گنجور

 
۳۸۲۱

عطار » وصلت نامه » بخش ۲۴ - المکاتب و الرموز در رفتن سلطان محمود به سومنات و فتح کردن او

 

... لشگر محمود بر گرد حصار

بود ایستاده مبارز صدهزار

مشرکان چون سنگها انداختند ...

... پس ایاز خاص گفت ای شهریار

شاد بنشین این زمان در کار و بار

حق تعالی داد نصرت ای قباد ...

... بس ضعیف افتاده و بی خود شده

رحم کرد آن ساعت آن شیخ کبار

بازش آورد از ضعیفی ونزار

بار دیگر چون به حال آمد حسن

گفت ای خاص خدای ذوالمنن ...

عطار
 
۳۸۲۲

عطار » وصلت نامه » بخش ۲۵ - مقاله ارشاد کردن شیخ مریدان را

 

... هر یکی راهی گرفته اختیار

روز و شب با همدگرشان کار و بار

این همی گوید که ره راه من است ...

... باز بعضی عاشق باغ و سرا

بیخبر از بارگاه کبریا

باز بعضی عاشق ملک و جهان ...

عطار
 
۳۸۲۳

عطار » وصلت نامه » بخش ۲۶ - الحکایت و الرموز و شرح حال آن جوان که عزم کعبه کرد

 

... بر سریر شوق آن حضرت نشاند

درد ما را در صف جان بار داد

وانگهی در تخت جانان بار داد

درد ما را کرد راه حق عیان ...

عطار
 
۳۸۲۴

عطار » وصلت نامه » بخش ۳۵ - الحکایت الرموز و تتمه‌ای از حالات شیخ لقمان و آمدن شیخی از بخارا بدیدن او

 

... هر که باشد در جمال ای نامدار

او به غیر حق ندارد کار و بار

هر که جان شد جسم را با او چکار ...

عطار
 
۳۸۲۵

عطار » نزهت الاحباب » بخش ۸ - نومیدی بلبل از گل و رفتن او از باغ به بیوفائی گل

 

... مشتری هستند او را بی شمار

من ندارم طاقت این کار و بار

در رهم صد خار محنت می نهد ...

عطار
 
۳۸۲۶

عطار » نزهت الاحباب » بخش ۱۱ - غزل

 

... هر شکایت کان ز ما داری بهل

بار عشق روی ما برجان منه

تا نگردی در غم هجران خجل ...

عطار
 
۳۸۲۷

عطار » نزهت الاحباب » بخش ۱۵ - شکایت گل از بلبل به پیش باد صبا و عشق او بغیر

 

... عرض خود بر باد بدنامی دهد

گفته بودندم سبکباری مکن

با کسان بد سیر یاری مکن ...

... شد یقینم از سر صدق و صفا

آمدی این بار پیشم ای صبا

بعد از این میآیم و جان می دهم ...

عطار
 
۳۸۲۸

عطار » نزهت الاحباب » بخش ۱۸ - غزل

 

... بعد از این خاک سر کویش بیار

بار او بر چشم ما کن همچو گرد

چون نکردم شکر ایام وصال ...

عطار
 
۳۸۲۹

عطار » پندنامه » بخش ۱۸ - در صفت فقر و صبر

 

... چون شترمرغی شناس این نفس را

نه کشد بار و نه پرد در هوا

گر بپر گوییش گوید اشترم

ور نهی بارش بگوید طایرم

چون درخت زهر رنگش دلکش است ...

... تا که سازی رام اندر طاعتش

چون شتر در ره درآی و بارکش

بار طاعت بر در جبار کش

بار این در را به جان باید کشید

ورنه همچون سگ زبان باید کشید

هرکه او گردن کشد زین بارها

باشد از نفرین برو انبازها

کرده ای بار امانت را قبول

از کشیدن پس نباید شد ملول ...

... رهبری بر تا نمانی بر زمین

منزلت دورست و بارت بس گران

کوششی کن پس ممان از دیگران

هر که در راه از گران باران بود

هر دمش از دیده خون باران بود

لاشه ای داری سبک کن بار خویش

ورنه در ره سخت بینی کار خویش

چیست بارت جیفه دنیای دون

کز پی آن گشته خوار و زبون ...

