نگردد غرق طوفان کشتی بی لنگر عاشق
بود دریا نمکپروردهٔ چشم تر عاشق
به گوش جان صلای شهپر جبریل می آید
دمی کز شوق جانان می تپد دل در بر عاشق
تغافل تا به کی؟ دیر آشنا، بیرحم، بی پروا
چه می آرد ببین، آن تیغ ابرو بر سر عاشق
چه استغناست یارب نشئهٔ مهر و محبت را؟
چو ماه نو ز خود سرشار گردد ساغر عاشق
پریشان طره،گر دامن زنی سرگرمی دل را
رود بر باد پیش از سوختن خاکستر عاشق
دل افسرده ام را چشمهٔ خضر حقیقت کن
به حرفی، ای مسیحای لبت جان پرور عاشق
که تا آن طرف دامن می برد مشت غبارش را؟
نگردد گر تپیدنهای دل بال و پر عاشق
ملامت کی کند سرگرمی شوریدگان ساکن؟
نگردد سنگ طفلان صندل دردسر عاشق
حزین ، افسرده نتوان کرد آه آتشینت ر
نخیزد شمع سان جز شعله از بوم و بر عاشق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به هر طوفانی از جا در نیاید لنگر عاشق
شمارد داغ، خورشید قیامت را سر عاشق
زند بر ابر نیسان طعن خشکی گوهر عاشق
محیطی را نیارد در نظر چشم تر عاشق
بریدن ها نمایان است از غیر تو ای بدخو
که نقش بوریا باشد به پهلو جوهر عاشق
ز بالینش چه گویم کوه را سرگشته می سازد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.