... چراغ رهگذر باد در نمی گیرد

درین چمن چقدر سعی لاله سوخت دماغ

ز دور چرخ درین انجمن که دارد باد ...

عالم همه داغست و ندارد اثر داغ

در لاله ستان نیست کسی را خبر داغ

دل قابل گل کردن اسرار جنون نیست ...

... کس ساغرتحقیق زتقلید نگیرد

تا دل بود از لاله نپرسی خبر داغ

رنگی دگر از گلشن رازم نتوان چید ...

... خورشیدکشیده است جنونم به بر داغ

هر چند جهان خنده یک لاله ستانست

کو دل که برد رنگ قبول از نظر داغ ...

نشد از حسرت داغت جگرم تنها خشک

لاله را نیز دماغیست درین سودا خشک

منت چشمه خضر آینه پردازی تریست ...

... که جلوه تو به دلهای خسته دارد رنگ

هوس هزارگل و لاله گو بهم ساید

کفت همان ز حنای نبسته دارد رنگ ...

... افراط در طبیعت عشرت کدورت است

بی داغ گل نمی کند از لاله زار رنگ

خونم همان به دشت عدم بال می زند ...

یک برک گل نکرده ز روبت بهار رنگ

می غلتدم نگاه به صد لاله زار رنگ

تا چشم آرزو به رهت کرده ام سفید ...

... ز هستی باخت امید صفا دل

به رنگ لاله نقد دیگرم نیست

مگر از داغ خواهد خونبها دل ...

... نیست ممکن گر کند در عرض شوخی های ناز

لاله رویان را عرق بی رنگ از رخسارگل

می زند در جمع احباب از تقاضای بهار ...

حرف داغی لاله سان زبر زبان دزدیده ام

مغز دردی همچو نی در استخوان دزدیده ام ...

... اجزای هوایی ست ورق های کتابم

چون لاله ندارم به دل سوخته دودی

عمری ست که از آتش یاقوت کبابم ...

... تاب رگ خواب از گره آبله خوردم

برگ طرب من ورق لاله برآمد

آه از کف خونی که سیه گشت و فسردم ...

... درین چمن به چه داغ آشنا شدم من بیدل

که طوف سوخته جانان لاله زار نکردم

... هر کجا از پا نشینم چتر خاکستر زدم

خانه دل را که همچون لاله از سودا پر است

بیدل از داغ محبت حلقه ای بر در زدم

... کف خاکسترم بشکاف و داغ دل تماشا کن

چراغ لاله ای در رهن مهتاب و سمن دارم

وداع آماده شو گر ذوق استقبال من داری ...

... به عشق اگر همه تن غوطه ام دهند به قیر

چوداغ لاله سحرها به طوف شبگیرم

به این زبان که چو شمعم دماغ می سوزد ...

... بهار فرصت مشق جنونم می رود بیدل

زمانی صبرکن تا یک دو داغ لاله بنویسم

... درین چمن به چه گل آشنا شوم من بیدل

مگر چو لاله دو روزی به داغ یأس بجوشم

... چون جرس تاگرد دل باقیست شیون می کنم

هم رکاب لاله ام از بی دماغیها مپرس

داغ در دل پا در آتش سیر گلشن می کنم ...

... سیر این نه پرده فانوس خیالی می کنم

لاله وگل منتظر باشند و من همچون چنار

یک چراغان در بهار کهنه سالی می کنم ...