غم دنیا ندارم، در پی عقبا نمی مانم
به شغل دشمنان، از دوست هرگز وا نمی مانم
نمی گردد گره، مجنون صفت مشت غبار من
خراب وحشتم، زندانی صحرا نمی مانم
ز امشب مگذران، گر می کنی فکری به روز من
من آتش به جان، چون شمع تا فردا نمی مانم
گسستن نیست در پی کاروان بی قراران را
چو موج از خود به هر جانب روم تنها نمی مانم
به این ضعفی که نتوانم به سعی از خویشتن رفتن
چرا در خاطر آن یار بی پروا نمی مانم؟
چو طفل اشک، آغوشم به آسایش نمی سازد
گره در دامن مژگان خون پالا نمی مانم
گرامی گوهرم گرد یتیمی آرزو دارد
حزین از سیر چشمی در دل دریا نمی مانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.