گنجور

 
۳۰۲۱

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۲

 

... رخت دل سوی تو دارم کز رخ و بالای توست

بر درخت دلبری هم برگ و هم بار آمده

من چرا بی بارم از زلف و رخت کز دود و نور

مشک و مه را ببینم از زلف و رخت بار آمده

کژدم دلبند جرار است مشکین زلف تو ...

... ای ز لفظ فضل تو همچون ز لفظ جد تو

شرع جود و مجد را آثار و اخبار آمده

روزه آمد ناصر و تقوی و خیر و زهد و بر ...

ادیب صابر
 
۳۰۲۲

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۶

 

... به یاد لاله و سرو توام دهند سرور

نوای باربدی و نبید قطربلی

چو در غزل صفت سرو و لاله خواهم گفت ...

... مگر ز لاله بیاموختی سیاه دلی

دو لاله داری و یک سرو و ساعتی صد بار

بدان دو لاله و یک سرو جان و دل بخلی ...

... به روزگار فراست ملسم از غلطی

به روز بار سیاست منزه از زللی

چنانکه نامه زاهد زوحشت سیهی ...

ادیب صابر
 
۳۰۲۳

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۱

 

... چه بهره باشدش از عیش و لذت دنیی

همه سلامت من باری اندر آن باشد

که باد سوی من آرد سلامی از سلمی ...

... مگر مکارم او هست معجز موسی

بزرگ بار خدایی که در عطا و سخا

بر ابر و بحر کند طبع و دستش استهزی ...

ادیب صابر
 
۳۰۲۴

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۲

 

... که هست در سخن او حیات دانایی

بزرگ بار خدایی که جود و مکرمتش

به خاصیت همه ابری کنند و دریایی ...

ادیب صابر
 
۳۰۲۵

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱

 

... زلف تو پیش روی سیه پوش حاجب است

آزرده ام که بار ندادست حاجبم

از لاغری که هستم اگر چند حاضرم ...

ادیب صابر
 
۳۰۲۶

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳

 

... تا نزد گل بود همه پرواز عندلیب

جان را رواست گر بکشد بار عشق دوست

گل را سزاست گر بکشد ناز عندلیب ...

... گویی که روی لاله ز ژاله پر آبله است

و اندر هوا زقطره باران قطارها

گویی زدر طویله و از سیم سلسله است ...

... در رنگ و بوی همچو بنفشه ست آب جوی

از زحمت بنفشه که بر جویبارهاست

چون زلف یار باد صبا را نسیم هاست ...

... از خاک تیره در درفشان کند همی

خورشیدوار قطره باران ز خاک و سنگ

زر عیار و لعل بدخشان کند همی ...

... نقاش قندهار ز نوک قلم نکرد

این نقش ها که قطره باران کند همی

در تن ز باده جان دگر کن که هر شبی ...

... در نعمت تو کافر و کافران نجاست است

تا من ثنای تو به عبارت همی دهم

گویی که در و مشک به غارت همی دهم ...

ادیب صابر
 
۳۰۲۷

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴

 

... گر ز شادی روی ما چون گل نباشد عیب چیست

باده چون گل به دست و پیش ما انبار گل

ای به رنگ خوب و بوی خوش دماغ و دیده را ...

... تن زدل در رنج ماند خویشتن بی دل کنیم

این شب و روز ای پسر یکبارگی بی حاصلند

ما ازین بی حاصلان سرمایه ای حاصل کنیم ...

... اوست در دیوان نظم و نثر سحبان سخن

اوست در میدان مردی از کبار روزگار

عرضش از عرق پیامبر یادگار مردمان ...

... آن تویی کاندر زمان و در زمین مثل تو نیست

رخت ما و بار ما در کاروانی دیگر است

گرچه شعر و شاعری در عهد ما بسیار شد ...

ادیب صابر
 
۳۰۲۸

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۷

 

... از بهر دل ربودن من همچو جاودان

یکباره بند و حیلت و مکر و فسون مشو

با من چو دل به مهر و هوای تو داده ام

گر پیش از این شده ستی باری کنون مشو

از اشک دیده پرده اسرار من مدر

یکبارگی به پرده هجران درون مشو

گرچه دلم ز عشق تو در بند بندگی است ...

... در نثر و نظم طبع و زبانم زبهر تو

معنی دقیق گشت و عبارت رقیق شد

بر ریگ خشک وصف رخت خواند خاطرم ...

... غواص بحر مدحت تو صد هزار هست

هر یک هزار بار چو غواص بسدی

ایزد مرا ز بهر ثنای تو هدیه داد ...

ادیب صابر
 
۳۰۲۹

ادیب صابر » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

رونق گرفت کار می از روزگار گل

خوبی و دلبری است همه کار و بار گل

لطف رحیق یافت مزاج می لطیف ...

