کنون که موسم عیش است و باده گلرنگ
چو عندلیب غزلخوان به باغ کن آهنگ
زمان سرخوشی آمد، پیاله پر میدار
که لاله ساغر خالی همی زند بر سنگ
ز عشق گفتمت ای دل، که خون شوی آخر
به روزگار سخنهای من بر آرد رنگ
اگر بباغ روم بی تو، گوشه ای گیرم
چو غنچه سر بگریبان کشیده با دل تنگ
روان با خبران پایمال حادثه شد
هنوز غمزه خونریز یار بر سر جنگ
رفیق می نپذیرد نیاز من از عار
فرشته می ننویسد گناه من از ننگ
دو روزه مهلت باقی به عیش ده شاهی
چو عمر بی لب ساغر گذشت و گیسوی چنگ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف لذت و شادابی زندگی میپردازد و از فصل خوشی و عشق سخن میگوید. او به زیباییهای باغ و گلها اشاره میکند و از اینکه باید از لحظههای شاد زندگی بهرهمند شد، تاکید میکند. شاعر به دلیری و شور زندگی اشاره دارد و تنهایی و غم عاشقی را نیز در کنار شادیها تجربه میکند. همچنین، او از گذر زمان و لزوم استفاده بهینه از فرصتهای زندگی یادآوری میکند و به نوشیدن می و شادی در روزهای محدود عمر اشاره میکند. در نهایت، شعر پیامی از زودگذر بودن زندگی و ارزش لحظات شاد را منتقل میکند.
هوش مصنوعی: اکنون که زمان لذت و نوشیدن شراب رنگی فرا رسیده است، همچون بلبل آهنگ سرودن غزل را در باغ آغاز کن.
هوش مصنوعی: زمان خوشی و شادمانی فرا رسیده است، پس پیاله را پر کن، زیرا حتی گللابه نیز که در دست دارد، بر روی سنگ میکوبد و نشان از شادی و سرور دارد.
هوش مصنوعی: ای دل، من از عشق با تو سخن گفتم، که روزی فرا میرسد که حرفهایم هم رنگ خون میشوند.
هوش مصنوعی: اگر به باغ بروم و تو در کنارم نباشی، در گوشهای مینشینم مثل غنچهای که سرش را به درون خود فرو برده و دلم پر از غم است.
هوش مصنوعی: روح با خبران در پی حادثهای نابود شد و هنوز چهره جذاب یار، مانند شمشیری بر سر میدان جنگ، خطرناک و خنجرزن است.
هوش مصنوعی: دوست من به خاطر نیازم به او اهمیت نمیدهد و نمیخواهد که من را به عنوان نیازمند ببیند. همچنین، فرشتهها نیز گناهم را نمینویسند زیرا از ننگ و عیب من شرم دارند.
هوش مصنوعی: دو روز بیشتر به لذت بردن فرصت نیست. مانند عمر که بینوشیدن و لذت، به سرعت میگذرد و داستان زیبایی موها و نوازش آن را به خاطر میآورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بکوه ساوه (ساده) ز تو مرگ بر نخواهد گشت
همی دراید در روی تو از آن آژنگ
اگر نخواهی بر دشت ساوه شو بنشین
وگر بخواهی درشو بقلعۀ بشلنگ
خدایگان جهان خسرو بزرگ اورنگ
بر آوردندهٔ نام و فرو برندهٔ ننگ
شَهِ ستوده به نام و شه ستوده به خوی
شهِ ستوده به بزم و شهِ ستوده به جنگ
چو آفتاب سر از کوه باختر بر زد
[...]
ز موج دریا این آبر آسمان آهنگ
کشیر رایت پروین نمای بر خرچنگ
مشعبد آمد پروین او ، که در دل کوه
چو وهم مرد مشعبد همی نماید رنگ
سپهر رنگین زو گشت کوه سیم اندود
[...]
شبی دراز، می سرخ من گرفته به چنگ
میی بسان عقیق و گداخته چون زنگ
به دست راست شراب و به دست چپ زلفین
همیخوریم و همی بوسه میدهیم به دنگ
نبیذ و بوسه تو دانی همی چه نیک بود
[...]
ایا فروخته از فر و طلعتت او رنگ
زدوده رای تو ز آیینه ممالک زنگ
بلند رای تو خورشید گنبد دولت
خجسته نام تو عنوان نامه فرهنگ
ز نور رای تو مانند روز گردد شب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.