گنجور

 
ادیب صابر

ای اختیار دین و سخا اختیار تو

تو افتخار خلق و به خود افتخار تو

حاصل شود مراد دو عالم به یک نظر

آن را که دید طلعت تو روز بار تو

ایزد گواست بر من و بر اعتقاد من

کز اعتقاد پاک منم دوستدار تو

پیوسته مدح گویم و دایم ثنا کنم

بر دست مال بخش و دل بردبار تو

روشن مباد دیده و شادان مباد دل

آن را که شاد نیست از او روزگار تو

نام مرا قرار ده اندر شمار خویش

تا می رود زمان و زمین برقرار تو

کایمن زید به عالم و نندیشد از فلک

آن کس که هست نام وی اندر شمار تو

بر موجب اشارت و فرمان همی روم

آنجا که هست خدمت و فرمان و کار تو

گر هست بر دل تو غباری ز کار من

آورده ام دعا و تضرع نثار تو

خشنود شو زمن که ندارد سپهر و کوه

اندازه تحمل بار غبار تو

آنجا زنم نفس که بود اتفاق تو

وآنجا نهم قدم که بود اختیار تو

برگردنم ز عفو و رضا منتی بنه

تا من شوم به شکر و دعا وامدار تو

 
 
 
قطران تبریزی

ای شهریار یار تو بس کردگار تو

اندیشه نیست گر نبود خلق یار تو

تو دستگیر خلقی واو دستگیر تو

تو گوش دار خلقی و او گوش دار تو

ایزد ترا ز خلق جهان اختیار کرد

[...]

مسعود سعد سلمان

ای اختیار عالم در اختیار تو

وی پیشوای ملک و ملک پیشکار تو

بر آسمان دولت قطب کفایتی

بسته مدار مملکت اندر قرار تو

خورشید گشت همت گردون فروز تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

ای روزگار ساخته آموزگار تو

روز جهان برآمده در روزگار تو

تو شهریار و خسرو خلق زمانه‌ای

واندر زمانه نیست کسی شهریار تو

کار زمانه ساخته کردی به عدل خویش

[...]

وطواط

ای آنکه از کمال تو در روزگار تو

همچون بهشت گشته بلاد و دیار تو

انصاف کی بود که کشد جور روزگار

مداح پایگاه تو در روزگار تو ؟

بازی کزو شکار تو مرغی بود حقیر

[...]

امیرخسرو دهلوی

گر باده می خورم به سر من خمار تو

ور در چمن روم به دلم خارخار تو

خون شد ز نالشم جگر سنگ و همچنان

با سنگ خویشتن دل با استوار تو

از دیدن تو مست و خرابم تمام روز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه