ای دلت بی خبر از مملکت عالم جهان
چیست چندین هوس از بهر سپنجی زندان
پای در گل شده چون سرو چه باشی آزاد
با دل سوخته چون لاله چه باشی خندان
زنده از باد مشو بیهده چون شیر علم
تکیه بر خاک مکن خیره چو نقش ایوان
تا چو آن شیر سپهرت نکند بر سر دار
تا چون آن نقش، جهانت نگذارد حیران
سبکی جوی در این خوابگه عشوه که هست
راه ناایمن و خر کندرو و بار گران
ای چو میزان دو سر از خویشتنت ناید شرم
که بگردی به جوی همچو عمود میزان
خود جوی چه که به میزان خرد دنیا را
گر به سختی کند از هیچ به سختی نقصان
راست رو یکره و از پوست برون آی چو تیر
چه شوی کج ز پی کسوت دیگر چو کمان
گرچه ز اندازه برون کج شنودید متی؟
چشم و گوش تو بس این جسم بدکاهان؟
که جمال الدین خورشید قضات احمد کرد
در شب قدر نشاطی به جوار رحمان
زانکه تا با احد افتد سر و کار احمد
زحمت میم منی برد برون هم زمیان
آه و دردا که شد آثار طریقت باطل
آه و دردا که شد ابواب شریعت ویران
نیک زرد است در این واقعه روی حکمت
بس شکسته است در این حادثه پشت ایمان
ای همه جانها مهمان تو بوده دردا
که ندانست جهان قیمت چون تو مهمان
ای ز ناگنجان تنگ آمده و چون گنجد
چون تو شش دانگی در نه فلک و چار ارکان
یارب این درد فراق تو چه درد است که هیچ
نیست امید که در عمر پذیرد درمان
قلم حکم قضا برتو روان شد پس از آنک
قلم حکم قضای تو بسی بود روان
جان پاک تو ز کیوان به سعادت چو گذشت
ظلم افتد که نحوست بشود از کیوان
پیش جان تو نسنجد همه جانها ورنی
جان فدا کردی از بهر ترا پیرو جوان
ای ز تیمار تو بگداخته بر خویش زمین
وی ز اندوه تو بگریسته بر خلق زمان
عمر بی خدمت تو بر خدمت شد دشوار
مرگ بی حشمت تو بر حشمت شد آسان
غم گلو گیرد ما را پس از این بی دامن
ابر خون گرید برما پس از این بی باران
روی ما را ز کبودی و ز پراشکی خویش
هیچ کس باز نداند زره کاهکشان
آه گر زیر زمین بگذردی از عیوق
صفحه آینه چرخ شدستی پنهان
شورش آه چه کم باشد جائی که ز عجز
سینه در خاک نهد چشمه ز آب حیوان
در فراق تو زما هر که ستاند جان را
هم به جان تو که برماش بود منت جان
ای که شد با همه آزادی خود سوسن را
از پی مرثیت تو همه اندام زبان
حسن ار مرثیه گفت برای تو سزد
که شنود از لب تو مدحت خود صد چندان
لب و دندانت مریزاد کزین پس بی تو
کار ناید ز پس خنده لبی را دندان
مژده بادت که ملایک را از دیدن تو
عید گاهیست به فردوس میان رمضان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی درد و فراق و سوالاتی عمیق دربارهی زندگی و وجود است. شاعر به دلیلی نامعلوم و غمانگیز به سرنوشت انسانها، طریقت و شریعت، و پیوند میان روح و جسم میپردازد. او از حسرت و فقدانی میگوید که بهویژه در غیاب شخصی بزرگ و محترم به نام احمد، به وجود آمده و زندگی را دشوار کرده است.
شاعر به این نکته اشاره دارد که هر چیزی در این دنیا در معرض نقصان و زوال است و برای جستجوی حقیقت باید از قید و بندهای دنیوی رها شد. او همچنین به فراق و دوری از حقایق معنوی و زیباییهای وجود اشاره میکند و نگران از فراموشی ارزشها و غفلت انسانهاست.
