گنجور

 
۳۲۶۱

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۲۵ - گفتار هرمس

 

... چو شه را چنین آمده ست اختیار

که نقلی دهد شاخ هر میوه بار

مرا هم ز فرمان نباید گذشت ...

نظامی
 
۳۲۶۲

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۰ - خردنامه ارسطو

 

... که گر خوبی از خویشتن در هراس

ز بار آن درختی نیابد گزند

که از خاک سر برنیارد بلند ...

... که در نیکنامی است پایندگی

منه بر دل نیکنامان غبار

که بدنامی آرد سرانجام کار ...

... به دست کسان خوبتر شد چراغ

خزینه که با توست بر توست بار

چو دادی به دادن شوی رستگار ...

... همان تشنه گرم را آب سرد

پیاپی نشاید به یکباره خورد

به هر منزلی کاوری تاختن ...

... به از راه نزدیک اندیشناک

گران باری مال چندان مجوی

که افتد به لشگرگهت گفتگوی ...

... به روشنترین کس ودیعت سپار

که از آب روشن نیاید غبار

چو روشن ترست آفتاب از گروه ...

... دگرگون بود کار کاید به زیر

رها کن ستم را به یکبارگی

که کم عمری آرد ستمکارگی ...

نظامی
 
۳۲۶۳

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۲ - خردنامه سقراط

 

... که تا بر تو شادی نگردد تباه

چو روز سیاست دهی بار عام

میفکن نظر بر حریفان خام ...

... گلی کز نم ابر خوابش برد

چو باران به سیل آید آبش برد

ستمکارگان را مکن یاوری ...

نظامی
 
۳۲۶۴

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۳ - جهانگردی اسکندر با دعوی پیغمبری

 

... به مردانگی هر یکی لشگری

چهارش هزار اشتر از بهر بار

پس و پیش لشگر کشیده قطار ...

... به گردن کشی کوه را کرده خاک

هزار دیگر بختی بارکش

همه بارهاشان خورشهای خوش

هزار سوم ناقه ره نورد ...

... به هر بقعه طاعت گهی نو نهاد

به رفتن دگر باره لشگر کشید

به عالم گشایی علم برکشید ...

... چو از ماندگی گشت پرداخته

دگر باره شد عزم را ساخته

نمود از بیابان به دریا شتافت ...

... لفافه برو باز پیچیده چند

کنند آن هیونان ازان سنگ بار

نمانند خود را در آن سنگسار ...

... بفرمود شه تا از آن خاک زرد

شتربان صد اشتر گرانبار کرد

چو آمد به جایی که بود آبگیر ...

... به دیدار آن حصنش آمد نیاز

طلب کرد بر باره چون ره ندید

کمندی برافکند و بالا دوید

چو بر باره شد سنگ را دید زود

چو آهن ربا زود ازو جان ربود ...

... که آن پایه را دیده نادیده بود

شب و روز برطرف آن رود بار

دو اسبه همی راند بر کوه و غار ...

... بکردند ازینسان و سودی نداشت

دگر باره دانا نظر برگماشت

چنین شد درآن داوری رهنمای ...

... در آن ره نبودش جز این هیچ کار

که چون باد بردی ز دلها غبار

دل آشنا را برافروختی ...

... ولیکن چو بینی سرانجام کار

برد بادش از هر سویی چون غبار

که داند که شداد را پای و دست

به نعل ستور که خواهد شکست

غبار پراکنده را در مغاک

رها کن که هم خاک به جای خاک ...

... سپاه ترا بس شد این پای رنج

ببر گنج کان بر تو باری مباد

ترا باد و با مات کاری مباد ...

... بسا قطره آب کز دیده راند

چو از چشم گرینده اشک بار

بر آن خوابگه کرد لختی نثار ...

... زر ده دهی سیم ده پنج بود

دگر باره سر در بیابان نهاد

بر و بوم خود را همی کرد یاد ...

... سرانجام کان ره به پایان رسید

دگر باره شد عطف دریا پدید

هم از آب دریا به دریا کنار ...

... بر آسوده گشتند از آن رنج سخت

دگر باره کشتی بسی ساختند

ز ساحل به دریا در انداختند ...

