کمال الدین که چرخ پیر نارد

جوانی چون تو در انواع کامل ...

... جانور گردد از لطف حدیثت در حال

چرخ گفتا من و قدرت خردش گفت خموش

که ز پیران نبود خوب سخنهای محال ...

... طرفی از خدمت تو بربستست

چرخ بر جبهه زان نهاد اکلیل

ای کرم را بنان تو تفسیر ...

... رسمکی بود بر امیر جلیل

وین زمانش دبیر گردش چرخ

کرد با نام این رهی تحویل ...

ایا رسیده ز فضل و هنر بدان رتبت

که تیر چرخ خطابت کند خداوندم

علو قدر ترا با فلک نهم همبر ...

... بریده بادا پیوند او ز مرکز خویش

چنانکه چرخ ببرید از تو پیوندم

نشسته بر در و لب کرده مهر و چشم براه ...

سرورا من بفر دولت تو

خواجۀ چرخ را غلام کنم

دست اگر در زنم به فتراکت ...

... همتت گر کند مرا یاری

زور بر چرخ نیل فام کنم

گر تو در سایة خودم گیری ...

... همت از خاص و عام می خواهم

کرۀ چرخ را که توسن خوست

زیر ران تورام می خواهم ...

... آرزوهای خام می خواهم

چرخ بر من جفا بسی کردست

زو کنون انتقام می خواهم ...

... اگر چه مرغ دلم را شکسته شد پر و بال

فراز قبۀ چرخ آشیانه می جویم

دلم از این ظلمات حواس بگرفتست ...

... تو وزیری در خراسان و عراق

صیت تو بگذشته از چرخ برین

من گدایی ژاژ خایی بی نوا ...

... دایم بود به مدح تو رطب اللسان سخن

گاه جدل ز هیبت تو تیر چرخ را

از عجز شهر بند شود در دهان سخن ...

... آزرا خود نگذارد بتمنا کردن

نزهت چرخ چه باشد بهزاران دیده

در گلستان لقای تو تماشا کردن ...

... چیست آن رسم دل از جود بدریا کردن

چرخ پر دل را در مدت خود یک حرکت

بر خلاف نبود زهره و یارا کردن ...

... کرده بر اعدای تو اقبال پشت

برده زدرگاه تو چرخ آبرو

پردۀ هرکس که بدریده فقر ...

... هرکه با دولت تو کشیده

همتت گوش چرخ مالیده

هیبتت شیر شیر دوشیده ...

... خلاف رای تو بیرون کشد به دست فنا

ز پشت مهرۀ چرخ ستیزه رو رگ و پی

خمیر مایۀ قهر تو من علیها فان

جواز نامۀ لطف تو کل شیء حی

نفاذ امر تو و انقیاد چرخ چنان

که در نگنجد مابینشان تراخی کی ...

... همه بی مغز و سست و کندوکاهل

بفرسوده ز چرخ عمر فسای

به روز از دست اینم بانگ و فریاد ...

... برجیس دانشی و عطارد مهارتی

کرده ز سم مرکب تو روشنان چرخ

هر یک ز بهر نور خودش استعارتی ...

... که قایمست بتو قوت مسلمانی

شهاب چرخ شریعت که گشت خاکستر

ز تاب نور ضمیرت نفوس شیطانی ...

... بزخم نشتر خورشید ازرگش خونی

ز دیده خون شفق هر شبی براند چرخ

زبیم آنکه کند قهر تو شبیخونی ...

... شود زسنگ نگینت گشاده جیحونی

بحکم جزم کنم دور چرخ را محجور

اگر بوم ز جناب تو نیم مأذونی ...

... یکایک برکنی دندان پروین

اگر دندان کین بر چرخ سایی

جهانگیری اگر دعوی کنی تو ...

... بحمدالله تو بیش از عذرمایی

که خورشید ارچه بر چرخ بلندست

بهر جایی رساند روشنایی

... هر زمان می کند تمنایی

باز چرخ خرف دگر باره

با من از سر گرفت ایذایی ...

... تا جز فرار از دیده او گام نسپری

هر هفت کرده چرخ و به راه تو آمده

بر آرزوی آن که در او بو که بنگری ...

... ای با علو همت تو آسمان زمین

وی گام اولین تو بر چرخ هفتمین

روح الله ار ز آستی مریم آمدست ...