در نهایت، شاعر آرزو میکند که این درد فراق به نوعی درمان یابد و به زیباییهای روحی انسانها بازگردد. احساس اندوه و غم ناشی از فقدان شخصی مهم در زندگی، فراگیر است و شاعری با بیانی عمیق تصویرگر این اندوه میباشد.
هوش مصنوعی: ای دل، تو که از حقیقت و دنیای واقعی بیاطلاعی، چطور میتوانی با این همه آرزو و خواسته به دنبال چیزهایی باشی که خودت را به بند کشیدهاند؟
هوش مصنوعی: وقتی که پای تو در مشکلات و سختیها گیر کرده، مانند سرو که به خاطر جایی که ایستاده نمیتواند آزاد باشد، هیچ فایدهای ندارد. حتی اگر دلخسته و رنجیده نباشی، مثل لالهای که در آتش سوخته، نمیتوانی به خوشی و شادی ادامه دهی.
هوش مصنوعی: به خودت قوت و جرات بده و به حالت ناپایدار و بیهدف مانند باد نباش. مانند شیری که به علم و دانش تکیه میکند، بر زمین قرار بگیر و به تماشا و حیرت نپرداز، مانند نقشی که روی دیوار است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که مانند آن شیرِ جنگجو، بر فراز دار نروی و تا وقتی که آن نقشِ سرنوشت، جهان را برای تو گیج و سردرگم نکند.
هوش مصنوعی: در این خوابگاه زیبای عشق، جوی سبک و دلنواز وجود دارد، اما باید مراقب بود که این مسیر خطرناک و پر از چالشهاست و ممکن است بار سنگینی بر دوش آدم بگذارد.
هوش مصنوعی: ای کسی که همچون ترازوی دو کفهای، از خودت شرم نمیکنی و احساس نمیکنی که باید به سمت راست و چپ بروی، مانند میلهای که ترازوی را نگهمیدارد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسان نباید نگران دنیای مادی باشد، چرا که اگر محاسبه و خرد ورزی کند، میتواند از هیچ چیز به سختی برسد. در حقیقت، اگر کسی با دانایی و درک درست عمل کند، میتواند بر مشکلات غلبه کند و به موفقیت دست یابد.
هوش مصنوعی: اگر راست و درست قدم برداری و از ظاهر خود خارج شوی، همچون تیر که مستقیم پرتاب میشود، به هیچکس وابسته نخواهی بود. مانند کمان، که برای کارکردن به راستا و هدف خاصی متکی است.
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است چیزی را فراتر از حد تصور شنیده باشید، آیا واقعاً فکر میکنید که چشم و گوش شما تنها همین جسمهای ناپاک را میبینند و میشنوند؟
هوش مصنوعی: در شب قدر، جمالالدین احمد، قاضی، همچون خورشید در کنار رحمت الهی شعف و شادی دارد.
هوش مصنوعی: چون سر و کار احمد به خدا افتد، زحمت حرف من (میم) نیز از میان میرود و از بین میرود.
هوش مصنوعی: ای وای و دریغ که نشانههای راه حقیقت از بین رفته و ای وای و دریغ که درهای دین و اصول مذهبی خراب شدهاند.
هوش مصنوعی: در این ماجرا، روی حکمت به طرز عجیبی دچار نقصان شده و ایمان نیز در این واقعه به شدت زیر فشار قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: ای جانهای همه مهمانی تو بودهاند، اما افسوس که دنیا قیمت تو را نمیداند.
هوش مصنوعی: ای شخصی که از فراوانی و ثروت به تنگ آمدهای، چگونه میتوان تنگی و محدودیت را در وجود تو گنجاند در حالی که تو به مانند تمام وجود در نه آسمان و چهار پایه هستی؟
هوش مصنوعی: پروردگارا، این درد جدایی از تو چه دردی است که هیچ امیدی نیست در زندگی که روزی درمان شود.