نظامی
 
۳۲۶۵

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۴ - رسیدن اسکندر به عرض جنوب و ده سرپرستان

 

... زر اندود شد لاجوردی هلال

جهان جوی بر بارگی بست رخت

ز فتراک او سربرآورده بخت ...

... نبینند کان فربه ست این نزاد

گلو باز برند یک باره شان

کنند آنگه از یکدگر پاره شان ...

... در آن زرع گه کشتزار ی شگرف

نوازش گرفته ز باران و برف

ز سبزی و تری و تابندگی ...

... برآورد بانگ از گلوی خروس

دگر باره شه رفتن آغاز کرد

دگر ره بسیچ سفر ساز کرد

چو زان مراحله منزلی چند راند

به منزل دگر بار منزل رساند

فروزنده مرزی چو روشن بهشت ...

نظامی
 
۳۲۶۶

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۵ - گذار کردن اسکندر دیگر باره به هندوستان

 

... ز ویرانی آمد به آباد بوم

دگرباره بر مرز هندوستان

گذر کرد چون باد بر بوستان ...

... سوی شاه شد کرده ابرو فراخ

به گیسو غبار از ره شاه رفت

بسی آفرین کرد بر شاه و گفت ...

... پذیرفت خاقان که دارم سپاس

گرایم سوی راه باره شناس

بدان ختم شد هر دو را گفتگوی ...

... بر آن لحن و آواز لختی گریست

دیگر باره خندید کان گریه چیست

شگفتی بود لحن آن زیر و بم ...

... ملک را چو شد حال ایشان درست

دگر باره شد باز جای نخست

چو دیبای چین بر فلک زد طراز ...

... سوی ژرفی آمد ز دریا کنار

به دریای مطلق درافکند بار

جهان در جهان راند بر آب شور ...

... به تعلیم او کاردانان راز

دگر باره ز آن راه گشتند باز

چو خسرو طلسمی بدانگونه ساخت ...

... کنون در خطرگاه جان آمدیم

ز باران سوی ناودان آمدیم

همان چاره باشد کزین تیغ کوه ...

... به خود در کند جوش سیماب را

دگر باره چون از افق بگذرد

بیندازد آنرا که بالا برد ...

... جداگانه از بهر سالارشان

بسی نقد بنهاد در بارشان

چو دانست سالار آن انجمن ...

... بفرمود تا لشگر آشوفتند

به یک باره نوبت فرو کوفتند

خروشیدن طبل و فریاد کوس ...

... به لشگرگه خویش ره باز یافت

فلک را دگر باره دمساز یافت

بیاسود یک ماه از آن خستگی ...

نظامی
 
۳۲۶۷

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۶ - رسیدن اسکندر به حد شمال و بستن سد یاجوج

 

... رها کرد خاقان چین را به جای

دگر باره سوی سفر کرد رای

بسی گنج در پیش خاقان کشید ...

... به لشگر مگو ور نه از عشق سیم

گران بار گردند و یابند بیم

همه بار شه بود پر زر ناب

بدان نقره نامد دلش را شتاب

ولیک آرزو در منش کار کرد

ازو اشتری چند را بار کرد

بدان راه می رفت چون باد تیز ...

... که بسیار کس جست و آن را نیافت

دگر باره در کار عالم روی

روان شد سراپرده خسروی ...

... چو عاجز بود یار یاری کنیم

چو سختی رسد بردباری کنیم

گر از ما کسی را زیانی رسد ...

... پراکنده لشگر چو مور و ملخ

به هر جا که او تاختی بارگی

رهاندی بسی کس ز بیچارگی

نظامی
 
۳۲۶۸

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۸ - وصیت نامه اسکندر

 

... فرو مرد بر دست گلها چراغ

زراندود شد سبزه جویبار

ریاحین فرو ریخت از برگ و بار

درختان ز شاخ آتش افروختند ...

... مگر باز خرد مرا زین فسوس

دگر باره گفت این سخن هست باد

درین درد از ایزد توان کرد یاد ...

... برهنه به خاکم سپارند باز

سبک بار زادم گران چون شوم

چنان کامدم به که بیرون شوم ...

... به مشکوی پاکان برد جان پاک

بجای غباری که بر سر کنید

به آمرزش من زبان تر کنید ...

