گنجور

 
۵۰۱

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۴

 

... گذشتند پویان ز دشت نبرد

به یک ساعت از هفت فرسنگ راه

برفتند ایمن ز ایران سپاه ...

... هلا زود بشتاب کآمد سپاه

از ایران و بر ما گرفتند راه

نشستند بر باره هر دو سوار ...

فردوسی
 
۵۰۲

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۵

 

... سواران ترکان پراگنده دید

که آمد ز راه بیابان پدید

ز بالا چو برق اندر آمد به شیب ...

... بفرمود تا ترک زنهار خواه

به زین برکشید آن سران را ز راه

ببستندشان دست و پای و میان ...

فردوسی
 
۵۰۳

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۷

 

... نبدمان به کار سیاوش گناه

ببرد اهرمن شاه را دل ز راه

که توران ز ایران همه پر غم است ...

... هر آن کس که خواهد سوی شاه خویش

گذارد نگیرم بر او راه پیش

ز کمی و بیشی و از رنج و آز ...

فردوسی
 
۵۰۴

فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۳۸

 

از آن پس خروش آمد از دیده گاه

که گرد سواران برآمد ز راه

سه اسب و دو کشته بر او بسته زار ...

... همه نامداران ایران سپاه

نهادند چشم از شگفتی به راه

که تا کیست از مرز توران زمین ...

فردوسی
 
۵۰۵

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۲

 

... به شهر اندرون جای خفتن نماند

به دشت اندرون راه رفتن نماند

یکی تخت پیروزه بر پشت پیل ...

... یکی آنک بر کشوری شاه بود

گه رزم با بخت همراه بود

دگر شاه کرمان که هنگام جنگ ...

... بفرمود تا پیش قلب سپاه

به پیلان جنگی ببستند راه

نهادند صندوق بر پشت پیل ...

فردوسی
 
۵۰۶

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۳

 

... دمادم فرستد سلیح و سپاه

خورش را شتر نگسلاند ز راه

سپه را ز بیکند بیرون کشید ...

... سوی باختر بود پشت سپاه

شب آمد به پیلان ببستند راه

چنین گفت سالار گیتی فروز ...

فردوسی
 
۵۰۷

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۴

 

... همی گشت بر گرد آن رزمگاه

بیابان نگه گرد و بی راه و راه

که لشکر فزون بود زان کو شمرد ...

... ولیکن تو دانی که پیران گرد

به گیتی همه راه نیکی سپرد

نبد در دلش کژی و کاستی ...

فردوسی
 
۵۰۸

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۵

 

... به ایرانیان گفت نزدیک شاه

سواری فرستید با رسم و راه

بگوید که روشن دلی شیده نام ...

... همه بخردان و ردان سپاه

به آواز گفتند کاین نیست راه

جهاندیده پردانش افراسیاب ...

... همی کرد خیره بدیشان نگاه

وز آن پس چنین گفت کاین نیست راه

به ایران خرامیم ز این رزمگاه ...

... بدیشان چنین پاسخ آورد شاه

که ای موبدان نماینده راه

بدانید کاین شیده روز نبرد ...

... سلیحش پدر کرده از جادویی

ز کژی و بی راهی و بدخویی

نباشد سلیح شما کارگر ...

فردوسی
 
۵۰۹

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۶

 

... بدو گفت فردا بدین رزمگاه

ز افگنده مردان نیابند راه

به شیده چنین گفت کز بامداد ...

فردوسی
 
۵۱۰

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۷

 

... کله بر سرش عنبرآگین نهید

نگه کرد پس ترجمانش ز راه

بدید آن تن نامبردار شاه ...

... بسی شاه را خواندند آفرین

وز آن روی ترکان دو دیده به راه

که شیده کی آید ز آوردگاه ...

فردوسی
 
۵۱۱

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۸

 

... حصاری بد از پیل پیش سپاه

برآورده بر قلب و بر بسته راه

ز صندوق پیلان ببارید تیر ...

... درخشیدن خنجر و تیغ تیز

همی جست خورشید راه گریز

به دست منوچهر بر میمنه ...

فردوسی
 
۵۱۲

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۹

 

... گذر کرد از آموی و بگذاشت آب

همه روی کشور به بی راه و راه

سراپرده و خیمه بد بی سپاه ...