هوش مصنوعی: قلم به عنوان نماینده سرنوشت تو به حرکت درآمد و پس از آن، سرنوشت تو به وضوح در حال شکلگیری بود.
هوش مصنوعی: زمانی که روح پاک تو از کیوان عبور کند و به سعادت برسد، ظلم و بدبختی به وجود میآید و نحوست از کیوان جاری میشود.
هوش مصنوعی: جانها همه در برابر وجود تو ارزش ندارند، اما تو جان خود را برای جوانی فدای محبت خود کردی.
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر غم و غصهات، دلسوزی و دلسوختگی وجودت را فراگرفته، و به خاطر اندوهت، موجودات زمانه نیز تکان خورده و متاثر شدهاند.
هوش مصنوعی: عمر بدون خدمت به تو بر انسان سخت میگذرد و مرگ بدون شکوه تو بر انسان آسانتر میشود.
هوش مصنوعی: بعد از این، غم به شدت ما را آزار میدهد و بدون حضور ابر، خون گریه خواهد کرد. دیگر بارانی در کار نیست.
هوش مصنوعی: هیچکس از اثر غمی که بر چهره ما نشسته و اشکهایی که ریختهایم، باخبر نیست. ما همچنان در سکوتی غمانگیز به سر میبریم.
هوش مصنوعی: اگر در زیر زمین بروی و عبور کنی، چهرهات در آینه به خاطر چرخش دنیا پنهان خواهد شد.
هوش مصنوعی: در جایی که یک چشمه گوارا به خاطر ناتوانی سینه، آبش را به خاک میسپارد، نشاندهندهٔ کم بودن شور و شوق است.
هوش مصنوعی: هر کس که در جدایی تو جانش را بگیرد، همانطور که جان تو برای ما با ارزش است، به جان او نیز نباید هیچگونه خردهای گرفت.
هوش مصنوعی: ای کسی که با تمام آزادیات، سوسن را در پی کمرنگی تو زینت بخشید، همه اعضای زبان من به یاد تو در تب و تاب است.
هوش مصنوعی: اگر حسن برای تو شعر غمانگیز بگوید، سزاوار است؛ چرا که تو با لبهای خود ستایش خود را صد چندان به او میفهمانی.
هوش مصنوعی: لب و دندانت را نباید از دست داد، زیرا از این پس بدون تو هیچ کاری نمیتوان انجام داد. خندهای که از دل برمیآید، با لب و دندان معنا پیدا میکند.
هوش مصنوعی: خوشحال باش که فرشتگان به خاطر دیدن تو، جشن و شادی دارند و این خوشحالی در بهشت و در میان ماه رمضان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نتوان کردازین بیش صبوری نتوان
کار از آن شد که توان داشتن این راز نهان
با چنین حال زمن صبرو نهان کردن راز
همچنان باشد کز ریگ روان آب روان
تو ندانی که مراکارد گذشته ست ز گوشت
[...]
دوش تا روز فراخ آن صنم تنگ دهان
رخ چون لاله همی داشت ز می لاله ستان
رخ او لاله ستان بود و سر زلفک او
زنگیان داشت ستان خفته بر آن لاله ستان
گاه پیوسته همی گفت غزلهای سبک
[...]
گذری گیر از آن پس به سوی لالهستان
طوطیان بین همه منقار به پرخفته ستان
هریکی همچو یکی جام دروغالیهدان
بالش غالیه دانش را میلی به میان
گل چو بشکفت زمین گشت پر از آب روان
بگل و آب روان تازه بود جان جهان
هرکجا چشم زنی هست زمین نرگس زار
هرکجا پای نهی هست زمین لاله ستان
سبزه را باد پر از عنبر کرده است کنار
[...]
عید باکوکبهٔ خویش درآمد به جهان
وز جهان با سپه خویش برون شد رمضان
نوبت باده و چنگ طربانگیز رسید
نوبت شربت و طبل سَحَر آمد به کران
کرد باید طرب آغاز که در نوبت عید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.