... حامل نطفه طباع ارحام

ای ترا گردش افلاک مطیع

وی ترا خواجه اجرام غلام ...

... دیت اندر حمایتش اغنام

ای ترا گردش زمانه مطیع

وی ترا خواجه سپهر غلام ...

... جگرش تر نکند چرخ جز از آب حسام

ای ترا گردش نه گنبد دوار مطیع

وی ترا خواجه هفت اختر سیاره غلام ...

... بر کارگاه پنج حواس و چهار طبع

با دست کار گردش چرخ مدورم

از من بدی نیامد و ناید ز من بدی ...

... کسی به وصف تو عالم به جز خدای علیم

همیشه تا نکند گردش زمانه مقام

به کام خویش همی باش در زمانه مقیم ...

... گهر ز صحبت آن دست یافتست ثمن

ابا به پیش تو دربسته گردش ایام

و یا به مدح تو بگشاده گیتی توسن ...

... سپهر رفعت و خورشید روزگار که هست

مدار جنبش قدرش ورای گردش ماه

گشاده هیبت او از میان فتنه کمر ...

... صدرها گر بدو دهند چو شاه

تاکند اختلاف گردش چرخ

نقش بی رنگ روزگار تباه ...

... پس از این با زمانه پهلوسای

تا ز گردش فلک نیاساید

در نعیم جهان همی آسای ...

... بی دریغت باد ملک اندر کنار خسروی

تا نیاید گردش ایام را پیدا سری

خصم چون پرگار سرگردان و رای صایبت ...

... فغان ز عادت این رنج ساز راحت سوز

فغان ز گردش این جان شکار جورپرست

که صورتی که به عمری نگاشت خود بسترد ...

... من چو نیم دستخوش آسمان

کی برم از گردش او دستبرد

نقش طبیعی سترد روزگار ...

... چون منت گر نیازمند کنند

زان ستمها که گردش تو کند

توچه گویی که باتو چند کنند ...

... دیده ام از چرخ دولاب و در آنم نیست شک

میل دورش چون به گردش می درآید دیده ای

یک طرف سوی زمین دیگر طرف سوی فلک ...

... به معانی فزوده قدر و بها

چون جواهر به گردش احوال

از نقاب عدم چو رخ بنمود ...

از گردش این هفت مخالف بر هفت

هر هفت در افتیم به هفتاد آگفت ...

... وامروز غم جدایی و فرقت یار

ای گردش ایام ترا هر دو یکیست

جان بر سر امروز نهم دی باز آر

بازیچه دور آسمانم چه کنم

سرگشته گردش جهانم چه کنم

از هرچه همی کنم پشیمان گردم ...

... عدوی جاه ترا طعمه فنا کردست

همیشه گردش افلاک و جنبش اجرام

چنانکه رای رفیع تو اقتضا کردست

... وقت جستن بمثل قوت صرصر دارد

گاه جولان بصفت گردش نکبا دارد

ابراز گردهمی سازد و باران از خوی ...