بود برنائی بغایت ماهرو
پیش خلق عالمی پر آب و رو
مال و ملکی داشت بیحد آن غلام
در نشابورش بدی او را مقام
بود یک خیلی همه خویشان او
دائماً خویشان دل پیشان او
روز و شب در خدمتش بودند شاد
جمله همچون چاکران کیقباد
ماهرویان خطائی و سرای
بود اندر خدمت آن پاکرای
روز و شب در غرق شادی و طرب
بد نشسته فارغ از راه طلب
ناگهان دردی درآمد در دلش
در خیال کار شد بس مشکلش
عزم کعبه کرد آندم آن غلام
پس وداعی کرد خویشان را تمام
زاد ره برداشت سوی قافله
قافله میرفت هر دم مرحله
آن جوان میرفت در ره شادشاد
تا رسید آن قافله در باغداد
چون درآمد آن جوان در باغداد
در تفرج گشت حج رفتش زیاد
هر زمان در یکطرف میگشت او
جملهٔ خلقان بدیده گشت او
هر یکی سرگشتهٔ کردار خویش
دل نهاده کار خود در کار خویش
هر طرف هنگامهٔ ایستاده دید
بهر نظاره زهر سو میدوید
بس عجایبهای گوناگون بدید
خویشتن راهر زمان مجنون بدید
همچنان میرفت تا دجله رسید
در تعجب ماند کشتی را بدید
گفت یک ملاح او را ای پسر
اندرآ در کشتی وزان سو گذر
اندر آن در کشتی و بغداد بین
صدهزاران قامت شمشاد بین
اندرآ در کشتی ای سرو روان
تا ببینی آن طرف آن سروران
اندرآ در کشتی ای مرد حزین
تا ببینی آن طرف صد نازنین
اندرآ در کشتی ای خو بروی
تا ببینی آن طرف صد ماهروی
اندرآ در کشتی ای مرد لطیف
تا ببینی آن طرف حسن ظریف
اندرآ درکشتی و بنشین تو خوش
تا ببینی آن طرف صد ماهوش
اندرآ در کشتی ومیکن نظار
تا ببینی آن طرف صد گلعذار
اندرآ در کشتی ای مرد جوان
تا ببینی آن طرف تیر وکمان
اندرآ در کشتی و شو در پناه
تا ببینی آن طرف زلف سیاه
اندرآ در کشتی و میزن دو دست
تا ببینی آن طرف چشمان مست
اندرآ درکشتی و بنشین بخند
تا ببینی آن طرف لبها چو قند
اندرآ در کشتی این دم بیقرار
تا ببینی آن طرف روی نگار
اندرآ در کشتی و بنشین خموش
تا ببینی آن طرف صد باده نوش
وسوسه کردش بسی آن بوالفضول
تا فریبانید او را همچو غول
رفت در کشتی و شد زانسوی شط
شد ز گفت آن لعین او را غلط
هر کنار شط یکی قصری بدید
چشم او هرگز چنان قصری ندید
بر سر آن قصر یک دختر چو ماه
بد نشسته چشم چون خال سیاه
در زمان آمد همان آزاد مرد
دل بدست او بداد و خاک و خورد
دل به دست او بداد آن بیقرار
گشت عاشق بر رخ آن گلعذار
در میان آمد ز دست گلعذار
جامه رادرید بر تن تار تار
خاک بر سر کرد و او در خون فتاد
عشق آن دختر چو آن مجنون فتاد
زاد خود را پیش آن معشوقه برد
گفت جانم از غم عشق تو مرد
زاد راه او بخورد آن هیچکس
مفلس و بیچاره ماند از همنفس
دخترش گفت آن زمان زرها بیار
تا نمایم روی خود ای گلعذار
گفت وصل وشادئی میبایدت
بیزری این حاصلت کی آیدت
بعد از آنش گفت برخیز و برو
تا نگردد مال وملکت در گرو
پس خجل شد آن جوان زرمینداشت
عشق دختر رفت و کارش سر نداشت
چون پسر زانحال بازآمد بدید
پیره زالی در برابر شد پدید
هر دو چشمش از رق ودندان دراز
چون بدید آن را و شد اندر گداز
یادش آمد آن زمان از قافله
در دلش افتاد آن دم ولوله
سر برهنه پا برهنه شد برون
از دلش میرفت آن دم موج خون
هر که را میدید او از مردمان
میبپرسید آن زمان از کاروان
هاتفش گفتا که ای جان پدر
