گنجور

 
امیر شاهی

تو شهریار جهان، ما غریب شهر توایم

وطن گذاشته، بیخانمان ز بهر توایم

دوای دل نشود نوش جام جم ما را

که ناز پرور پیمانه های زهر توایم

ز لطف بر سر ما دست رحمتی می نه

که پایمال حوادث ز تاب قهر توایم

چو لاله، داغ دل از نوبهار عارض تو

چو غنچه، خون جگر از لعل نوش بهر توایم

شد از وفای تو مشهور عالمی شاهی

بس است شهرت ما، کز سگان شهر توایم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode