گنجور

 
امیر شاهی

زهی روی تو روشن آفتابی

خطت بر لاله از سنبل نقابی

میانت را که می‌دیدیم و آن چشم

تو پنداری خیالی بود و خوابی

شراب عاشقی تا نوش کردم

به آسایش نخوردم دیگر آبی

غم زلف و رخت را شرح دادن

شبی باید دراز و ماهتابی

شبی در کلبه تاریک شاهی

قدم نه همچو گنجی در خرابی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
باباطاهر

الهی دل بلا بی دل بلا بی

گنه چشمان کره دل مبتلا بی

اگر چشمان نکردی دیده بانی

چه داند دل که خوبان در کجابی

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
انوری

سرخس از جور بی‌آبی و آبی

دریغا روی دارد در خرابی

ز بی‌آبی خلاصش دادی اما

خداوندا خلاصش ده ز آبی

عطار

درآمد از در دل چون خرابی

ز می بر آتش جانم زد آبی

شرابم داد و گفتا نوش و خاموش

کزین خوشتر نخوردستی شرابی

چو جان نوشید جام جان فزایش

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۱۵۳ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه