عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲
... کز بودن ماست کار باطل
ای یار مبر ز من به یک بار
پیوسته ازین شکسته مگسل ...
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳
... که کاری سخت دشوار است و مشکل
نمی بینی چو روی دوست باری
حجابی پیش روی خود فروهل ...
... چو روی حق نبینی دیده بر دوز
نباید دید باری روی باطل
تو هم بربند بار خود از آنجا
که همراهانت بربستند محمل ...
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴
... هم به روی خود برآراید نگارستان دل
در سرای دل چو سلطان حقیقت بار داد
صف زدند ارواح عالم گرد شادروان دل ...
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷
... چون کنم چون بینوا افتاده ام
بر درش گر مفلسان را بار نیست
پس من مسکین چرا افتاده ام ...
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵
من باز ره خانه خمار گرفتم
ترک ورع و زهد به یک بار گرفتم
سجاده و تسبیح به یک سوی فکندم ...
... شیرین لب ساقی چو می و نقل فرو ریخت
بس کام کز آن لعل شکربار گرفتم
چون مست شدم خواستم از پای درآمد ...
... المنة لله که میان گل و گلزار
دلدار در آغوش دگربار گرفتم
بگرفت به دندان فلک انگشت تعجب ...
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷
... مرا خوش دار چون خود را به فتراک تو بر بستم
بیا کز آرزوی تو دمی صد بار جان کندم
ز لفظ دلربای تو به یک گفتار خوشنودم ...
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰
... از عمر من کنون چو نمانده است هم دمی
باری بیا که با تو دمی خوش برآورم
جانا روا مدار که با دیده پر آب ...
... با وصل همه بگو که عراقی از آن ماست
از لطف تو که یاد کند بار دیگرم
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰
تا کی از دست فراق تو ستم ها بینیم
هیچ باشد که تو را بار دگر وابینیم
دل دهیم از سر زلف تو چو بویی یابیم ...
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳
... ز جان ای دوست مهر تو جدا کردن توان نتوان
اگر صد بار هر روزی برانی از بر خویشم
شد آمد از سر کویت رها کردن توان نتوان ...
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱
... آه اگر نسوختی آتش هجر بال من
آمدمی به درگهت هر نفسی هزار بار
گر نه عراقی آمدی سد ره وصال من
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵
... این لحظه شدم بتر شکسته
ای بار غمت شکسته پشتم
تو رخ ز شکسته برشکسته ...
... زان شد دل من مگر شکسته
در کوی تو جان سپرد دگر بار
آن مرغک بال و پر شکسته ...
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳
... اینک به امیدی به درت آمده ام باز
این بار مکن همچو دگربار ببخشای
مرغ دل من بی پر و بی بال بمانده است ...
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱
... کنون که با تو شدم راست چون الف یکتا
ز بار محنت پشتم دو تا چو نون کردی
نگفته بودی بیداد کم کنم روزی
چو کم نکردی باری چرا فزون کردی
هزار بار بگفتی نکو کنم کارت
نکو نکردی و از بد بتر کنون کردی ...
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷
... ازان باده که اول دادی ای دوست
بده بار دگر گر هست باقی
و ان لم یبق فی الدن الحمیا ...
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸
... جان کن که نه لایق وصالی
خون بار که در خور فراقی
چون در خور وصل نیست بودت ...
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴
... عمر ناخوش می گذارم مرگ به زین زندگی
هر دمی صد بار از تن می برآید جان من
وز غم دل بی قرارم مرگ به زین زندگی ...
... نعره ها از جان برآرم مرگ به زین زندگی
هیچ کس دیدی که خواهد در دمی صدبار مرگ
مرگ را من خواستارم مرگ به زین زندگی ...
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶
... چون من بی خبر از دوست دهندم خبری
باری از بی خبری کاش خبر داشتمی
در میان آمدمی چون سر زلفت با تو ...
... گر ز خاک در تو کحل بصر داشتمی
دل گم گشته خود بار دگر یافتمی
بر سر کوی تو گر هیچ گذر داشتمی ...
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۷
... ور به کارم دمی نظر کردی
به ازین کار و بار داشتمی
دل اگر در میانه گم نشدی ...
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸
... یار در کارم ار نظر کردی
بهترین کار و بار داشتمی
زان فراموش عهد دشنامی ...
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲
... درین دریا گلیمت شسته گردد
اگر یک بار دست از خود بشویی
ز بهر آبرو یک رویه کن کار ...