گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

صاحب عادل شهاب ملک و دین

ای درونت مهبط روح الامین

تابرآوردی سر از جیب سخا

بحر می دزدد کف اندر آستین

بر امید آن که تا بخشی مرا

جبّه و دستار واسب و طوق و زین

تحفه یی آورده ام نزدیک تو

کاندر آن حیران شود نقّاش چین

بیت چندی نیز بر هم بسته ام

هر یک اندر شیوة خود به گزین

شعر بشنیدی و تحفه بستدی

خود همین بود و همین بود و همین

نی یکی از راه انصاف اندر آی

چون تویی شه را وزیر راستین

تو وزیری در خراسان و عراق

صیت تو بگذشته از چرخ برین

من گدایی ژاژ خایی بی نوا

گه فضایل خوان و گاهی ره نشین

من ز سیم تو ندیدم یک پشیز

تو ز من داری متاعی بس ثمین

این فضیلت منعکس اولیترست

خود بچشم عقل و دانش باز ببن

بر زمین دیدم که بارید از فلک

بر فلک هرگز نبارید از زمین

نقد کن باری بهای تحفه ام

گر نفرمایی عطایی بافرین

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

کشتیی بر آب و کشتیبانش باد

رفتن اندر وادیی یکسان نهاد

نه خله باید، نه باد انگیختن

نه ز کشتی بیم و نه ز آویختن

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
ناصرخسرو

چرخ پنداری بخواهد شیفتن

زان همی پوشد لباس پر دَرَن

شاخ را بنگر چو پشت دل شده

برگ را بنگر چو روی ممتحن

ابر آشفته برآمد وز دمن

[...]

سنایی

این دل و جان طبیعت سنج را

یک زمان از می طریقت سنج کن

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
سید حسن غزنوی

دوستان را بند گردان از وفا

ورنه باری از جفا دشمن من

چون نکردی یک زبانی لاله وار

ده زبانی نیز چون سوسن مکن

بد خوئی با هیچ کس هرگز مکن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سید حسن غزنوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه