نیست بی می باغ رانوری می روشن بیار

تیره می سوزد چراغ لاله ها روغن بیار

صندلی شد آبها وتوبه درد سر نبرد ...

... زود می آید برون از پوست چون بادام تر

لاله داغ است باغ دلگشای عاشقان

برندارد مرغ زیرک صایب از روزن نظر

یاسمینش لاله گون از تاب نظر

از تماشایش بود خون رزق ارباب نظر ...

لاله ها چشم غزالان می نماید در نظر

خارها صفهای مژگان می نماید در نظر ...

... مجلس پر شور مستان می نماید در نظر

ظاهر سنگ از هجوم لاله های آبدار

باطن کان بدخشان می نماید درنظر ...

نیست درظاهر مرا گر گلعذاری درنظر

از دل صد پاره دارم لاله زاری درنظر

کارو آنها داشتم از جنس یوسف این زمان ...

می شود از درد و داغ عشق دلها دیده ور

دربهاران می شود از لاله صحرا دیده ور

نیست غیر ازداغ درمانی دل افسرده را ...

... شرر راکی نشیند دل به ماتمخانه اخگر

ز داغ لاله درتابم که بااین تنگ ظرفیها

جگر دارانه بر سر می کشد پیمانه اخگر ...

... تابه منزل برسی بار به دلها مگذار

دیده شیر بود لاله صحرای جنون

پای گستاخ به این دامن صحرا مگذار ...

... که در ایام خزان صاف شود آب بهار

جگر سوخته لاله خبر می بخشد

صایب ازشعله دیدار جگر تاب بهار

... ظرف بلبل چه کند بامی سرجوش بهار

چمن از جوش گل و لاله گرانبار شده است

جلوه ای کن که سبکبار شود دوش بهار

... دیده نمناک نکردیم درین فصل بهار

لاله شد پاک فروش از عرق شبنم و ما

عرقی پاک نکردیم درین فصل بهار ...

... به روشنایی مهتاب گل نشد قانع

چراغ لاله به هر رهگذرنهاد بهار

کشید دشنه برق ازنیان ابر برون ...

... ز خون سوختگان طشت خاک لبریز است

به جام لاله پرخون درین مغاک نگر

مسیح بر فلک از راه خاکساری رفت ...

بهار می گذرد ساغر چو لاله بگیر

هزار بوسه ز کنج لب پیاله بگیر ...

... بهار عمر سبکتر ز برق می گذرد

چو لاله کام دل از باده دو ساله بگیر

بنوش باده گلرنگ و رو به بستان کن

هزار نکته رنگین به برگ لاله بگیر

مزاج ساغر گل نازک است ای بلبل ...

... فیض از سیاه کاسه به سایل نمی رسد

از جام لاله باده احمر طمع مدار

دست دعاست حاصل آزادگان وبس ...

سرمایه جنون ز نسیم بهار گیر

داغت اگر کمی کند از لاله زار گیر

داغی که نیست سکه ناسور بر رخش ...

... از خجلت آن چهره گل آواره شد از باغ

سهل است اگر لاله نهد پای به کهسار

افزوده شد اسباب جگرخواری صایب ...

... برگ نشاط عالم خاکی به خون سرشته است

چون باد بی تأمل زین لاله زار بگذر

آبی که ماند در جو آخر غبار گردد ...

... تاشد از استادگی درجوی خضر این آب سبز

هر قدر کز دیده افشاندم سرشک لاله گون

تخم مهر من نشد در سینه احباب سبز ...

... داغ مجنون پریشان گرد دیدن سهل نیست

میچکد آتش ز چشم لاله حمرا هنوز

شور محشر نقش دیبارا نمک در چشم ریخت ...