بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵
کو دماغ جهد تن در خاکساری داده را
ناتوانی سخت افشرده ست نبض جاده را
وصل نتواند خمار حسرت دلها شکست ...
... بی تکلف شعله جولان تمنای توایم
نقش پای ما به رنگ شمع سوزد جاده را
شوخی چشمت هم از مژگان توان دیدآشکار ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴
سطر یقین به حک داد تکرار بی حد ما
این دشت جاده گم کرد از رفت و آمد ما
افسرد شمع امید در چین دامن شب ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹
... ربشه تخم وحدتیم از تک وپوی مامپرس
صرف هزار جاده است منزل ناپدید ما
خاک مزار عبرتیم پرده ساز غیرتیم ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳
... در خور هرسطر بیدل باید ازخود رفتنی
جاده ها بسته ست بر سر قاصد از طومار ما
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱
... درتپش آباد دل قطع نفس می کنیم
نیست ز منزل برون جاده و فرسنگ ما
پرده سازنفس سخت خموشی نواست ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱
شرم از خط پیشانی ما ریخته شق ها
زین جاده نرفته ست برون نقب عرق ها
درس همه در سکته تدبیر مساوی ست ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳
... تو راحت بسمل و غافل که در وحشتگه امکان
چو شمع از جاده می جوشد پر پرواز منزل ها
نوای هستی از ساز عدم بیرون نمی جوشد ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵
خواجه ممکن نیست ضبط عمر و حفظ مال ها
جاده بسیار دارد آب در غربال ها
گر همین کوس و دهل باشد کمال کر و فر ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰
... این وادی غرورست فهمیده بایدت رفت
در جاده است اینجا خواباندن سنان ها
جوش بهار جسم است آثار سخت جانی ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۰
... برخاسته است از صف مژگان بوریا
زین جاده انحراف ندارد فتادگی
مسطر زده است صفحه میدان بوریا ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۱
... تا نفس باقی ست ما را باید ازخود رفت وبس
جاده های موج دایم در نظر می دارد آب
در محبت گر هجوم گریه را این قدرت است ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۳
... صاف طبعانند بیدل بسمل شوق بهار
جاده رگهای گل دارد سراغ خون آب
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۶
... دل درخور شکست به اقلیم انس تاخت
چینی همان به جاده مو رفت چین طلب
شبنم وصال گل طلبید آب شد ز شرم ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۶
... نه ای آگه از تپش نفس که چه بیضه می شکند پرت
همه راست جاده پیچشی همه راست خجلت گردشی
توچنان مروکه ز لغزشی به کجی زند خط مسطرت ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹
... باید اول گام از هستی گذشت
جاده دشت محبت اژدهاست
می فزاید وحشت انداز کمند ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۷
... از خویش برآ منزل تحقیق نهان نیست
صد جاده درین دشت به یک گام سفید است
چون دیده قربانی ات از ترک تماشا ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰
... بیدل به فرق خاک نشینان دشت عجز
چون جاده نقش پایی اگر هست افسر است
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۷
... بیدل آخر به سر خویش قدم باید زد
جاده منزل تحقیق خط پرگار است
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۰
... هرچند ناله هیچ ندارد مرا بس است
گر مدعا ز جاده اوهام جستن است
یک اشک لغزش تو فنا تا بقا بس است ...
... آخرسری به منزل مقصود می کشیم
افتادگی چو جاده در این ره عصا بس است
یارب مکن به بار دگر امتحان ما ...
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۱
... سطر خونی ز پرافشانی بسمل خواندیم
که گر از خویش روی جاده روشن تیغ است
زین ندامت که به وصلی نرسیدم بیدل ...