... زبان شیرین شود هر گه که گوید عقل سلطانش

جهان داری که از چرخ برین بگذشت مقدارش

شهنشاهی که از روی زمین بگزید یزدانش ...

... وین کفر بین که کوبد سر زخم نشترم

بر گوشمال چرخ نهی چشم همچو نای

اینک رگیست راست نهاده چو مزهرم

بر سر نیاید از من یک ذره تیرگی

چرخ ار فرو گذارد صد بار دیگرم

گر من بنیم جو بخرم هفت خنک چرخ

پس همدم مسیح نیم همتگ خرم ...

... جان مجسمم نه که عقل مصورم

در منزلت رفیع تر از چرخ اعظمم

در مرتبت خجسته تر از سعد اکبرم ...

... بر پای عقل بند گران است این سرم

در حبس چرخ گور روان است این تنم

پس همچو کرم پیله ز جان گداخته ...

... ناید پدید کنگره قصر مسکنم

یکروز میگذشتم دامن کشان ز چرخ

آلوده شد به چشمه خورشید دامنم ...

... آه گر زیر زمین بگذردی از عیوق

صفحه آینه چرخ شدستی پنهان

شورش آه چه کم باشد جایی که ز عجز ...

... از در و لعل چتر سکندر برون شان

تا همچو شکل چرخ زمرد به پیش چشم

بر روی او فشاند همه گنج شایگان

زهره چو گوی سیمین بر چرخ دوربین

دنبال برج عقرب مانند صولجان ...

... نه بر زمین قبه است و نه بر سما کیوان

بلای چرخ نگون سار حق بگرداند

از این زمانه که مرغان همی پرند ستان ...

... ز حسن صبح و گل لاله و قدح خندان

ز چرخ گردان خندد ستاره ثابت

تو چرخ ثابت بین و ستاره گردان

مشعبدانی چون ابر گشته چادر باز ...

... اگر چه نور ز خورشید یافت شش سیار

نه هر یکی را بر چرخ دیگر است مکان

هزار سال اگر بر درخت باشد شاخ ...

... اگر چه بیند هفت آسمان و چار ارکان

هلال وار چو کردی ز چرخ ملک طلوع

شوی هر آینه بدری مسلم از نقصان ...

... دریغ گوهر آزادگی و در سخن

به بی زری شده زین چرخ مهره سای جهان

در آشنایی این چرخ موج زن کم کوش

که غرقه گشته نمیرد در آشنای جهان ...

... که تا به صبح قیامت همی بود تابان

نشاند پیری در خانقاه هفتم چرخ

کزوست هر چه که بوده است در همه کیهان ...

... به کوس تو که از و گوش فتح شده آگاه

به چتر تو که از و چشم چرخ شد حیران

به تاج تو که از او تافت شعله خورشید ...

... فلک ز بیم تو خواهد گنه نگرده امان

چو چرخ گردان میگرد و از جهان مگذر

ولیک عمر گرامی بخرمی گذران

... هر لحظه بشکفد گل دل در بهار جان

ماهی که هست ذروه فرزانگیش چرخ

لعلی که هست گوهر آزادگیش کان ...

... رأی او را چو شمس روشن دار

کار او را چو چرخ گردان کن

یارب او را که دارد استحقاق ...

... گاهی چو ذره رقص کنم در هوای شاه

فخر ملوک و تاج سلاطین که چرخ گفت

بر تخت دولت است کلاه و قبای شاه

سیارگان ز چرخ برافتند چون شهاب

پای ار برون نهند ز خط وفای شاه ...

... بچم پای تو در رکاب سعادت

عنان تو چرخ مدور گرفته

هم از نهروان تا بسقسین گشاده ...

... تا نپنداری که آورده بود چون آمده

خه خه ای قدرت محیط چرخ گردنده شده

زه زه ای عدلت بساط ربع مسکون آمده ...

... در چه پاشی اگر نه دریایی

با بقای تو چرخ رهگذری

پیش رای تو عقل سودایی ...

... وز سرافرازی که هستی تاج را تاج سری

چرخ اگر گردد برایت بس عجب نبود که خود

گر بخواهی ایستد پیشت برسم چاکری ...

... سر این حرف است کامد حلقه در گوش دل

مه مبارک کردنت هر ماه چرخ چنبری

خود بری بر بوی خوش عاشق به بوی خلق تست ...

... از خیل خیال توام امید وصالی

بر چرخ هلالی که پدید آید یک چند

از دست محاقش نبود بیم زوالی ...

... کایام نیاورد چنان خوب خصالی

کیوان سخطی مهر اثری چرخ محلی

باران حشمی بحر کفی ابر نوالی ...

... خوش خوش که کنون باز کند پری و بالی

گه برق کشد خندان از چرخ حبابی

گه رعد زند گریان برطبل دوالی ...

... جان و دلت مسخر مردی و مردمی

قدر تو چرخ اعظم افلاک و انجم است

رأی تو سعد اکبر مردی و مردمی ...

... دایم حسام و ساغر مردی و مردمی

چرخ ار ز صبح صادق در پیش آفتاب

پرسد که کیست یاور مردی و مردمی

گوید جلال دنیا محمود خان که هست

بر چرخ ملک محور مردی و مردمی

ای سایه سعادت دنیا و آخرت ...

زهی مبارک فال و زهی خجسته بنی

که چرخ برتو سعادت کند نثار همی

به پیش شکل تو ناقص گذاردش آذر ...

... شاید که پشه می نکند قصد آشنا

و آنجا که قوس چرخ بعز و نطاق چرخ

زنبور در سبوری نوا چون کند ادا ...

... چون زنگیی که اوفتد از خنده در قفا

در دست چرخ مصقله ماه نو دهد

تا اختران آینه گون را دهد جلا ...

... گردون ترنج و دست ببرید از آن لقا

یک شب از آن بتاخت چو برق از رواق چرخ

از قدسیان خروش بر آمد که مرحبا ...

... گیرد پناه سایه چتر سیاه را

تخت تو چرخ باد که تاجی سپهر را

روی تو لعل باد که پشتی سپاه را

سوسن گواه دولت تست و خوش اینکه چرخ

وه نی کره زرین بار و گواه را ...