گنجور

 
۴۱

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۸ - در مدح پادشاه اسلام

 

... ز من یادگار است نزد مهان

تو دریایی ای شاه و من در جوی

نهاده به دریا به امید روی ...

ایرانشان
 
۴۲

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۲ - در نکوهش بزرگان زمان و مدح بونصر احمد سعید

 

... ابرو شمسی که از سخاش نماند

در دریایی و زر کانی

مهتران بهر آبرو روبند ...

سنایی
 
۴۳

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۲۰۹ - در مدح اتسز

 

... بقدر صاحب چرخ هزار خورشیدی

بجود ناسخ موج هزار دریایی

بدست جود دفین زمین همی پاشی ...

وطواط
 
۴۴

وطواط » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - در مدح ملک اتسز

 

... جز بعون رأی پیر و دولت برنای او

هست دریایی بوسعت خاطر میمون

هست گردونی برفعت همت والای او ...

وطواط
 
۴۵

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۹۷ - در حق تاج الدین

 

... نه چو قدر تو هست گردونی

نه چو جود تو هست دریایی

اختران سپهر کی بینند ...

وطواط
 
۴۶

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۳ - غزل به صفات تو گویم

 

... پر آب کرد چو دریا دو چشم و از غم هجر

برخ از مژه بارید در دریایی

به آه گفت رفیقان مرا همی بایند ...

سوزنی سمرقندی
 
۴۷

عین‌القضات همدانی » تمهیدات » تمهید اصل اول - فرق علم مکتسب با علم لدنی

 

... عبدالله بن عباس می​گوید که اگر این آیت را که إن ربکم الله الذی خلق السموات و الارض فی ستة ایام ثم استوی علی العرش تفسیر میکنم لرجمتمونی بالحجارة یعنی صحابه- رضی الله عنهم- مراسنگسار کنند ابوهریره- رضی الله عنه- گفت که اگر این آیت را شرح کنم که الله الذی خلق سبع سموات و من الارض مثلهن یتنزل الامر بینهن لکفرتمونی یعنی خلق مراکافر خوانند

عبدالله بن عباس می​گویدشبی با علی بن ابی طالب- کرم الله وجهه- بودم تا روز شرح بای بسم الله می​کرد فرأیت نفسی کالجرة عند البحر العظیمیعنی خود را نزد وی چنان دیدم که سبویی نزد دریایی عظیم از دریا چه بر توان گرفت تا ساکن دریا نشوی هرچه یابی قدری و حدی دارد ملاح از دریا چه حد و وصف کند و چه برگیرد زیرا که هرچه برگیرد باز بریزد که مقام در بحر دارد اما بر از بحر چه خبر دارد ظهر الفساد فی البر و البحر هرچه آموختۀ خلق باشد بر و بری باشد و هرچه آموختۀ خدا باشد که الرحمن علم القرآن بحر و بری باشد و بحر نهایت ندارد ولایحیطون بشیء من علمه

چه می​شنوی ای عزیز شمه​ای ازین حدیث که المؤمن مرآة المؤمن بدینجا لایق است هر که چیزی نداند و خواهد که بداند او را دو راهست یکی آن باشد که با دل خود رجوع کند بتفکر و تدبر تا باشد که بواسطۀ دل خود خود را بدست آرد مصطفی- علیه السلام- ازاینجا گفت که إستفت قلبک و إن أفتاک المفتون گفت هرچه پیش آید باید که محل و مفتی آن صدق دل باشد اگردل فتوی دهد امر خدا باشد می​کن و اگر فتوی ندهد ترک کن و اعراض پیش گیرد که إن للملک لمة و للشیطان لمة هرچه دل فتوی دهد خدایی باشد و هرچه رد کند شیطانی باشد و نصیب این دو لمه در همۀ جسدها هست از اهل کفر و اسلام کارهای ما دشوار بدانست که مفتی ما نفس اماره است که إن النفس لأمارة بالسوء هر کرا مفتی دلست او متقی و سعید است و هر کرا مفتی نفس است او خاسرو شقی است و اگر شخصی این اهلیت و استعداد ندارد که بواسطۀ دل خود بداند دل کسی دیگر بجوید و بپرسد که این اهلیت یافته باشد فأسألوا أهل الذکر إن کنتم لاتعلمون تا دل غیری آینۀ تو باشد ...