عطار
 
۳۸۳۰

عطار » پندنامه » بخش ۴۱ - در بیان پنج چیز که آب روی از آن می‌‬افزاید

 

... آب روی او در افزایش بود

باش دایم بردبار و باوفا

تا به روی خویش بینی صد صفا ...

... بر هوای دل مکن زینهار کار

تا نیارد بس پشیمانیت بار

قدر مردم را شناس ای محترم ...

... صحبت پرهیزکاران می طلب

بردباری جوی و بی آزار باش

تا که گردد در هنر نام تو فاش ...

عطار
 
۳۸۳۱

عطار » پندنامه » بخش ۴۷ - در بیان اهل سعادت

 

... زحمت خود را ز مردم دور دار

بار خود بر کس میفکن زینهار

عطار
 
۳۸۳۲

عطار » پندنامه » بخش ۶۹ - در نصایح

 

خوف و اندوه است قوت بندگان

غم شود بار فرح جویندگان

هر که را نبود به دل اندیشه ای ...

عطار
 
۳۸۳۳

عطار » اشترنامه » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم

 

... کرده جوشش بر سر عشاق خون

باز بنگر تا که عیسی چند بار

آوریدند آن سگان در زیر دار ...

عطار
 
۳۸۳۴

عطار » اشترنامه » بخش ۶ - در علو مرتبه انسان

 

... سر آن با مذهب عشاق ران

از بحار عشق جوهر بار کن

این زمان دل را بهمت یار کن

بر سر عشاق جوهرها ببار

چون درآمد شاخ معنیت ببار

هر زمان وصفی دگر آغاز کن ...

... بود ابلیس لعین از نور ونار

آدم از روی حقیقت در غبار

نور در ظلمت توانی یافتن ...

... من ازین اندیشه دل پرخون کنم

بهترم از خاک من صدباره تر

سجده تو کردهام زیر و زبر ...

... او قبولی دارد و تو سرکشی

خاک صد باره به از آتش بود

زانکه جای سرکشان آتش بود ...

عطار
 
۳۸۳۵

عطار » اشترنامه » بخش ۷ - حكایت آدم علیه السلام

 

... از بهشت عدنشان بیرون فکند

بار دیگرشان میان خون فکند

حق تعالی گفت با آدم براز ...

... از خجالت یک زمان مدهوش شد

بار دیگر کرد حق با او خطاب

تا چراخاموش گشتی در جواب ...

... ورنه دنیا زود مردارت کند

گنده تر از خویش صد بارت کند

هست دنیا بر مثال آتشی ...

عطار
 
۳۸۳۶

عطار » اشترنامه » بخش ۱۱ - حكایت مرد كر و قافله

 

... چون بخورد آن مرد آن آب حیات

بار دیگر یافت او از غم نجات

پاره ای دیگر بدان کر داد و خورد ...

... ناگهانی آن دو تن اشتر سوار

کرده آنجا گاه هر دو پاره بار

هر دو تن رفتند سوی قافله ...

عطار
 
۳۸۳۷

عطار » اشترنامه » بخش ۱۲ - حكایت شهباز و صیاد

 

... میوههای رنگ رنگ از شاخسار

اوفتاده در میان جویبار

چون بهشت آنجایگه بس خوب و خوش ...

... چون بهشتی مسکن و ماوای دید

خواست تا آبی خورد از جویبار

بیخبر بود او که بد دام از کنار ...

... شاهباز از ترس پرها باز کرد

مرد دیگر بار قصه باز کرد

عاقبت او را بر آوردش زدام ...

... اندر آنجا دید آب و سبزه زار

اندر آنجا دید سرو و جویبار

اندرآنجا دید اشجار و نبات ...

عطار
 
۳۸۳۸

عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان

 

... هرچه میگوید زخود میگوید او

اعتبار خویشتن میجوید او

گر چنانست این که او پیغمبرست ...

