گنجور

 
۳۶۸۱

عطار » هیلاج نامه » بخش ۲۹ - در هدایت یافتن در شریعت فرماید

 

... منم راز تو گفته در سوی کوه

فکنده زلزله در بار اندوه

منم راز تو گفته در سوی ماه ...

... از آنم در فنای عشق خرم

نماندم عقل و جان و دل بیکبار

همی گویم که اینجا پرده بردار ...

... ز شوق مهر خود نی از سرکین

دریدی پرده ما را بیکبار

نه بس بود این که کردستیم بردار ...

... وصال کل مرا میباید ای یار

که این پرده براندازم بیکبار

وصال کل مرا میباید ای دوست

که یکباره بسوزانم رگ و پوست

وصال کل مرا میباید ای جان ...

... چه گویم شرح این اسرار دیگر

که ما را عشق بازی بار دیگر

نمود واصل این هر دو جهانست ...

... ترا افتاد اگر افتاد کاری

که کس را از تو بر دل نیست باری

ندیدی غمخور کس در جهان تو ...

... فراقت شد وصالت آخر کار

حقیقت برده میخواهد بیکبار

فکندن با جمالش باز بینی ...

عطار
 
۳۶۸۲

عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۰ - در اسرار دل و تفسیر قرآن مجید گوید

 

... بقا اندر فنا دیده است عطار

اگرچه در فنا آید یقین بار

فنا اندر بقا و دید جانان ...

عطار
 
۳۶۸۳

عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۱ - حکایت

 

... نظر کن تاکنی مقصود حاصل

ولی چون دل بدانی بار خانت

نظر کن بین بدل راز نهانت ...

... ره خود گرچه گم هم خویش کردی

از آن جان و دلت باریش کردی

اگرچه آدم او را یافت اینجا ...

... ترا داد ار ترکست و تو تاجیک

بمانده بر سر این راه باریک

ترا آن ترک مه رخ رخ نموده است ...

عطار
 
۳۶۸۴

عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۲ - در صفت دل و اسرار توحید و حقایق فرماید

 

... تو میدانی که اندر عشق و هجران

چه بار غم کشیدستی ز جانان

مرا ای دل ابا تو جمله کار است ...

... دراین معنی که گویم در نگر تو

به بین آن لحظه اندر صنع باری

که نوری میدمد در صیح تاری ...

... برآیی تا جهان جان منور

کنی ماندن یکبارگی خور

جهان جان دمادم روشنایی ...

... ترا پیدا شود در آخر کار

بگویی سر خود اینجا بیکبار

بیکباره چو دل بر این نهادی

در معنی در اینجا برگشادی ...

عطار
 
۳۶۸۵

عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۸ - در کشف اسرار و توحید کل گوید

 

... تو خواهی شد فنا در آخر کار

براندازی مراین صورت بیکبار

چو صورت رفت جانانت بیابی ...

... اگر جانت شود آگه ز اسرار

تو این خوان راخوری آخر بیکبار

تو میگویی که تو بنویس و میخوان ...

... چنانم مست کردستی که هشیار

نخواهم گفت از این حالت دگر بار

کجا جان مست و کی هشیار گردد ...

عطار
 
۳۶۸۶

عطار » هیلاج نامه » بخش ۴۰ - جواب گفتن منصور سلطان بایزید را قدس سره

 

... ترا اکنون بهت شد عید سال است

چو سال آمد مبارک دان تو نوروز

که دیدستی حقیقت عید نوروز ...

... بهار وسال نو را باز دیدی

گلت بشکفت و نرگس بار آورد

وصالت در درون این بار آورد

یقین جانان منم امروز پیدا ...

... چو پیدا یافتی یکتا بدانی

دمی بخشیدمت از خود بیکبار

که تا اینجا شدی از ما پدیدار ...

... بدانی وصل کل در آخر کار

چو بردارم حقیقت پرده یکبار

چو بردارم ز رخ پرده حقیقت ...

عطار
 
۳۶۸۷

عطار » هیلاج نامه » بخش ۴۱ - در نموداری سر توحید به هر نوع

 

... که پرده از رخ جان باز بینی

چو پرده برگرفت از رخ بیکبار

جمال بینشان آید پدیدار ...

... درون جزو و کل مشهور در عشق

خدا شد این زمان تا بار دیده است

حقیقت خویش برخوردار دیده است ...

... هر آنکو درد دارد اندرین دار

درونت درد او گیرد بیکبار

چو در دردت یقین در ما نماید ...

عطار
 
۳۶۸۸

عطار » هیلاج نامه » بخش ۵۳ - جواب منصور شیخ جنید را (قس)

 

... چو من حقم بگو از من چه گویند

همه فتوی دهید اینجا دگر بار

که تا پیدا کنم اندر سردار ...

عطار
 
۳۶۸۹

عطار » هیلاج نامه » بخش ۵۴ - تحسین کردن جنید منصور را در اسرار عشق

 

... تو سلطانی و من همچو گدایم

گدایم من تو سلطان کباری

تو تاج سلطنت بر فرق داری ...

... ولکین راز بسیار است دانم

ترازین کار بس بار است دانم

حقیقت شیخ دین شیخ کبیر است ...

عطار
 
۳۶۹۰

عطار » هیلاج نامه » بخش ۵۵ - سخن گفتن منصور با شیخ کبیر قدس سره

 

... از آن خمخانه من امروز مستم

بت خود را بیکباره شکستم

از اول بت پرستیدم در اینجا ...

... بدیرم درکشید از آخر کار

مرا او محو کرد اینجا بیکبار

بدیرم درکشید و مست کردم ...

... از آن منصور اینجا برقرار است

همی خواهم قرار خود دگربار

که بردارم زجان خود دگر بار

مرا باریست صورت درمیانه

که دایم مینمایم جاودانه ...

عطار
 
۳۶۹۱

عطار » هیلاج نامه » بخش ۵۹ - جواب دادن جنید شیخ کبیر را درنموداری منصور

 

... عوام الناس فتوی آوریدند

فغان یکباره آنجا برکشیدند

هزار و چهارصد فتوی ده راز ...

... که تا باشد مراورا باز گشتن

بذات خود نگوید این دگر بار

ز بهر اینش کردستند بردار ...

عطار
 
۳۶۹۲

عطار » هیلاج نامه » بخش ۶۶ - سخن گفتن شیخ کبیر با منصور از نموداری قصاص

 

... خطابم میکند مانند هر یار

که با ماهان درین بحرم گهربار

بسی شیخا نمودم یار اینجا

نمودخویشتن هر بار اینجا

ولی این بار جوهر آشکار است

صدف در پیش چشمم تازه بار است

صدف بشکست اندر عین دریا ...

عطار
 
۳۶۹۳

عطار » مظهر » بخش ۳ - در اشاره به کتب و تألیفات خود فرماید

 

... که ای باب همه مردان تویی فرد

بکن عدل ارز ما خواهی دگر بار

وگرنه پیش ما نبود ترا بار

بکن عدل ار محب مصطفایی ...

... برو ای یار با او همنشین باش

بجور بردباری چون زمین باش

برو ای یار با او همقرین شو ...

... امیرالمؤمنین قهار آمد

امیرالمؤمنین جبار آمد

امیرالمؤمنین در حکم محکم ...

... به بازید و شقیق آن شیخ بلخی

بحق عبد آن شیخ مبارک

بحق آنکه بگرفت او سه تارک ...

عطار
 
۳۶۹۴

عطار » مظهر » بخش ۵ - در تمثیل عیاران بغداد و خراسان فرماید

 

... هرآنکس کو بمکر و حیله یار است

به آخر گردنش در زیر بار است

هر آنکس کو شود مزدور مخلوق ...

... که در ملک همه جاروب بی تن

بعیاران نهم من بار خود را

که تا ایشان بدانند کار خود را ...

... بگفتا پیر تنها کارم افتاد

ز عیاری من صد بارم افتاد

به تنهایی کنم اینکار در دهر ...

... که ناگه اندر آمد خر سواری

به پشت مرکبش خود بود باری

دگر با او بزی فر به چو ماهی ...

... مراورا چون علایق بوده بسیار

از آنش من مجرد سازم این بار

هر آن رستاییی کاینشهر بیند ...

... ز بس که در جهان برجان خلقان

تو بار غم نهادی خود بدین سان

به آخر زیر باری لنگ و مجروح

ز تو یک قالبی مانده است بی روح

هر آن چیزی که در این مرز کاری

ببار آرد اگر صدلون باری

همان خود کشته را هم بدروی تو ...

عطار
 
۳۶۹۵

عطار » مظهر » بخش ۷ - در اشاره بتألیفات خود و عدد ابیات آنها فرماید

 

... بکوی آخرت چون من درون شو

که تا بینی کیانند مست جبار

ولی درخلوت یارند هشیار ...

... ترا دانا کند از من خبردار

که تا آیی بسوی من دگر بار

ترا دانا هم از عطار گوید ...

عطار
 
۳۶۹۶

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۶ - در صفت معراج حضرت محمّد علیه الصّلوة و التسلیم فرماید

 

... از آن حالت زمانی آرمیدش

چو نور ذات دیگر بار پیوست

نمود مصطفی در یار پیوست ...

... که میداند که تا چون بود سازش

سه باره سی هزارش گفت اسرار

که بشنو در حقیقت سر نگدار ...

... کسی کانکار او کردست بیشک

بهست ازوی بصد باره دم سگ

حقیقت سگ شرف دارد بر آنکس ...

... ز دید خود مرا شرح و بیان کرد

سه باره سی هزاران راز از آغاز

تمامت گفت با من دوش سرباز ...

عطار
 
۳۶۹۷

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۸ - در معنی من عرف نفسه فقد عرف ربه فرماید

 

... ز جوهر نامه ذاتت نمودار

زبان خویشتن کردی گهربار

ز لفظ خویش گوهر بار کردی

بیانت بهتر از هر بار کردی

ز لفظت جان و دل در کل رسیدند ...

... ز گنج عشق جوهر داری امروز

ز بار خویش گشتستی تو پیروز

بسی پیشینگان اسرار گفتند ...

... نه شرعت گفت دیدار بهشتست

دلت یکباره ازخاطر بهشتست

نه شرعت گفت کاینجا باز گردی ...

... ز قول شرع راه حق سپردم

بیکباره ز دید خویش مردم

ز قول شرع من جز جان نخواهم ...

عطار
 
۳۶۹۸

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۱ - در خطاب کردن با دل در رموز معانی فرماید

 

... در این چاه بلا ماندی چون بیژن

نهادی بر دلت بار زر و زن

در این چاه بلا ماندی چو یوسف ...

... ترا یوسف شده درچاه تاریک

نمیدانی تو این اسرار باریک

دریغا یوسفت اندر چاه افتاد ...

عطار
 
۳۶۹۹

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۳ - در ثنا گفتن پیر حضرت یوسف را علیه السلام و جان در باختن او در نظر یوسف فرماید

 

... سیاهی کی بیابد وصل شاهی

غباری کی بیابد اصل ماهی

مرا بی روی تو جان بر لب آمد ...

... عجایب چون قلم در خاک افتاد

دلم خونست و خون ازدیده بارد

که از جان دولت او دوست دارد

دلم خونست و در اندوه مانده

بزیر بار غم چون کوه مانده

دلم خونست در اندوه و ماتم ...

عطار
 
۳۷۰۰

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۶ - درامامت امیرالمؤمنین و امام المتقین علی(ع)کرّم اللّه وجهه فرماید

 

... حقیقت نزد ایشان در رسیدی

از ایشان برگشاد این در بیک بار

از آنی گوهر افشان تو در اسرار ...

عطار
 
 
۱
۱۸۳
۱۸۴
۱۸۵
۱۸۶
۱۸۷
۶۵۵