قافله رفت و تو بودی بیخبر
بشنو این احوال از من ای فقیر
وصف حال تست گر باشی بصیر
قافله را رهروان دین بدان
راه رفتند و رسیدند در جنان
در بهشتند آن عزیزان در وصال
محو گشته در جمال ذوالجلال
شهر بغدادت در اینجا کون دان
در تعجب ماندهٔ در لون آن
هست آن دجله تو را این دم خیال
جسم تو کشتی و غرقی در ضلال
ای پسر ملاح را تو دیو دان
وسوسه کرده ترا اندر جهان
بحر دنیا آن شیطان آمده است
بیشکی در بحرکشتیبان بداست
در طلسم کشتی آن دیو پلید
صدهزاران خلق را درخون کشید
در طلسم کشتی آن دیو نژند
سالکان را کرد هر دم پای بند
در طلسم کشتی آن دیو لعین
ظالمان را باز داشت از راه دین
در طلسم کشتی و شد هم ز سر
زشت بنموده به پیشت چون قمر
در طلسم کشتی و لاوه گری
دیو را بنموده پیشت چون پری
چون بود راه تودر کشتی جسم
قصر را بنموده آن دم در طلسم
دختر زیبای رخ را وانمود
بود دنیا و ندانستی چه سود
دل ز دست خود بدادی ای غلام
همرهان رفتند در خوابی مدام
عاشق دنیای دون رفتن ز دست
در بلا و رنج ماندی پای بست
دختری بنمود دنیا بس ظریف
در یقین بد پیره زالی بس خریف
همرهان رفتند و حج دریافتند
کام خود از راه حق دریافتند
تو بماندی اندرین کون وفساد
هر دمی کعبه همی دادی به باد
میروی هر سوی و میپرسی خبر
قافله رفتند و ماندی کور و کر
هر که اودر کون ماند همچنین
کی رسد در قرب رب العالمین
هر که او در بند دنیا بازماند
بیشکی از راه مولا باز ماند
هر که را روئی در این عالم بود
او کالانعام است کی آدم بود
هر که اندر عالم فانی بماند
در عذاب جاودانی باز ماند
هر که در دنیای دون وامانده است
از لقای حی بیچون مانده است
هر که در گرداب دنیا اوفتاد
بیشکی از راه عقبی اوفتاد
هر که از دنیای دون شادان بود
بیشکی در آتش سوزان بود
هر که را محبوب اودنیا بود
در جهنم دائمش ماوا بود
هر که در دنیا به حرصی بازماند
تو یقین میدان کز این ره بازماند
هر که در دنیا کند یاوه گری
بیشکی باشد چو قوم سامری
هر که در دنیا به کامدل نشست
هست او در راه دنیا بت پرست
هر که را شد قبله دنیا ای غلام
ماند اندر آتش سوزان مدام
هر که او دنیای دون راترک کرد
گرد نعلینش شرف بر جمله مرد
هر که از دنیای دون ماند خلاص
او بود در راه حق خاص الخواص
هر که بند این جهان بر هم شکست
در ره تحقیق باشد حق پرست
هر که از دنیای دون آزاد گشت
در نعیم جاودانی شاد گشت
هر که ازدنیا و شغل او برست
بر سریر جنت المأوا نشست
هر که دنیا را به چشمش ننگرد
از نعیم جاودانی بر خورد
خانهٔ نفس است دنیا سر بسر
بگذر از دنیا و شو صاحب نظر
هر که او در راه شیطانی بود
بیشکی در کیش نفسانی بود
هر که رحمانی بود اندر جهان
خاک او بهتر ز خون دیگران
طالب راه خدا باش ای پسر
از ره شیطان ملعون کن حذر
در ره حق دائماً مردانه باش
همچو مجنون در طلب دیوانه باش
راه رو از جانو دل ای مرد کار
تا شوی در هر دو عالم بختیار
بگذر از نفس بهیمی ای فقیر
عاشقانه دامن مردان بگیر
نفس سگ را اندر این ره خوار کن
جان خود در راه حق ایثار کن
جهد کن تا در ره معنی رسی
در حریم وصل آن مولی رسی
در بهشت عدن دائم جاودان
باش اندر صحبت آن شادمان
گر بمانی اندر این ره ای جوان
در بلا و درد مانی جاودان
پند من بشنو برو این راه را
تا ببینی حضرت الله را
پند من بشنو وجود خود بباز
عشق تو آید در این ره شاهباز
عشق چون خواند ترا جانان شوی
آن زمان شایستهٔ رحمن شوی
عشق آنجا ره نماید مر ترا
عشق آنجا در گشاید مر ترا
گر تو اندر راه حق عاشق شوی
راه حق را آن زمان لایق شوی
اندر این ره عشق باید ای پسر
تا شوی در راه معنی با خبر
عشق را دردی بباید ای فقیر
درد باشد در دو عالم دستگیر
رودراین ره درد خواه ای مرد کار
درد باشد اندر این ره بختیار
درد شد درمان جان عاشقان
درد شد معشوق جان بیدلان
درگذر از راه تقلید و بیان
درد باید تا شود راهت عیان
هر که را در راه بینش درد نیست
خاک بر فرقش که آنکس مرد نیست
درد آمد اندر این ره پیر راه
هر که با درد است آگه شد ز شاه
درد را بگزین و ترک قال کن
جان خود را باز و ره در حال کن
درگذر از ذکر و زهد و قیل و قال
درد را بگزین ز بیدردی بنال
درد درمان دل ما آمده است
درد در جان رهبر ما آمده است
درد ما را ره نمود از وصل یار
سر پنهان کرد بر ماآشکار
درد ما را برد اندر سر جان
درد ما را برد اندر لامکان
درد ما را داد هر دم صد صفا
درد ما را داد هر دم صد عطا
درد ما را داد هر دم خلعتی
درد ما را داد هردم نعمتی
درد ما را از خودی فانی بکرد
در بقای حق به حق باقی بکرد
درد ما را از جهان آزاد کرد
درد هر دم جان ما را شاد کرد
درد ما را کرد بینا در جهان
تا بدیدم سر پنهان و عیان
درد ما را برد راه مصطفی
درد ما را داد سر اولیاء
درد ما را داد حال صوفیان
درد ما را داد شوق عارفان
درد ما را برد اندر پیش حق
حق به درد ما همی دادی سبق
درد ما را از خدا آگاه کرد
درد راه حق بما کوتاه کرد
درد ما را قربت مسند نهاد
بر سریر شوق آن حضرت نشاند
درد ما را در صف جان بار داد
وانگهی در تخت جانان بار داد
درد ما را کرد راه حق عیان
وانکه بیدرد است کی یابد نشان
درد حاصل کن که درمان درد تست
مقصد و مقصود جانان درد تست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن داستان یک جوان زیبا را روایت میکند که در زندگی مرفه و خوشحال است. او به ناگاه احساس درد میکند و تصمیم میگیرد به حج برود. در سفر خود به بغداد، او با جذابیتهای دنیا و زیبایی اخلاقی دختران مواجه میشود و تحت تأثیر این زیباییها قرار میگیرد. با وسوسه یک ملّاح، او به یک کشتی میرود و به دنبال آن دختر میافتد.
پس از مدتی در این آرزو غرق میشود و خود را در حالتی نامطلوب مییابد. او عشق خود را فراموش میکند و در دنیای فانی اسیر میشود. در نهایت، یک پیر فرزانه به او هشدار میدهد که دنیای فانی و جذابیتهای آن فریبنده هستند و او را از حقیقت دور میکنند.
پیر به او میگوید که اگر بخواهد به قرب خدا برسد، باید از دنیای دون فاصله بگیرد و به عشق الهی روی آورد. او در نهایت متوجه میشود که باید از عشقهای دنیوی و مادی به سوی عشق معقول و معنوی حرکت کند تا به حقیقت و خوشبختی واقعی دست یابد.
هوش مصنوعی: در میان مردم، دختری زیبا و دلربا وجود دارد که جهان را پر از زیبایی و زندگی کرده است.
هوش مصنوعی: این غلام در نشابور دارای ثروت و اموال بسیار زیادی بود و جایگاه والایی داشت.
هوش مصنوعی: او همیشه جمعی از نزدیکانش را به همراه دارد که دلشان با اوست و به او عشق میورزند.
هوش مصنوعی: روز و شب همه در حال خدمت به او بودند و همه شاد و خرسند، مانند خدمتگزاران کیقباد.
هوش مصنوعی: در خانهی آن شخص پاکدامن، زیباییها و دلرباییهایی وجود دارد.
هوش مصنوعی: روز و شب در شادی و خوشی غرق است و بیهیچ دغدغهای از دنبال کردن آرزوها و خواستهها خود را کنار کشیده است.
هوش مصنوعی: ناگهانی دردی در دلش به وجود آمد و این موضوع برای او بسیار پیچیده و دشوار شد.
هوش مصنوعی: آن جوان در آن لحظه تصمیم گرفت به سوی کعبه برود و قبل از رفتن، با تمام خانوادهاش خداحافظی کرد.
هوش مصنوعی: مسافر بار و بنهاش را برداشت و به سمت کاروان حرکت کرد؛ کاروان هر لحظه به جلوتر میرفت و او نیز به راه خود ادامه میداد.
هوش مصنوعی: آن جوان خوشحال و سرزنده در مسیر خود به سمت باغداد میرفت تا اینکه به قافلهای رسید.
هوش مصنوعی: وقتی آن جوان وارد بغداد شد، در حال گردش و تفریح بود و به زیارت نیز رفته بود.
هوش مصنوعی: او هر زمانی به یک سمت میچرخید و همهٔ مردم را میدید.
هوش مصنوعی: هر کسی به خاطر اعمال خودش دچار سردرگمی و perplexity شده است و مشغول به کار خود است.
هوش مصنوعی: در هر سمت، شلوغی و هیاهو دیده میشود و مردم برای تماشا به هر سو میروند و میآیند.
هوش مصنوعی: در هر زمانی که به خودم نگاه کردم، شگفتیهای زیادی را دیدم که باعث دیوانگیام شد.
هوش مصنوعی: او همچنان به راه خود ادامه داد تا به رود دجله رسید و با دیدن کشتی در آنجا شگفتزده شد.
هوش مصنوعی: یک ملوان به پسر گفت: "بیا داخل کشتی، و از آن سو عبور کن."
هوش مصنوعی: در آنجا، در کشتی و بغداد، هزاران انسان را ببین که مانند قامت راست و بلند شمشاد هستند.
هوش مصنوعی: وارد کشتی شو ای سرو زیبای روان، تا آن سمت که شادیها و سروران هستند را ببینی.
هوش مصنوعی: وارد کشتی شو، ای مرد غمگین، تا آن طرف را ببینی که چندین زیبایی وجود دارد.
هوش مصنوعی: به کشتی بیا و آرامش کن، تا بتوانی طرف دیگر را ببینی که صد چهرهی زیبا به انتظار توست.
هوش مصنوعی: به داخل کشتی بیا، ای مرد نازکدل، تا زیباییهای دلانگیز آن سو را ببینی.
هوش مصنوعی: بیا داخل کشتی و راحت بنشین تا ببینی در آن سوی آب، زیبایی را که به اندازه صد ماه است.
هوش مصنوعی: وارد کشتی شو و به تماشای آن بپرداز تا آن طرف را ببینی که چه گلهای زیبا و خوش رنگی دارد.
هوش مصنوعی: ای جوان، به کشتی بیا تا آن سوی عالم را ببینی که تیر و کمان در آن جاست.
هوش مصنوعی: به داخل کشتی بیا و در امان بمان، تا بتوانی زیبایی آن طرف موهای سیاه را ببینی.
هوش مصنوعی: وارد کشتی شو و دو دستت را به هم بزن تا ببینی آن طرف چشمان حواسپرت و مست را.
هوش مصنوعی: به میهمانی بیا، در کشتی بنشین و خوش بگذران تا ببینی که آن سوی لبها چقدر شیرین و دلنشین است.
هوش مصنوعی: به اینجا بیا و سوار کشتی شو تا این لحظهی بیقراری را تجربه کنی و زیبایی آن سوی دریا را ببینی.
هوش مصنوعی: وارد کشتی شو و ساکت بنشین تا ببینی در آن طرف چه مقدار شراب نوشیده میشود.