نظامی
 
۳۲۶۹

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۹ - سوگند نامه اسکندر به سوی مادر

 

مغنی دگر باره بنواز رود

به یادآر از آن خفتگان در سرود ...

... شد اندام کاغذ چو مشگین حریر

ز پرگار معنی که باریک شد

نویسنده را چشم تاریک شد ...

... به پرهیزگاران پاکیزه رای

به باریک بینان مشکل گشای

به خوشبویی خاک افتادگان ...

... همین یک تن آمد ز شاهان همین

ز هر گنج دنیا که در بار بست

بجز خاک چیزی ندارد به دست ...

نظامی
 
۳۲۷۰

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۴۶ - انجامش روزگار فرفوریوس

 

ببار ای مغنی نوایی شگفت

گرفته رها کن که خوابم گرفت ...

... بود چرب و چربی ندارد به سنگ

همه ساله محمل کش بار گنج

نیاساید از محنت و درد و رنج ...

نظامی
 
۳۲۷۱

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۴۹ - ستایش ملک عز الدین مسعود بن ارسلان

 

... در آن بزم کاشوب را کار نیست

جز این نامه نغز را بار نیست

بدان تا جهان را تماشا کند ...

نظامی
 
۳۲۷۲

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲ - (مناجات اول) در سیاست و قهر یزدان

 

... تا کرمت راه جهان برگرفت

پشت زمین بار گران برگرفت

گر نه ز پشت کرمت زاده بود ...

نظامی
 
۳۲۷۳

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۷ - نعت دوم

 

... ناف زمین نافه مشک از تو یافت

از اثر خاک تو مشکین غبار

پیکر آن بوم شده مشک بار

خاک تو از باد سلیمان به است ...

نظامی
 
۳۲۷۴

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱۲ - در مقام و مرتبت این نامه

 

... سکه زر من از آن بهترست

گر کم از آن شد بنه و بار من

بهتر از آنست خریدار من ...

نظامی
 
۳۲۷۵

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱۵ - در توصیف شب و شناختن دل

 

... حلقه زدم گفت بدین وقت کیست

گفتم اگر بار دهی آدمیست

پیشروان پرده برانداختند ...

... گفت درون آی درون تر شدم

بارگهی یافتم افروخته

چشم بد از دیدن او دوخته ...

نظامی
 
۳۲۷۶

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲۱ - داستان پادشاه نومید و آمرزش یافتن او

 

... فیض کرم را سخنم درگرفت

بار من افکند و مرا برگرفت

هر نفسی کآن به ندامت بود ...

... وام یتیمان نبود دامنت

بارکش پیره زنان گردنت

باز هل این فرش کهن پوده را ...

نظامی
 
۳۲۷۷

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲۳ - حکایت نوشیروان با وزیر خود

 

... سوزد از این غصه دلم بر دلم

چند غبار ستم انگیختن

آب خود و خون کسان ریختن ...

... کاین خجلی را به قیامت برم

بار من است آنچه مرا بارگی ست

چاره من بر من بیچارگی ست ...

... عاقبت الامر چه دارم به دست

شاه در آن باره چنان گرم گشت

کز نفسش نعل فرس نرم گشت ...

نظامی
 
۳۲۷۸

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲۵ - حکایت سلیمان با دهقان

 

... دانه به انبازی شیطان مکار

تا ز یکی هفتصد آید به بار

دانه شایسته بباید نخست ...

نظامی
 
۳۲۷۹

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۲۹ - داستان پیر خشت‌زن

 

... گرچه گنه بود عذابش نبود

پیر یکی روز در این کار و بار

کار فزاییش در افزود کار ...

... خشت زدن پیشه پیران بود

بارکشی کار اسیران بود

دست بدین پیشه کشیدم که هست ...

نظامی
 
۳۲۸۰

نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۳۰ - مقالت ششم در اعتبار موجودات

 

... گه چو سحر زخمه گه آه باش

بار عنا کش به شب قیر گون

هرچه عنا بیش عنایت فزون ...

نظامی
 
 
۱
۱۶۲
۱۶۳
۱۶۴
۱۶۵
۱۶۶
۶۵۵