عین‌القضات همدانی
 
۴۸

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۱۱ - در مدح خاتم الانبیاء «ص» و اهل بیت و اصحاب او و موعظت و نصیحت گوید

 

... برتر از هرچه در زمین و سما است

آدم از گوهرش چو دریایی است

کاندرو هر دری دو صد دریا است ...

قوامی رازی
 
۴۹

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱

 

... در بیابان رهروان عشق را

زاب چشم خویش دریایی خوشست

غمگنان را هر زمان در کنج عشق ...

انوری
 
۵۰

انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۶ - در مدح عزیزالدین طغرائی

 

... نه از موجست قلزم را شبانروزی تب لرزه

ز طبع اوست تا چون می کند کانی و دریایی

ز بس کز غصه طبعش تفکر می کند شبها ...

انوری
 
۵۱

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۶ - در شکایت زمان و حبس مجدالدین ابوالحسن عمرانی

 

... عافیت را کی تواند بود قامت منتصب

کان و دریایی بنه در حبس دل بر اضطراب

زانکه کان پیوسته محبوسست و دریا مضطرب

انوری
 
۵۲

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۶ - در مدح رکن الدین مسعود

 

... نیستی پیک چون شوی بسفر

مرکب رهروان دریایی

قاصد عاشقان سوی دلبر ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۵۳

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۹ - در مدح امام فاضل شمس الدین ابوافتح النطنزی

 

... وگر جوشی بر اندازد فروشوید زچرخ اختر

نه دریایی که از هر خس همی بر خود نهد باری

که گر بادی زند بر وی شود در حال جو شنور ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۵۴

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۶ - در مدح شهاب الدین خالص

 

... بتافت آنک ربی و ربک اللهی

بسان زورق سیمین میان دریایی

بشکل نعلی زرین فتاده در راهی ...

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
۵۵

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الرابعة و العشرون - فی اسامی الخلفاء

 

... ما را نیز از این خرمن کیلی باید واز این کاهدان ذیلی پیر گفت که بی آتش مجوشید و بی زخم مخروشید که آنچه در جوف پیاله بود بمعده حواله شود هنوز مدخر صباحی در صراحی هست

از دریایی قطره ای بر شما توان ریخت و از کوهی ذره ای بر مشا توان بیخت بنوشید از این اقداح صافیه هم بر آن وزن و قافیه

بر تو بخوانم ای پسر امروز این سمر ...

حمیدالدین بلخی
 
۵۶

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۳

 

... به اقبال تو پیدا گشت آثار جهانبانی

یکی در عقد پیروزی فزون از در دریایی

یکی در تاج بهروزی به از یاقوت رمانی ...

مجیرالدین بیلقانی
 
۵۷

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب سوم - در انتهاء حالت شیخ » فصل سیم - در کرامات وی در حیات و وفات » حکایت شمارهٔ ۲۰

 

