گنجور

 
۶۳۶۱

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۲

 

... سرمایه اشکی کن و نالیده فرو بار

از فیض تو دریا شده دامان من اکنون

ای دیده نمی بر دل تفسیده فروبار ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۶۲

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۵

 

... سامان طرفه ای داد عشق تو چشم ما را

در کف عنان دریا در آستین بهارش

شد از تپانچه نیلی رخسار یوسف ما ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۶۳

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۹

 

... هر چه خواهی ببر ای ابر بهار از مژه ام

به عبث آب رخ خویش به دریا مفروش

مستی آسان نبود حوصله ای می خواهد ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۶۴

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۹

 

نگردد غرق طوفان کشتی بی لنگر عاشق

بود دریا نمک پرورده چشم تر عاشق

به گوش جان صلای شهپر جبریل می آید ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۶۵

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۳

 

... تا رفته گرامی گهر من ز کنارم

چون دامن دریا شده دامان من از اشک

از بس که فرو ریخت ز مژگان من انجم ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۶۶

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۰

 

... به میدانی که گردد جلوه گر چابک سوار دل

حباب شوخ نتواند کشیدن جام دریا را

به دست دیده نگذاری عنان اختیار دل ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۶۷

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۶

 

... دل را بگو ز چاک گریبان برآورم

ساقی به همت کف دریا نوال تو

از موج خیز هر مژه طوفان برآورم ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۶۸

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۱

 

... در گرد یتیمی گهر خویش گرفتیم

هرگز نگرفته ست رگ ابر ز دریا

این بهره که از چشم تر خویش گرفتیم ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۶۹

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۲

 

... هر چند قفس بشکند آزاد نگردیم

تا رخت به دریا نکشد قافله ما

خاموش چو سیلاب ز فریاد نگردیم ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۷۰

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۷

 

... این خاکمال قطره ما را سزا نبود

ما را که گفته بود ز دریا برون رویم

شهری تمام طالب سودای یوسفند ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۷۱

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۲

 

ز خود دور آن دلارا را نمی دانم نمی دانم

جدا از موج دریا را نمی دانم نمی دانم

دمید از مشرق هر ذره ای سر زد ز هر خاری ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۷۲

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۳

 

... گرامی گوهرم گرد یتیمی آرزو دارد

حزین از سیر چشمی در دل دریا نمی مانم

حزین لاهیجی
 
۶۳۷۳

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۴

 

... میخانه تو را دانم پیمانه تو را یابم

چندان که زنم غوطه چون موج به هر دریا

در سینه هر قطره دردانه تو را یابم ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۷۴

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۸

 

... دلق ورع مگر به شط باده تر کنیم

دریا اگر چه هست در آغوش ما حزین

لب تر ز جوی خویش چو آب گهر کنیم

حزین لاهیجی
 
۶۳۷۵

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۳

 

... چون موج سرابیم درین وادی خونخوار

هر چند تپیدیم به دریا نرسیدیم

از عقل بریدن به تمنای جنون بود ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۷۶

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۴

 

... منم نسابه دردانه اشک

نژاد دل به دریا می رسانم

چو شبنم قطره خود را ز پستی ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۷۷

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۳

 

... منت از دست و دل خویش کشیدیم بس است

دم آبی به لب تشنه ز دریا نکشیم

گر در خلد به روی نگهم باز کنند ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۷۸

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۷

 

... وگرنه می رسد تا منزل مقصود آوازم

مرا از سینه می جوشد خروشی از دل دریا

کجا از بستن لب می شود مسدود آوازم ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۷۹

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۰

 

... من و تو هر دو گریانیم ای ابر

چه در کوه و چه در دریا چه هامون

ولیک از من بسی فرق است با تو ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۸۰

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۶

 

... منت خدای را که درین خشک سال دهر

دارد کفم ز آبله دریا در آستین

روشن چراغ مسجد و میخانه از من است ...

حزین لاهیجی
 
 
۱
۳۱۷
۳۱۸
۳۱۹
۳۲۰
۳۲۱
۳۷۳