گنجور

 
۴۶۸۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۳

 

... نبض جان همه در پنجه گیرایی توست

موج بی جنبش دریا ره خوابیده بود

هر که را درد طلب هست ز جویایی توست ...

صائب تبریزی
 
۴۶۸۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۷

 

... شیر هر چند که بیرون ز نیستان رفته است

دشت دریا شده و چشم غزالان عنبر

تا که امروز ازین بادیه گریان رفته است ...

صائب تبریزی
 
۴۶۸۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳۱

 

... از نهانخانه گوهر چه خبر خواهد داشت

خس و خاری که ز دریا به کران افتاده است

ای که در کعبه خبر از دل ما می گیری ...

صائب تبریزی
 
۴۶۸۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳۳

 

... گوشه ای هر که ازین عالم پرشور گرفت

کشتی خویش ز دریا به کنار آورده است

دم نشمرده محال است برآرد صایب ...

صائب تبریزی
 
۴۶۸۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳۹

 

... مور ما دلزده از صحبت شکر شده است

پیش دریا مگشا لب که ازین حسن ادب

صدف از گوهر شهوار توانگر شده است

داغ محرومی دریاست تعین صایب

جای رحم است بر آن قطره که گوهر شده است

صائب تبریزی
 
۴۶۸۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴۰

 

... گرد هستی نفشانده است به سامان از خود

سالکی را که ز دریا کف پا تر شده است

تا قیامت نشود شمع مزارش خاموش ...

صائب تبریزی
 
۴۶۸۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶۵

 

... منبر و دار بر حالت منصور یکی است

تا به دریا نرسد سیل نمی آرامد

پیش ما خانه ویرانه و معمور یکی است ...

صائب تبریزی
 
۴۶۸۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶۶

 

... کثرت موج ترا در غلط انداخته است

ورنه در سینه دریا گهر راز یکی است

ذره و مهر صفای دل ازو می یابند ...

صائب تبریزی
 
۴۶۸۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸۰

 

پاک شد دل چو به آن آینه سیما پیوست

سیل ناصاف نماند چو به دریا پیوست

می کشد سلسله موج به دریا آخر

وقت دل خوش که به آن زلف چلیپا پیوست ...

... دورگردست ز افسردگی خویش همان

گر به ظاهر کف بی مغز به دریا پیوست

دست در دامن خورشید زند چون شبنم ...

صائب تبریزی
 
۴۶۹۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹۱

 

... از لب خشک و دل آبله فرسود صدف

می توان یافت که نم در جگر دریا نیست

داغم از جلوه بالای پریشان سیرش ...

صائب تبریزی
 
۴۶۹۱

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹۲

 

... لنگر عقل به دست آر که در عالم آب

آنقدر موج خطر هست که در دریا نیست

گرمی لاله خونگرم مرا دارد داغ ...

صائب تبریزی
 
۴۶۹۲

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰۰

 

... سر مویی خبر از سرزنش خارم نیست

دخل دریا که بر او تنگ بود روی زمین

خرج یک روزه مژگان گهربارم نیست ...

صائب تبریزی
 
۴۶۹۳

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰۶

 

... نظر پست تو شایسته جولان کف است

ورنه در سینه دریا گهری نیست که نیست

چون کنم نسبت آن لعل به یاقوت عقیم ...

صائب تبریزی
 
۴۶۹۴

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۰۹

 

... تشنه را می برد از راه برون موج سراب

پیش دریا گهران ملک جهان اینهمه نیست

چه غم خانه و سامان اقامت داری ...

صائب تبریزی
 
۴۶۹۵

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱۹

 

... در تلافی گهر افشاند و همان منفعل است

قطره ای چند که ابر از دل دریا برداشت

دامن عمر ابد را نتوان داد از دست ...

صائب تبریزی
 
۴۶۹۶

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴۲

 

... نمک اشک من این تلخی بادام گرفت

کوه تمکین تو تا سایه به دریا افکند

نبض بیتابی موج خطر آرام گرفت ...

صائب تبریزی
 
۴۶۹۷

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴۸

 

... خراب حالی قصر حباب می گوید

که رنگ خانه ز دریا جدا نباید ریخت

ز بی بضاعتی خویش آب خواهی شد ...

صائب تبریزی
 
۴۶۹۸

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵۵

 

... به حلم دوست دلیل است خواب غفلت من

بهم نخوردن دریا ز لنگرم پیداست

اگر چه بحر گرانمایه است دایه من ...

صائب تبریزی
 
۴۶۹۹

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸۹

 

... ز رحمتش به گنه ناامید نتوان شد

غبار خاطر دریا ز سیل یک نفس است

منه به نقش و نگار زمانه دل صایب ...

صائب تبریزی
 
۴۷۰۰

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰۷

 

... اگر چه همچو شرر خوابگاه ما سنگ است

چه شد که باد مخالف ندارد این دریا

که هر نفس زدنی بر حباب ما سنگ است ...

صائب تبریزی
 
 
۱
۲۳۳
۲۳۴
۲۳۵
۲۳۶
۲۳۷
۳۷۳