بدانکه کراماتی کی بعد ازوفات شیخ ما قدس الله روحه العزیز ظاهرگشته است بیش از آنست کی در بیان قلم توان آورد چنانک پسر خال داعی ابوالفرج بن المفضل و برادرزادۀ داعی المنور بن ابی سعید حکایت کردند کی درین ایام فترت غزکی میهنه خراب شده بودو در دیه کسی متوطن نه مردم میهنه آن قدر کی مانده بودند در حصار بودند و بدیه می آمدند از جهت هیزم درختان توت کی در محلها بود می افکندند ما هر دو با شاگردان بمحلۀ صوفیان آمدیم به نزدیک مشهد درختی می زدیم و روز گرمگاه بود و جز ما در محله کسی دیگر نبود و ماچنانک بی ادبی کودکان باشد مشغله می کردیم و شاگردان تبر می زدند و آواز غلبۀ مادر محله افتاده از در مشهد آوازی شنیدیم کی این چیست کی شما می کنید ما بازنگریستیم پیری دیدیم بر در مشهد ایستادهمحاسنی تا بناف چنانک صفت شیخ ما بود سرخ و سپید بانگ بر ما زد کی آخر وقت نیامد کی ما از بی ادبی برهیم چون چشم ما بر وی افتاد بگریختیم آلتها آنجا بگذاشتیم تا بعد از نماز دیگر که در آن محله آدمی پدید آمد ما رفتیم و تبر و جامها برداشتیم و برفتیم و بعد از آن نیز در آن محله از آن جنس بی ادبی نکردیم و ازین جنس وقایع بسیار است که حصر آن دشوار بودو اگر آن همه بیاریم کتاب دراز گردد و همچنین فواید انفاس او و حکایات و کرامات او امثال این بیست مجلد باحالت شیخ قطرۀ بودست از دریایی چنانک خواجه امام بوالحسن مالکی گفت کی از چند کس از مشایخ بزرگ شنوده ام کی می گفتند مردمان تعجب می کنند از بسیاری کرامات شیخ بوسعید و اشرافی کی او را بر خاطرها و احوال بندگان خدای تعالی بود و شیخ بوسعید گفت که صاحب کرامات را درین درگاه بس منزلتی نیست زیرا کی او به منزلت جاسوسیست و پدید بود کی جاسوس را بر درگاه پادشاه چه منزلت تواند بود تو جهد کن تا صاحب ولایت باشی تا همه تو باشی و هرچ باشد ترا باشد و ازین سخن شیخ معلوم می شود کی کرامات و اشراف بر خواطر هیچ نیست با حالتی کی شیخ ما را بوده است اما عوام خلق را چشم برین قدر از منزلت شیخ بیش نمی افتادست و این نیز عظیم می دانسته اند و ایشان را آن حالت شگرف می آمده است و این خود به نزدیک منزلت شیخ هیچ چیز نبوده است به سبب آنکه تامرد به مقامی بزرگتر نرسد آنکه دانسته باشد حقیرش نیاید و او را این بنسبت باز آنکه او در آن بوده است هیچ نیامده است اما ما را عظیم از آن سبب می آید کی از آنچ حقیقتست بی خبریم و از کارها جز ظاهر نمی بینیم و آن نیز تمام نهحق سبحانه و تعالی بینایی کرامت کناد پیش از مرگ کی فردا همه زندۀ این کلمات مبارک خواهند بود

دعاگوی بخیر درمی خواهد از کرم بزرگان کی این مجموع مطالعه کنند و از حالات و مقالات شیخ ما قدس الله روحه لذتی یابند یا حالتی و وقتی روی نماید در آن حالت و وقت این ضعیف و دعاگوی را فراموش نکنند واین گناه کار عاصی را بدعا یاد دارند و اگر کسی را از این سخنهای مبارک و ازین حالات شریف هدایتی روی نماید و یا رونده را در راه طریقت و حقیقت ازین انفاس عزیز گشایشی حاصل آید بهمت ودعا ازین بیچاره غافل نباشند و در اوقات وخلوات بر خاطر مبارک می گذارند و فراموش نفرمایند ان شاء الله تعالی ...

محمد بن منور
 
۵۸

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲- سورة البقره‏ » بخش ۱۱ - ۳ - النوبة الثانیة

 

... اهل آسمان دنیا بر مقام تایبان اند خدای را عز و جل بحیا و خجل پرستند که از آن فریشتگانند که گفتند أ تجعل فیها من یفسد فیها و در بسیط زمین تایبان امت بمقام ایشانند

اهل آسمان دوم خدای را عز و جل بر خوف و وجل پرستند زاهدان و ترسندگان امت بمقام ایشانند اهل آسمان سوم خدای را عز و جل بر جا و حسن الظن پرستند ابرار و صالحان امت بمقام ایشانند و از آسمان چهارم تا به هفتم خدای را عز و جل به استحقاق جلال وی پرستند نه خوف و طمع خود را و نه رغبت و رهبت را عارفان و صدیقان امت بمقام ایشانند اهل آسمان دنیا از آن روز باز که رب العالمین ایشان را آفرید بر سر انگشتان پای نشسته اند و الله را عبادت میکنند که یک لحظه دریشان فترت نه لا یعصون الله ما امرهم و اهل آسمان دوم در رکوع اند و اهل آسمان سیم در سجود و اهل آسمان چهارم در تشهد و اهل آسمان پنجم در تسبیح و اهل آسمان ششم در تهلیل و اهل آسمان هفتم در تکبیر روز رستخیز با این همه عبادت چون عظمت و جلال و کبریاء خداوند جل جلاله بینند گویند سبحانک ما عبدناک حق عبادتک و بالای این هفت آسمان دریایی است که از قعر آن تا بروی آن پانصد ساله راهست آن هشت و عل است و عل گوسپند کوهی بود که از سنب ایشان تا بزانو پانصد ساله را هست و بالای ایشان عرش عظیم رب العالمین است جل جلاله و تعالت صفاته و اسماؤه بیان ذلک فی الحدیث الصحیح الذی رواه العباس بن عبد المطلب رض قال کنت جالسا فی عصابة و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم جالس اذ مرت سحابة علیهم فنظروا الیها فقال رسول الله هل تدرون ما اسم هذه قالوا نعم هذه السحاب فقال رسول الله و المزن قالوا و المزن فقال رسول الله و العنان قالوا و العنان فقال رسول الله کم بعد ما بین السماء و الارض قالوا و الله ما تدری قال فان بعد ما بینهما اما واحدة و اما اثنتان و اما ثلث و سبعون سنة

