امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸
... هر کرا بینم ز من غمناک تر
بی رخت چون لاله داغم بر دلست
سینه ام از دامن گل چاک تر ...
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴ - استقبال از کمال خجندی
... زمان سرخوشی آمد پیاله پر میدار
که لاله ساغر خالی همی زند بر سنگ
ز عشق گفتمت ای دل که خون شوی آخر ...
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱
... که پایمال حوادث ز تاب قهر توایم
چو لاله داغ دل از نوبهار عارض تو
چو غنچه خون جگر از لعل نوش بهر توایم ...
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶
... فارغ شو ای طبیب که بگذشت کار از آن
چون دور لاله عهد جوانی گذشت و ماند
در سینه داغهای کهن یادگار از آن ...
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹
... سری بر آستانت گشته اندر خاک در پنهان
به روی لاله گون یک ره به گلگشت چمن رفتی
ز شرم عارضت گل گشت تا سال دگر پنهان ...
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰
ای باد پرده زان گل نو رسته باز کن
گو بر فروز لاله رخ و غنچه ناز کن
باد بهار داغ کهن تازه میکند ...
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳
بر طرف مهت غالیه خم به خم است این
یا بر ورق لاله ز سنبل رقم است این
گفتی که فلان هم ز سگانست در این کوی ...
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱ - استقبال از کمال خجندی
... در این باغ روزی که نارسته بودم
چو لاله نبودم ز داغ تو رسته
دل شاهی از زلف خوبان هراسد ...
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۵ - استقبال از سعدی
زهی روی تو روشن آفتابی
خطت بر لاله از سنبل نقابی
میانت را که می دیدیم و آن چشم ...
امیر شاهی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶ - در سوگ بایسنقر
در ماتم تو دهر بسی شیون کرد
لاله همه خون دیده در دامن کرد
گل جیب قبای ارغوانی بدرید ...
امیر شاهی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹
از لاله و سبزه نقشبندان بهار
شنگرف برانگیخته انداز زنگار ...
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰
... خوشتر ز هوای تو هوا و هوسی نیست
گر لاله و ریحان نبود ما و خیالت
گل هست چه نقصان بود از خاروخسی نیست ...
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹
... به دور زلف تو آشفته حال و در هم نیست
چو لاله داغ منه بر دل خیالی بیش
کز این متاع ز سوز غم تواش کم نیست
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴ - استقبال از امیرخسرو دهلوی
... دید شمع و از خجالت درگرفت
لاله زآن دم ساقی بزم تو شد
کز سرمستی به کف ساغر گرفت ...
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷
... با خیال نرگس مستت خیالی عاقبت
توبه بشکست و چو لاله ساغر صهبا گرفت
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱
لاله را همچو بتان عارض دلجویی نیست
هست رنگی چو گل اما ز وفا بویی نیست ...
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵
آن شاخ گل خرامان در باغ چون برآید
چون لاله از خجالت گل غرق خون برآید
چون در هوای رویش میرم عجب نباشد
هر سبزه ای ز خاکم گر لاله گون برآید
یاران به دور خطش فالی اگر گشایند ...
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱
چو نام مستی نرگس به بزم باغ برآمد
ز خاک لاله رعنا به کف ایاغ برآمد
ندید نرگس صاحب نظر ز روی لطافت ...
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹
... در قدمهای گل و سرو به سر می غلتید
دی گل و لاله همی چید کسی در بستان
چون رخت دید از آنها همه دامن درچید ...
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲
... ساعتی بنشین در او تا بنگری چون می چکد
لاله می روید به یاد روی لیلی تا به حشر
از زمین هرجا که آب چشم مجنون می چکد ...