... با گل رخی که چون گل رخسار او به رنگ

یک گل نبود در همه خیل و تبارگل

گل را به باغ اگر نبود جاودان مقام ...

ادیب صابر
 
۳۰۳۰

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹

 

... ای عجب فضل تو روا دارد

کز لب تشنه بار گیرد آب

ادیب صابر
 
۳۰۳۱

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳

 

... گوشم از گوهر الفاظ تو تا محروم است

همچو الفاظ تو چشمم همه گوهر بار است

گرچه یادم نکنی هیچ فراموش نه ای ...

ادیب صابر
 
۳۰۳۲

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۲

 

مدار بسته در خویش و تنگ بار مباش

که این دو عیب بزرگ از بزرگواری نیست

بر آن گشاده کفی شرط نیست در بستن

بر آن فراخ دلی جای تنگ باری نیست

ادیب صابر
 
۳۰۳۳

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۰

 

یارب درخت عمر مرا بار و برگ ده

گرچه درخت عمر مرا بار و برگ نیست

دخلم تمام کن که مرا وجه خرج هست ...

ادیب صابر
 
۳۰۳۴

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۳

 

قوتم با نام برنایی برفت

بار ضعف از وام پیری می کشم

نیستم یک لحظه بی رنج خمار ...

ادیب صابر
 
۳۰۳۵

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۱

 

... حاصل شود مراد دو عالم به یک نظر

آن را که دید طلعت تو روز بار تو

ایزد گواست بر من و بر اعتقاد من ...

... پیوسته مدح گویم و دایم ثنا کنم

بر دست مال بخش و دل بردبار تو

روشن مباد دیده و شادان مباد دل ...

... آنجا که هست خدمت و فرمان و کار تو

گر هست بر دل تو غباری ز کار من

آورده ام دعا و تضرع نثار تو

خشنود شو زمن که ندارد سپهر و کوه

اندازه تحمل بار غبار تو

آنجا زنم نفس که بود اتفاق تو ...

ادیب صابر
 
۳۰۳۶

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۹

 

نیست با بار و برگ شاخ بقا

شاخ را بار و برگ بایستی

تا برستی ز مرگ عمر عزیز ...

ادیب صابر
 
۳۰۳۷

ادیب صابر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۸

 

... وامی که مرا بر دو لب توست بتوز

صد بار مرا بسوخت آن عاشق سوز

از بهر سه بوسه زآن دو لب در یک روز

ادیب صابر
 
۳۰۳۸

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قصاید » شمارهٔ ۱

 

... هوای انگبین و ناردان است

ز بار عشق تو گیتی بنالد

که بار عشق تو بار گران است

گرانجانی به ما با آنکه دانی ...

ادیب صابر
 
۳۰۳۹

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قصاید » شمارهٔ ۲

 

... گر زانکه نوبهار ندارد به زیر زلف

پس در چمن به زلف چرا گشت مشکبار

بستان و باغ گاه نظاره به چشم خلق ...

... بر بوستان به چشم بزرگی نگاه کرد

سلطان اهل بیت نبی خسرو تبار

عاشق به یاد دلبر گل رخ همی خورد ...

... آبی که بی وسیلت او بر درخت جان

چشم امید خلق ندیده است روی بار

روزی که در حجاب شود آفتاب چرخ ...

... ماهی که از خیال رخ او بر آسمان

بفکند آفتاب سپر صد هزار بار

گرچه دلم قرار ندارد ز عشق او ...

... یک ساعت از کنار دلم کی کند کنار

جانم چو بارنامه او دید در خیال

غم در دلم ز قوت سودا فکند بار

از هجر او فکند فلک بیخ بی غمی ...

... اندر دلم عزیز و گرامی است عشق او

چون مهر سید اجل اندر دل کبار

شاه شرف محمد بن حیدر آنکه هست ...

... اجرام چرخ را ز مساعیش حل و عقد

اسلام و شرع را ز ایادیش کار و بار

شرع از حصول فطنت او مانده نیک روز ...

... در حضرت خجسته او مجد را سکون

بر درگه مبارک او بخت را مدار

ای روح را به هدیه اکرام حق شناس ...

... احباب تو ز راحت اقبال شادمان

اعدای تو ز آفت ادبار سوگوار

ادیب صابر
 
۳۰۴۰

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قصاید » شمارهٔ ۴

 

... که هست منزل ملکش زبلخ تا در طوس

بزرگ بار خدایی که متفق شده اند

به دوستیش قلوب و به کهتریش نفوس ...

... گه سخن قلمش را فصاحت قابوس

کریم بار خدایا منم که تا باشم

به نعمت تو بود مر مرا یمین غموس ...

ادیب صابر
 
 
۱
۱۵۰
۱۵۱
۱۵۲
۱۵۳
۱۵۴
۶۵۵