و فی روایة ابی هریرة خمس مایة سنة قال و السماء الثانیة فوقها حتی عد سبع سماوات ثم قال و فوق السابعة بحر ما بین اعلاه الی اسفله کما بین سماء الی سماء و فوق ذلک ثمانیة او عال ما بین اظلافهن الی رکبهن کما بین سماء الی سماء و فوق ذلک العرش و الله تعالی فوق العرش ...

میبدی
 
۵۹

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۱ - النوبة الثالثة

 

... یا دلیلا لمن تحیر فیکا

پیر طریقت گفت الهی همه از حیرت بفریادند و من بحیرت شادم بیک لبیک در همه ناکامی بر خود بگشادم دریغا روزگاری نمی دانستم که لطف ترا دریازم الهی در آتش حیرت آویختم چون پروانه در چراغ نه جان رنج تپش دیده نه دل الم داغ الهی در سر آب دارم در دل آتش در باطن ناز دارم در ظاهر خواهش در دریایی نشستم که آن را کران نیست بجان من دردی است که آن را درمان نیست دیده من بر چیزی آمد که وصف آن را زبان نیست

خصمان گویند که این سخن زیبا نیست ...

میبدی
 
۶۰

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۵- سورة المائدة- مدنیة » ۲ - النوبة الثالثة

 

... حکمتی دیگر گفته اند در تخصیص آب و خاک اندر طهارت گفتند که هر جایی که آتش درافتد زخم آن آتش بآب و خاک بنشانند و مؤمن را دو آتش در پیش است یکی آتش شهوت در دنیا دیگر آتش عقوبت در عقبی رب العالمین آب و خاک سبب طهارت وی گردانید تا امروز آتش شهوت بر وی بنشاند و فردا آتش عقوبت

و بدان که ابتداء طهارت از آن عهد معلوم گشت که اندر خبر آمده از امیر المؤمنین علی بن ابی طالب ع از رسول خدا ص گفت چون فرشتگان حدیث آدم و صفت وی شنیدند گفتند أ تجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء بعد از آن ازین گفت پشیمان شدند و از عقوبت الله بترسیدند زاری کردند و بگریستند و از خدای عز و جل خشنودی خواستند فرمان آمد از الله که خواهید تا از شما درگذارم و گرانی این گفتار از شما بردارم و بر شما رحمت کنم دریایی آفریده ام زیر عرش مجید و آن را بحر الحیوان نام نهاده ام بدان دریا شوید و بدان آب رویها و دستها بشویید و سرها را مسح کنید و پایها را بشویید فرشتگان فرمان بجای آوردند امر آمد که هر یکی از شما تا بگوید سبحانک اللهم و بحمدک اشهد ان لا اله الا انت استغفرک و أتوب الیک

ایشان بگفتند و فرمان آمد که توبه های شما پذیرفتیم و از شما اندر گذاشتیم گفتند خداوندا این کرامت ما راست علی الخصوص یا دیگران ما را در آن انبازند گفت شما راست و آن خلیفت را که خواهم آفرید و فرزندان وی تا قیام الساعة هر که این چهار اندام را آب رساند چنان که شما را فرمودم اگر از زمین تا آسمان گناه دارد از وی درگذارم و او را خشنودی و رحمت خود کرامت کنم ...

میبدی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۲۵
sunny dark_mode