گران افتاده لنگر، کوه درد سینه فرسا را
خدا صبری دهد دلهای از جا رفتهٔ ما را
به مجنون تنگ شد دشت جنون، از شور سودایم
به هم پیچد سر شوریده ام، دامان صحرا را
تب گرمی چو شمع داغ آتش طلعتی دارم
پر پروانه سازد نبض من، دست مسیحا را
به کنعان، چشم پاکی در سراغ خویشتن دارد
نمی ماند به کف پیراهن یوسف، زلیخا را
دلم را بی قراری در بغل، آرام می گردد
گران لنگر کند تمکین من، موج سبکپا را
به این شوخی نسوزد هیچکس را اختر طالع
که بختم نیل چشم زخم شد، زلف شب آسا را
عبث ناصح مرا دست تسلّی می نهد بر دل
نیندازد کف از بی طاقتی، شوریده دریا را
حزین ، از خامه ات خیزد، سروش وادی ایمن
تجلی طور می سازد، نی آتش نواها را!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زر افشانید بر پیلان جرسهای مدارا را
برآرید آن فریدون فر درفش چرخ بالا را
زمین از سنبل و سوسن شده پر عنبر سارا
ز گلنار و گل و خیری شده یاقوت گون خارا
زهی از امر و نهی تو نظامی دین دنیا را
خهی ! از حل و عقد تو قوامی مجد علیا را
ثبات هضم تو داده سکون میدان عغبر را
نظام تو کرده روان ایوان خضرا را
کف تو شاه راهی در سخا بسیار و اندک را
[...]
ایا نور رخ موسی مکن اعمی صفورا را
چنین عشقی نهادستی به نورش چشم بینا را
منم ای برق رام تو برای صید و دام تو
گهی بر رکن بام تو گهی بگرفته صحرا را
چه داند دام بیچاره فریب مرغ آواره
[...]
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را
علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را
گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.