ای نام دلگشای تو عنوان کارها
خاک در تو، آب رخ اعتبارها
خورشید و مه دو قطره باران فیض تو
مدی ز جنبش قلمت روزگارها
باشد شفق ز بیم تو هر شام بر فلک
رنگ پریدهای ز رخ لالهزارها
انگشتی از برای شهادت شود بلند
سروی که قد کشد ز لب جویبارها
از بهر خواندن رقم قدرتت بهار
اوراق گل شمرده به انگشت خارها
لطفت برات روزی مردم نوشته است
با خط سبز بر ورق کشتزارها
دیوانه خیال تو هرجا که پا نهد
ریزد ز شور عشق تو، طرح بهارها
جان دادهاند راهروان بس که در غمت
هر سنگ در رهت شده سنگ مزارها
موج سراب نیست، که در جستجوی تو
افتاده اند از پی هم بیقرارها
با خامه کی توان ره وصف تو قطع کرد؟
منزل کجا و، رهروی نی سوارها؟!
راه ثنای ذات تو را چون روم؟ که من
دارم به دوش از گنه خویش بارها!
گر بایدم کشید ندامت به قدر جرم
خوش کوتهست مدت این روزگارها
چون آوری به حشر من روسیاه را
از نسبتم شوند خجل شرمسارها!
واعظ اگر چه نیست امیدم به خویشتن
دست من است و، دامن امیدوارها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نثره برد ز نثر بدیعت نثارها
شعری کند ز شعر لطیفت شعارها
گشته خجل زرای تو خورشید روزها
بشکسته تیر کلک ز شرم تو بارها
عاجز بود ز شرح کمالت زبانها
[...]
بسیار عمرها و بسی روزگارها
بگذشت و حکم ها بنگشت از قرارها
روز و شب است و سال و مه و جنبش و سکون
هر یک مسخرند به تکلیف کارها
وضعی نهاده اند ز مبدای کن فکان
[...]
باد سهند بین که : برین مرغزارها
چون میکند ز نرگس و لاله نگارها؟
در باغ رو، که دست بهار از سر درخت
بر فرقت از شکوفه بریزد نثارها
ساقی، میان ببند که هنگام عشرتست
[...]
وقت است جوش باده زند لاله زارها
میگون شود ز لاله لب جویبارها
طوفان لاله از سر دیوار بگذرد
گردد نهفته در گل بی خار، خارها
زرین تر از بساط سلیمان شود زمین
[...]
گردون ز بسکه برد غمت در دیارها
از روز من گرفت سبق روزگارها
عمر ابد به خاک درت جان سپرد و گفت
مشت غبار رهگذر انتظارها
کردم زیاد روی تو روشن چراغ فال
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.