هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶
... عجب نبود اگر در عهد جود و دور انعامت
تهی ماند از گهر دریا و خالی شد در از معدن
کف جود تو در دامان خلق افشاند هر گوهر
که دریا داشت در گنجینه یا کان داشت در مخزن
فلک مشاطه رخسار جاه توست از آن دایم ...
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸ - در ستایش شهر قم
... آسمان در حکم انگشت تو چون انگشتری
با کف دریا نوالت هفت دریا قطره ای
پیش خرگاه جلالت هفت گردون چنبری ...
... گه دری و گاه مرجانی و گاهی عنبری
کی رهین کس شود دریا که گر گیرد ز ابر
قطره آبی دهد واپس درخشان گوهری ...
هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخها » شمارهٔ ۲
... موجی این بحر زد و گوهری آمد بیرون
ناگه از موج دگر باز سوی دریا شد
روحش آن سدره نشین طایر در تن محبوس ...
حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۱ - نیایش و عرض شکوی
... عربده افزون کند حادثه با گوشه گیر
لطمه زند بیشتر موج به دریا کنار
وه که ندارد درنگ گردش گردنده چرخ ...
حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۲ - در توحید باری تعالی
... غوطه در حیرت زدند این چشمه حیرت زاستی
غوص این دریا دمی در خود فرو رفتن بود
سر برآری گر ز خود قطره نه ای دریاستی
عالم از خورشید رخسارش تجلی زار شد ...
... در خرابات محبت عاشق رسواستی
صفحه را دریای خون کردی بیفکن خامه را
آستینت جوی خون و دیده خون پالاستی
حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۶ - در مدح حضرت رسول اکرم(ص)
... کشتی دل فسرده به خشکی فکنده است
این قطره را فشرده و دریا برآورم
تا کار داغ عشق به سامان کنم تمام ...
... طوفان کنم ز دیده به درگاه مصطفی
دریا ز خاک یثرب و بطحا برآورم
از شش جهت ندا بک یا سید الرسل ...
حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۷ - در مدح حضرت امیر مؤمنان
... هشیاردلان را نسزد این همه مستی
از ساغر هستی که حبابی ست به دریا
خاتم چه شد و تخت سلیمان به کجا رفت ...
حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - و نیز در مدح آن بزرگوار (ع)
... نه شهد شناسیم به ذوق تو نه سم را
دریا ز چه رو قطره زند با نم اشکم
داده ست به طوفان مژه ام شورش یم را ...
حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - در مدح امیر مومنان حضرت علی بن ابیطالب
... بردارد اگر باد کفش دست تسلی
گیرد دل دریا تب و تاب عطشان را
شرع کهن ناطقه را نسخ نماید ...
حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۱۸ - تجدید مطلع
... خشکد چو شانه در شکن زلف یار دست
گردد چو موج زن کف دریا عطای او
بر سر زند ز پنجه مرجان بحار دست ...
حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - در مدح حضرت علی بن ابی طالب (ع)
... فیض غمت عطیه فرستد به جان و دل
ابر کفت وظیفه به دریا و کان دهد
تا از کف تو ساغر ایمان گرفته ام ...
حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۲۵ - مدح و منقبت حضرت مولی الموالی علی بن ابیطالب (ع)
... بحر کرم علی ولی کز سخای او
دریا و کان همیشه کند گوهر اقتباس
بر خاک عاکفان بلند آستان او ...
حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۲۸ - در منقبت حضرت امیر مومنان علیه السلام و آرزوی نجف اشرف
... این بود اندر جهان خیل و حشم داشتن
پیشه فکر من است غوطه به دریا زدن
شیوه کلک من است معجز دم داشتن ...
... دامن هر صفحه را باغ ارم داشتن
دست خوش مو سوی حربه دریا شکاف
سرخط خصم قوی رو به عدم داشتن ...
... خوار شدن از خسان ملک قدم داشتن
موجه دریا زند تلخی کامت حزین
از قدحت دور باد شربت سم داشتن ...
حزین لاهیجی » قصاید » شمارهٔ ۴۳ - در مدح حضرت احمد بن موسی الکاظم علیه السّلام
... هم رایج از تو شد زر خورشید بر فلک
هم فلس ماهی از تو به دریا بود روان
تا دیده ریزش کف گوهر نثار تو ...
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸
... وای بر دانش ما آه ز نادانی ما
چه غم از سیل حوادث دل دریا دارد
یاد ساحل نکند کشتی طوفانی ما ...
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲
... کو سکندر که زند کوس فلک جاهی ما
صف مژگان تو گر سایه به دریا فکند
خار قلاب شود در بدن ماهی ما ...
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵
... ما بی خبران بادیه پیمای خیالیم
دریا کش یک دشت سراب است دل ما
بگشا به شکر خنده رنگین لب میگون ...
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴
... عبث ناصح مرا دست تسلی می نهد بر دل
نیندازد کف از بی طاقتی شوریده دریا را
حزین از خامه ات خیزد سروش وادی ایمن ...
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۸
دل دریا گهر سرمایه بخشید ابر مژگان را
نماند حسرتی در یاد مهمان کریمان را ...
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۵
... نسازد گر به ساحل تخته بندت خشکی مشرب
چو موج خوش عنان سرمست بر دریا نهی پا را
اگر نعلین جسم تیره را از پا برون آری ...