فردوسی
 
۵۱۳

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۰

 

... پذیرفت ز این هر یکی جنگ شاه

که بر نامداران ببندند راه

جهاندار کیخسرو آن خوار داشت ...

... وگر جنگ جوید کسی با سپاه

دل کینه دارش نیاید به راه

شما را حلال است خون ریختن ...

... وگر باز ماندی کسی ز این سپاه

تن بی سرش یافتندی به راه

دلیران به دژها نهادند روی ...

فردوسی
 
۵۱۴

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۱

 

... که اکنون که نزدیک شد بد گمان

جز از جنگ چیزی نبینیم راه

زبونی نه خوبست چندین سپاه ...

... سپاهی به هامون بیامد ز گنگ

که بر مور و بر پشه شد راه تنگ

چو آمد به نزدیک گلزریون ...

... شب و روز رستم یکی داشتی

چو تنها شدی راه بگذاشتی

بدیشان رسیدیم هنگام روز ...

... چو رستم بگیرد سر گاه ما

به یکبارگی گم شود راه ما

کنونش گمان آن که ما نشنویم ...

... نوند جهاندیده شایسته بود

بدان راه بی راه بایسته بود

همی رفت چون پیش رستم رسید ...

... که در گنگ دژ آن همه گنج شاه

چه بایست اکنون همه رنج راه

زمین هشت فرسنگ بالای اوی ...

فردوسی
 
۵۱۵

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۲

 

... چو خورشید برداشت از چرخ زنگ

بدرید پیراهن مشک رنگ

نشست از بر اسب شبرنگ شاه ...

... بکوشیم تا پیش از آن کو سپاه

بخواند بر او بر بگیریم راه

همه باره دژ فرود آوریم ...

فردوسی
 
۵۱۶

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۳

 

... به پیش سواران سواری کند

ز راه پدر شاه تا کیقباد

ز مادر سوی تور دارد نژاد ...

... مرا شادکامی کم و بیش تست

به راهی که بگذشت کاووس شاه

فرستمت چندان که باید سپاه ...

فردوسی
 
۵۱۷

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۴

 

... کنون کز سیاوش نماند استخوان

همان مادرم را ز پرده به راه

کشیدی و گشتی چنین کینه خواه ...

... هر آن کس که او بد بدرگاه تو

بنفرید بر جان بی راه تو

که هرگز به گیتی کس آن بد نکرد ...

... چو دیدی بر و گردگاه ورا

بزرگی و گردی و راه ورا

بجنبیدت آن گوهر بد ز جای ...

... پسر بر پسر بگذرد همچنین

نه راه بزرگی نه آیین دین

زدی گردن نوذر نامدار ...

... چو شدشان دل از نیکویی ناامید

که ما را دل ابلیس بی راه کرد

ز هر نیکویی دست کوتاه کرد ...

... زمین گل شد از خون گودرزیان

نجویی جز از رنج و راه زیان

کنون آمدی با هزاران هزار ...

فردوسی
 
۵۱۸

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۵

 

... در ایوان که در دژ برآورده بود

یکی راه زیر زمین کرده بود

از آن نامداران دو صد برگزید

بر آن راه بی راه شد ناپدید

وزآنجای راه بیابان گرفت

همه کشورش ماند اندر شگفت ...

... همان مادرش را که از تخت و گاه

ز پرده کشیدند یکسو به راه

شبان پروریدست وز گوسفند ...

... ز هر سو فرستادگان نزد شاه

یکایک سر اندر نهاده به راه

ابا هدیه و نامه مهتران ...

فردوسی
 
۵۱۹

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۶

 

... چو کیخسرو آگاه شد زان سپاه

طلایه فرستاد چندی به راه

بفرمود گودرز کشواد را ...

... همی ساخت آرایش و ساز جنگ

به هشتم بیامد طلایه ز راه

به خسرو خبر داد کآمد سپاه ...

فردوسی
 
۵۲۰

فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۱۷

 

... پیامی فرستاد نزدیک شاه

که کردی فراوان پس پشت راه

همانا که فرسنگ ز ایران هزار ...

... ز دل درد دیرینه بیرون کند

یکی کنده فرمود کردن به راه

بر آن سو که بد شاه توران سپاه ...

فردوسی
 
 
۱
۲۴
۲۵
۲۶
۲۷
۲۸
۱۰۱۶