... به خنده های گل و گریه های بلبل زار

به داغ لاله به درد بنفشه از عبهر

به خوش تبسمی غنچه و به خنده گل ...

... که چندین حسن آب و رنگ و بو در خاکیان بینی

به رنگ لاله و گل در صفای لعل و گوهر بین

که آب دست استاد طبیعت را روان بینی ...

... از مساماتش ز حسرت خون ترشح می کند

نامه ام را گر چو برگ لاله درهم بفشری

عاشق پروانه سوزی هاست امشب شمع من ...

... نظر حمایت او ز چهره زرد خور یرقان برد

نگه سیاست او به لاله سرخ رو یرقان دهد

پرد ار به بال و پر هوای تو مرغ دل نبود عجب ...

... خلافش ار گذرد آفتاب را به ضمیر

چو داغ لاله سیه رو نشیند اندر خون

خلاف او نرود دهر در شهور و سنین ...

... چو ناف آهوی چین است پر ز خون و چه خون

به داغ رشک, دلم همچو لاله می سوزد

به روضه تو اگر مشتبه شود گردون ...

... دل پاره پاره چون گل و جز خنده کار نیست

در دل نشسته بر سر هم لاله لاله داغ

لیکن چو لاله داغ دلم آشکار نیست

بی داغ نیست یک سر مو بر دلم ز عشق ...

... در غنچه بستن است گرش گل به بار نیست

هر لاله ای که گرد رهش می کند به چشم

از داغ حسرتش دل خونین فگار نیست

در هر هوا که شبنمش از لطف فیض اوست

از شعله لاله گر بدمد داغدار نیست

در عهد توتیایی گرد رهش به چشم ...

... زبس که روی زمین داغ شد ز آتش مهر

زبس که انجمن شعله گشت لاله ستان

چنان که موی نمی روید از نشانه داغ ...

... چو صبح غنچه دمیدن گرفت در گلزار

چو تشت خون شده از عکس لاله دامن دشت

به نیش برق گشودند تا رگ کهسار ...

... ز عکس گل شده دیوار باغ پر ز نگار

سزد که بهر تماشای سبزه و لاله

کنند اهل نظر جمله روی در دیوار ...

... شیشه غنچه پر از لخت جگر در دل باغ

ساغر لاله پر از باده خون بر سر تل

در چنین فصل که از فیض هوا نزدیکست ...

... شاهد طبع اگر پرده کشد بنماید

لاله و گل به مثل صورت عزی و هبل

جلوه در پرده فانوس طبیعت دارد ...

... کافتابش نکشد منت تحویل حمل

بر گل و لاله این باغ و بهار آفت نیست

دیده آینه باید بری از زنگ سبل ...

... نقش پا در راه من عقد ثریا ریخته

گر به سیر لاله و گل سر فرود آید مرا

خاک حسرت باد در چشم تماشا ریخته ...

... بال و پر در جستجوی کوی عنقا ریخته

این که می بینی به طرف کوه و هامون لاله ها

اشک چشم ماست در دامان صحرا ریخته ...

... چو بخت در جلوت بود با سپهر قرین

به روی لاله ندیدم به غیر گرد ملال

مگر ز هجر تو گردید بود خاک نشین ...

داد باد صبح رنگین مژده ای از نوبهار

گفت پیغام خوش رنگ شفق در لاله زار

اینک آمد نوبهاری چون عروس سرمه زیب

اینک آمد لاله زاری همچو چشم نشیه دار

سبزه نورس چو خط گلعذاران جان شکیب ...

... بسکه خوبان چمن نازک مزاج افتاده اند

رنگ گلها می پرد باد ار وزد بر لاله زار

شوخی موج نسیم و اضطراب رنگ گل ...

... از هجوم ابر نتوان جست راه کوه و دشت

گر نیفروزد چراغ لاله در صحرا بهار

از رطوبت بسکه از گل عکس می گیرد هوا ...

... مهر تو بر دل چو دهد طرح داغ

هر سر مو لاله ستانی کند

ذوق رهت گر نفزاید نشاط ...

... وز دوستان ندیده نسیم وفا حسین

مانند موج لاله و گل در ره نسیم

بر خون خویشتن زده پر دست و پا حسین ...

... هر سال تازه خون شهیدان کربلا

چون لاله می دمد ز بیابان کربلا

این تازه تر که می رود از چشم ما برون ...

... بر کف شکسته گوهر دندان مصطفی

بر فرق سر چو لاله شده موج زن ز خون

عمامة به خون شده رنگین مرتضی ...

... بر روی تو خوی عقیق فام است

چون برگل و لاله قطرة نم

شادابی گل نگر که رنگش ...

... در حرم غنچه فروزد چراغ

در لگن لاله نهد شمع داغ

کالبد خاک به جان پرورد ...

... اگر دشت و صحرا همه باغ اوست

وگر لاله و گل همه داغ اوست

چه شمع و چه پروانه با روی او ...

... چو جان سازگارست در هر مزاج

پی حفظ صحت می لاله گون

ضرورست در هر تنی همچو خون ...

... می باقیم باقی عمر بس

بده ساقی آن جام چون لاله را

کزو خوش کنم داغ صد ساله را ...

... پریشان شود سنبل از موی تو

لبت خون به پیمانة لاله کرد

ازین تب لب غنچه تبخاله کرد ...

ای آنکه به چهره کمتر از باغ نیی

در دل سیهی چو لاله داغ نیی

از جستن صیدی چون من از بند غمت ...

... باشد شفق ز بیم تو هر شام بر فلک

رنگ پریده ای ز رخ لاله زارها

انگشتی از برای شهادت شود بلند ...