گنجور

 
عطار

ای پر آتش داشته پیوسته دل

هر شکایت کان ز ما داری بهل

بار عشق روی ما برجان منه

تا نگردی در غم هجران خجل

چشم راهی می‌کشم زوتر بیا

العجل ای یار زیبا العجل

پای ما چون سرو بستان ز انتظار

هست یا سودات تا زانو بگل

با صبا همراه شو هنگام صبح

گر شکایت نیستت ازما بدل

بر سر پیمان و عهدت آمدم

تا نگوئی دیگرم پیمان گسل

متصل می‌باش با ما روز و شب

راز دار ما شو و شو متصل

روی من می‌بینی که از خوبی گذشت

از جمال خوبرویان چگل