هوش مصنوعی: بسیاری از حرفها و جوسازیها او را تحت تأثیر قرار دادند تا بتوانند او را فریب دهند و مانند موجودی ترسناک به او ضربه بزنند.
هوش مصنوعی: او سوار بر کشتی شد و از آن سوی رود عبور کرد. به خاطر سخنان ناپسند و شیطانی او، دچار اشتباه و حیرانی شد.
هوش مصنوعی: هر کس که کنار رودخانه قرار میگیرد، قصری زیبا و باشکوه میبیند، اما چشم او هرگز چنین قصر زیبایی را ندیده است.
هوش مصنوعی: یک دختر زیبا چون ماه بر بالای آن قصر نشسته و چشمانش مانند خال سیاه است.
هوش مصنوعی: در آن زمان، وقتی که او آمد، آن مرد آزاد دل خود را به دست او سپرد و به خاک و خوراک او تن در داد.
هوش مصنوعی: دلش را به دست آن محبوب سپرد و به همین خاطر بیتاب و restless شد. عاشق با دیدن چهره آن معشوق زیبا، بیش از پیش دلتنگ و شیدا گردید.
هوش مصنوعی: در اثر زیبایی و جاذبه گل، لباسش را از تن درآورد و به حالت پر از تردید و دلشکستگی درآمد.
هوش مصنوعی: او به خاطر عشق آن دختر به شدت ناراحت و غمگین شده و به حالتی روزگار میگذرانید که انگار هرچه در زندگی داشت را از دست داده است. عشق او همانند مجنون است که به خاطر محبوب خود دچار جنون شده.
هوش مصنوعی: عاشق برای معشوقهاش هدیهای آورد و به او گفت که عشق تو چنان غمگینم کرده که جانم را گرفته است.
هوش مصنوعی: کسی که در پی منافع خود باشد، هیچ فایدهای برای دیگران نخواهد داشت و در نتیجه، همه بینصیب و بیچاره خواهند ماند.
هوش مصنوعی: دخترش گفت: آن زمان طلاها را بیاور تا بتوانم چهرهام را نشان دهم، ای گل زیبای من.
هوش مصنوعی: باید در پی وصال و شادی برآیی، مگر اینکه بیهزینه و تلاش به این هدف نرسی. به هیچ وجه نمیتوانی انتظار داشته باشی که بدون کوشش به آنچه میخواهی دست یابی.
هوش مصنوعی: بعد از آن او گفت که بلند شو و برو، تا مال و ملک تو به خطر نیفتد و زیر سوال نرود.
هوش مصنوعی: جوانی که پول و ثروتی نداشت، به خاطر عشق به دختر خجالتزده و ناامید شد و نتوانست کارش را پیش ببرد.
هوش مصنوعی: زمانی که پسر برگشت، پیرمردی با موهای سفید را در مقابلش دید که ظاهر شد.
هوش مصنوعی: چشمهای او از شدت حسادت و غم به حالت افروختگی درآمدند، وقتی که او آن را دید.
هوش مصنوعی: او به یاد آورد زمانی را که از جمع و گروه جدا شده بود و در دلش احساس هیجان و جنب و جوش به وجود آمد.
هوش مصنوعی: او در حالتی بیپرده و بدون هیچ گونه زینتی از دلش خارج میشد و در آن لحظه، احساس شدید و غریبی در وجودش جریان داشت که مانند موجی از خون در حال حرکت بود.
هوش مصنوعی: هر کسی را که میدید، از او درباره کاروان و وضعیت آن سؤال میکرد.
هوش مصنوعی: شنوندهای به او گفت که ای عزیز، کاروان رفته و تو بیخبر هستی.
هوش مصنوعی: ای انسان بیخبر، به این داستان من گوش کن. حال و روز تو به خودت بستگی دارد، اگر از دیدهبانی و بینش برخوردار باشی.
هوش مصنوعی: مسیر را افرادی که پیرو مذهب و ایمان هستند، با تلاش و کوشش طی کردند و به بهشت رسیدند.
هوش مصنوعی: در بهشت، آن عزیزان در کنار هم هستند و در زیبایی و جلال خداوند غرق شدهاند.
هوش مصنوعی: شهر بغداد در اینجا به گونهای حیرتانگیز به رنگ و جلوهای متفاوت درآمده است.
هوش مصنوعی: در این لحظه، نهر دجله خیال تو را به اندازهای فرا گرفته که همچون یک کشتی در آبهای گمراهی غرق شدهای.
هوش مصنوعی: ای پسر، تو میدانی که ملاح (کسی که قایق یا کشتی میرانَد) دیو (نیروی شیطانی) تو را وسوسه کرده و در دنیای اطراف تو تأثیر گذاشته است.
هوش مصنوعی: دریای دنیا پر از مشکلات و وسوسههای شیطانی است و به همین دلیل، ناخدای کشتی باید مراقب باشد و هوشیار باشد.
هوش مصنوعی: در طلسم کشتی آن دیو شومی، هزاران انسان را به کشتن داد.
هوش مصنوعی: کشتی آن دیو جادوگر سالکان را هر لحظه به زنجیر میکشد و گرفتار میکند.
هوش مصنوعی: در طلسم کشتی آن دیو بدذات، ظلم و ستمگران را از رسیدن به راه صحیح و دین داری بازداشت.
هوش مصنوعی: کشتی در چنگ یک طلسم قرار دارد و حالتی زشت و ناامیدکننده به خود گرفته است، اما در مقابل تو همچون ماه درخشان و زیبا به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: در سایه سحر و جادو، کشتی و کارکردن با دیو درماندگی را به تو نشان میدهد، مانند پری که در جلو چشمانت ظاهر میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که راه تو در کشتی جسمانی مشخص شد، آن لحظه قصر را در زیر طلسم نشان داد.
هوش مصنوعی: دختر زیبای دنیا خود را به نمایش گذاشته بود، اما تو نتوانستی بفهمی که از این زیبایی چه نتیجهای میتوان گرفت.
هوش مصنوعی: دل خود را به دست دیگران سپردی، ای خدمتگزار، در حالی که دوستانت در خواب عمیقی فرو رفتهاند.
هوش مصنوعی: عاشق کسی است که در دنیا به دنبال خوشیها و لذتها میگردد، اما در میان مشکلات و سختیها از خود بیخبر مانده است و در این چالشها گرفتار شده.
هوش مصنوعی: دختری با زیبایی دنیا را به نمایش گذاشت، در حالی که بهطور قطعی به پیرهمرد زالی که بسیار عجیب و غریب بود، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: همراهان به سفر رفتند و به مقام حج رسیدند، و خواستههای خود را از طریق مسیر درست به دست آوردند.
هوش مصنوعی: تو در این دنیا و فساد باقی ماندی و هر لحظه کعبه را خراب میکنی.
هوش مصنوعی: تو در همه جا به دنبال خبر قافله هستی و در این جستجو، خودت را از دست دادهای و نمیتوانی ببینی یا بشنوید.
هوش مصنوعی: هر کسی که در دنیا غرق باشد، چگونه میتواند به نزدیکی خداوند جهانیان برسد؟
هوش مصنوعی: هر کسی که در دام دنیا گرفتار باشد، بدون شک از راه معنوی و حقیقی فاصله خواهد گرفت.
هوش مصنوعی: کسی که فقط به ظاهر و جسم خود اهمیت میدهد و به ابعاد عمیقتر وجودش توجه نمیکند، در واقع به اندازهی یک حیوان است و انسانیت واقعی را درک نکرده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که در این دنیا ویران بماند، در عذاب جاودانه و ابدی گرفتار خواهد شد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در این دنیای پست و بدون ارزش، گرفتار مانده، از دیدار و ملاقات با خداوند بدون شک و تردید بازمانده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که در مشکلات و فراز و نشیبهای زندگی گرفتار شد، بدون تردید به گذشته و احساسات و تجارب قبلیاش بازمیگردد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در دنیای پست و بیارزش خوشحال باشد، بدون شک در آتش عذاب گرفتار خواهد شد.
هوش مصنوعی: هر کسی که در دنیا محبوبیت و عشق را داشته باشد، در جهنم برای همیشه ماندگار خواهد بود.
هوش مصنوعی: هر کسی که در این دنیا به دستاویزها و خواستههای خود چنگ بزند، مطمئناً باید بداند که از این مسیر دور میماند.
هوش مصنوعی: هر کس در دنیا سخنان بیاساس و بیهوده میزند، بدون شک مانند قوم سامری است که به گمراهی افتادند.
هوش مصنوعی: هر کس که در این دنیا به دنبال لذتها و خوشیها باشد، در حقیقت به خاطر دنیا و مادیات پرستش میکند.
هوش مصنوعی: هر کسی که در این دنیا به مقام و منزلت بالایی دست یابد، مانند غلامی است که همیشه در آتش سختی و مشکلات قرار دارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از این دنیای پست و ناچیز گذشت و آن را رها کرد، ارزش و اعتبارش بیشتر از همه مردان است.
هوش مصنوعی: هر کسی که از دنیای پست و ناچیز فاصله بگیرد، در مسیر حقیقت و معنای عمیق زندگی قرار میگیرد و جزو افراد ویژه و خاص میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که بندهای این دنیا را بگسلاند و از محدودیتها رها شود، در مسیر جستجوی حقیقت و پرستش خدا قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: هرکس از دنیای پست و بدون ارزش رها شود، در خوشبختی همیشگی و جاودانی به شادکامی میرسد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از دنیای مادی و مشاغل آن فاصله بگیرد، به مقام والای بهشت دست خواهد یافت.
هوش مصنوعی: کسی که به دنیا با دید ناپسند نگاه کند، از خوشیهای پایدار و ابدی بهرهمند میشود.
هوش مصنوعی: دنیا محل گذر است و تنها یک ظرف برای نفس انسان به شمار میرود، بنابراین بهتر است از آن بگذری و به عمق شناخت و بصیرت دست یابی.
هوش مصنوعی: هر کس که در مسیر نادرست و شیطانی قدم بگذارد، بدون تردید به پیروی از همین نفس اماره و خواهشهای درونی خود دچار شده است.
هوش مصنوعی: کسی که در این دنیا رحمت و مهربانی دارد، ارزشش از افرادی که به دیگران آسیب میزنند بیشتر است.
هوش مصنوعی: ای پسر، در جستجوی راه خدا باش و از مسیر شیطان پلید دوری کن.
هوش مصنوعی: در مسیر حقیقت همیشه با شجاعت و استقامت گام بردار، مانند مجنون که در جستجوی عشق دیوانهوار است.
هوش مصنوعی: ای مرد، با تلاش و از خود گذشتگی، مسیر درست را پیدا کن تا در این دنیا و آن دنیا، خوشبخت و سعادتمند شوی.
هوش مصنوعی: از خودخواهی و ناپاکی فاصله بگیر، ای عاشق دردمند، به مقام و مرتبه بزرگانی دست پیدا کن.
هوش مصنوعی: خود را از خواستههای پست و زشت دور کن و زندگیات را فدای راه حقیقت کن.
هوش مصنوعی: سعی کن تا به درک واقعی برسید و وارد فضایی بشوید که در آن با معشوق و محبوب خود ارتباط نزدیکتری داشته باشید.
هوش مصنوعی: در بهشت عدن تو همیشه و برای همیشه باشی و در کنار آن افرادی که شاد و خوشحالند، زندگی کنی.
هوش مصنوعی: اگر در این مسیر بمانی، ای جوان، در سختی و درد همیشه باقی خواهی ماند.
هوش مصنوعی: به سخنان من توجه کن و این مسیر را دنبال کن تا خدای بزرگ را ملاقات کنی.
هوش مصنوعی: پند من را بشنو و خودت را فدای عشق کن، در این مسیر، عشق همچون یک پرنده بزرگ و ارزشمند به سراغت میآید.
هوش مصنوعی: وقتی محبوب تو را بخواند و تو به او پاسخ دهی، در آن لحظه شایستگی دریافت رحمت الهی را پیدا خواهی کرد.
هوش مصنوعی: عشق در آن مکان به تو راه مینماید و در آن جا به روی تو گشوده میشود.
هوش مصنوعی: اگر در مسیر حق و حقیقت عشق ورزی، آن زمان خود را سزاوار آن راه میکنی.
هوش مصنوعی: در این مسیر عشق، پسرم، باید تلاش کنی تا درک عمیقتری از حقیقت پیدا کنی.
هوش مصنوعی: عشق نیاز به درد و رنج دارد، ای بیچاره! این درد در هر دو جهان میتواند تو را یاری کند.
هوش مصنوعی: در این مسیر، ای مرد، با مشکلات و دردها روبهرو خواهی شد. این راه، راهی است که در آن، سرنوشت تو به تلاش و جانفشانی نیاز دارد.
هوش مصنوعی: درد برای عاشقان به نوعی درمانی میشود و در عین حال، معشوقی برای کسانی که عشق ندارند، خود به یک درد تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: برای اینکه راهت روشن شود، باید از تقلید و بیان نارضایتیها بگذرانی و به شناخت واقعی برسید.
هوش مصنوعی: هر کسی که در مسیر شناخت و آگاهی با مشکل و رنجی روبرو نیست، سزاوار احترام نیست؛ چرا که او به واقع انسانی شجاع و با اراده نمیباشد.
هوش مصنوعی: در این مسیر، درد به سراغ آمده و هر کسی که با درد آشناست، به علم و آگاهی از حقایق بزرگ زندگی دست پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: درد را انتخاب کن و از ظاهر (ظاهر سازی) دست بردار، جان خود را راحت کن و در لحظه زندگی کن.
هوش مصنوعی: از مباحث و سخنوریها و زهد ظاهری بگذر و به جای آن درد و رنج را انتخاب کن و به آن بپرداز، زیرا بیدردی و بیاحساسی فقط باعث ناله و شکایت میشود.
هوش مصنوعی: درمان درد و رنج دل ما به وجود آمده است و این درد و غم در روح و جان رهبر ما نیز حاضر است.
هوش مصنوعی: درد و رنج ما راهی را نشان داد که باعث پیوند با محبوب شد، در حالی که او از دید ما پنهان بود.
هوش مصنوعی: درد ما به سر و جان ما رسیده و این درد ما را از محدودیتها فراتر برده است.
هوش مصنوعی: درد و رنج ما در هر لحظه به ما آرامش و خوبی میدهد. هر بار که دچار درد میشویم، در عوض، لطف و بخششهای زیادی را نیز تجربه میکنیم.
هوش مصنوعی: هر بار که ما درد و رنج میکشیم، به ما لباس و زینتی میدهد و در عین حال، هر لحظه که با این دردها دست و پنجه نرم میکنیم، نعمتی نیز به ما عطا میشود.
هوش مصنوعی: درد ما را از خودمان جدا کرد و در میان وجود حق، ما را به جاودانگی وصل نمود.
هوش مصنوعی: درد ما ما را از دغدغههای دنیا رها کرد و هر لحظه باعث شد که روح ما شادابتر شود.
هوش مصنوعی: درد و رنج ما باعث شده است که به واقعیتهای پنهان و آشکار دنیا نگاه کنیم و آنها را ببینیم.
هوش مصنوعی: درد و رنج ما را به راه محبوب خدا هدایت کرد و همین درد و رنج، ما را به مقام اولیاء نزدیک میکند.
هوش مصنوعی: درد و رنج ما به حال و هوای صوفیان منتقل شد و شوق و عشق ما را شبیه به عارفان ساخت.
هوش مصنوعی: درد ما را به پیشگاه حق برد و حق به خاطر درد ما همواره به ما لطف میکرد.
هوش مصنوعی: درد ما به خدا خبر داد و نشان داد که مسیر درست را برای ما آسانتر کرده است.
هوش مصنوعی: درد و رنج ما باعث شد که به دوری از معشوق، به شدت احساس نیاز کنیم و به عشق او در دل، به مقام و جایگاهی ویژه دست یابیم.
هوش مصنوعی: درد و رنج ما را به جان کرد و سپس ما را به آرامش و شادی واقعی رساند.
هوش مصنوعی: درد و رنج ما باعث شد که حقیقت و راه درست برایمان مشخص و آشکار شود؛ اما کسی که دردی ندارد، چگونه میتواند نشانه و علامت آن را پیدا کند؟
هوش مصنوعی: دردی را تجربه کن، زیرا همین درد است که درمانش را به همراه دارد. هدف و مقصود زندگی تو، خود این درد است که باید آن را تحمل کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.