... پیش من بودی چه در روز و چه شب

مرد حکمت بود بارای و ادب

در همه وقتی ورا کردم امین ...

... همسر و هم زاد من بودی مدام

کار و بارمن ازو با احترام

او نظر از روی او پنهان نکرد ...

... نیستم ایمن ازین کار درشت

گفت با من تیر بارانت سزد

آنگهی بر کل لشکر بانگ زد ...

... هرکه میخواهد ز من گنج و خدم

تیر بارانی کند از بیش و کم

برعم من تیر بارانی کنید

گر شما خود دوستداران منید ...

... جملگی در حال صحت یافتند

بار دیگر عزو قربت یافتند

پیر آمد هم مرا بگشود زود ...

... درگذشت از کفر و از اسلام هم

هر چه داری ترک کن یکبارگی

تا برون آیی ازین بیچارگی ...

... در زمان دور عیسی پاک تو

بار دیگر زنده گردد خاک تو

از برای زیر خاکی راز خاک ...

... چونکه عیسی خواند این خط را رموز

گفت ای جبار ای گیتی فروز

سر بسوی آسمان برداشت او ...

... ای بتو بینا دو چشم روشنم

جسم و جانم یافته باری دگر

دیده دل گشته بی خوف و خطر

من ازین بار دگر جان یافتم

بار دیگر راز پنهان یافتم

زنده گردان مر مرا مقصود چیست ...

... تا میان کوه ساران آمدند

همچو ابری سیل باران آمدند

بود کوهی سرخ هم مانند خون ...

... سنگ از صنع خدا برهم شکافت

بار دیگر چشمه آنجا بیافت

چشمه زان سنگ آمد بر برون ...

... کرد عیسی روی سوی آن گروه

گفت ای خلقان ز دل باری دگر

کاین چنین چشمه ز صنع دادگر ...

عطار
 
۳۸۳۹

عطار » اشترنامه » بخش ۱۵ - جواب عیسی علیه السلام سبیحون را

 

... جرعه از جام جلالش نوش کرد

در طلب برخود بگشت او هفت بار

هفت پرگار فلک شد آشکار ...

... سفل را نفس عناصر ساخت او

انگهی باران ز عنصر ساخت او

ذات حق زینها منزه آمدست ...

... چون ز فعل و قول خود آگه شود

ترک کلی گوید و باره شود

در مقام عشق صادق آید او ...

... لیک هر نوعی همان بنمایدت

صدهزاران قطره یک باران بود

چون ز باران بگذرد عمان بود

لیک این نقش از تو پی گم میکند ...

... راه خود بر فقر کرد او اختیار

کس ندید این سر که کرد او اعتبار

راه خود بر جاده کل زان نهاد ...

... چشم بردارد دگر بینا شود

بار دیگر راز را گویا شود

تا نگردد چشم دل بینای راه ...

... در درون قطره صد دریا بود

قطره باران اگرچه پر بود

بحر را در عمرها یک در بود ...

عطار
 
۳۸۴۰

عطار » اشترنامه » بخش ۱۸ - حكایت

 

... کس ندید آن در تو از خود بازیاب

بار دیگر اندر این ره بازیاب

هم امیدی دار بر امید حق ...

... دیدن او را دگر اعزاز یاب

چون ترا باری دگر بخشد همان

میشود آن در درجانت نهان ...

... مر ترا در بحر دل در دفترست

در چکاند لفظ گوهر بار تو

این در اکنون هست اندر بار تو

قیمت این در نداند هیچکس ...

... گم بکردی باز دیدی لاجرم

شاه اندر عاقبت بارت دهد

منت آن نیز هم خودبر نهد ...

... خون دل اندر طلب پرخوردهام

گرمرا بار دگر آید بدست

جان دهم از شوق و گردم مست مست ...

... بازده آن در که بخشیدی نخست

تا شوم بار دگر من تندرست

اندرین ره زار و حیران ماندهام ...

عطار
 
 
۱
۱۹۰
۱۹۱
۱۹۲
۱۹۳
۱۹۴
۶۵۵