را بباغ راه دهد

ببرگ سبز رزان باد رنگ کاه دهد

ز ابر پیش هوا پرده سیاه کشد

بکه سپیدی از آن پرده سیاه دهد

بباده گونه چون مهر و ماه باد دهد

بباغ گونه زر ابر مهر ماه دهد

یکی ز زر همی دشت را زره پوشد

یکی ز سیم همی کوه را کلاه دهد

خدایگان جهان لشگری که روز نبرد

ز خصم تاج ستاند بدوست گاه دهد

بقاش بادا چندانکه ملک عالم را

ز بدکنش بستاند به نیکخواه دهد

 
 
 
حکیم سبزواری

به محفلی که تو ای چون منی که راه دهد

که عرض حال گدا پیش پادشاه دهد

ز خلق بر درت ای شه پناه آوردم

اگر تو نیز برانی که ام پناه دهد

فتاده باز بشوخی و شی سر و کارم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه