گنجور

 
۲۵۸۱

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۰ - پا واپس کشیدن خرگوش از شیر چون نزدیک چاه رسید

 

... هم یکی بادی برو خواند یموت

حال دریا ز اضطراب و جوش او

فهم کن تبدیلهای هوش او ...

مولانا
 
۲۵۸۲

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۲ - نظر کردن شیر در چاه و دیدن عکس خود را و آن خرگوش را

 

... تا شود این نار عالم جمله نور

آب دریا جمله در فرمان تست

آب و آتش ای خداوند آن تست ...

مولانا
 
۲۵۸۳

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۶ - تفسیر رجعنا من الجهاد الاصغر الی‌الجهاد الاکبر

 

... دوزخست این نفس و دوزخ اژدهاست

کو به دریاها نگردد کم و کاست

هفت دریا را در آشامد هنوز

کم نگردد سوزش آن خلق سوز ...

مولانا
 
۲۵۸۴

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۳ - در معنی آنک من اراد ان یجلس مع الله فلیجلس مع اهل التصوف

 

... آن رسول اینجا رسید و شاه شد

سیل چون آمد به دریا بحر گشت

دانه چون آمد به مزرع گشت کشت ...

مولانا
 
۲۵۸۵

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۰ - شنیدن آن طوطی حرکت آن طوطیان و مردن آن طوطی در قفص و نوحهٔ خواجه بر وی

 

... آنکه افزون از بیان و دمدمه ست

ای دریغا اشک من دریا بدی

تا نثار دلبر زیبا بدی ...

... همچو موج بحر جان زیر و زبر

زیر دریا خوشتر آید یا زبر

تیر او دلکش تر آید یا سپر ...

... ورنه هم افهام سوزد هم زبان

من چو لب گویم لب دریا بود

من چو لا گویم مراد الا بود ...

مولانا
 
۲۵۸۶

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۳ - برون انداختن مرد تاجر طوطی را از قفس و پریدن طوطی مرده

 

... آب و آتش مر ترا گردد سپاه

نوح و موسی را نه دریا یار شد

نه بر اعداشان به کین قهار شد ...

مولانا
 
۲۵۸۷

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۰۸ - گردانیدن عمر رضی الله عنه نظر او را از مقام گریه کی هستیست به مقام استغراق

 

... غرقه ای نه که خلاصی باشدش

یا به جز دریا کسی بشناسدش

عقل جزو از کل گویا نیستی ...

... چون تقاضا بر تقاضا می رسد

موج آن دریا بدینجا می رسد

چونک قصه حال پیر اینجا رسید ...

مولانا
 
۲۵۸۸

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۴ - در معنی آنک مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لا یبغیان

 

... هر دو بر هم می زنند از تحت و اوج

بر مثال آب دریا موج موج

صورت بر هم زدن از جسم تنگ ...

مولانا
 
۲۵۸۹

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۷ - دل نهادن عرب بر التماس دلبر خویش و سوگند خوردن کی درین تسلیم مرا حیلتی و امتحانی نیست

 

... حلم ایشان کف بحر حلم ماست

کف رود آید ولی دریا بجاست

خود چه گویم پیش آن در این صدف

نیست الا کف کف کف کف

حق آن کف حق آن دریای صاف

کامتحانی نیست این گفت و نه لاف ...

مولانا
 
۲۵۹۱

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۰ - در نمد دوختن زن عرب سبوی آب باران را و مهر نهادن بر وی از غایت اعتقاد عرب

 

... که نگه دار آب ما را از خسان

یا رب آن گوهر بدان دریا رسان

گرچه شویم آگهست و پر فنست ...

مولانا
 
۲۵۹۲

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۲ - فرق میان آنک درویش است به خدا و تشنهٔ خدا و میان آنک درویش است از خدا و تشنهٔ غیرست

 

... ماهی خاکی بود درویش نان

شکل ماهی لیک از دریا رمان

مرغ خانه ست او نه سیمرغ هوا ...

... پرخیالی اعمیی بی دیده ای

نقش ماهی را چه دریا و چه خاک

رنگ هندو را چه صابون و چه زاک ...

مولانا
 
۲۵۹۳

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۳۷ - حکایت ماجرای نحوی و کشتیبان

 

... گر تو محوی بی خطر در آب ران

آب دریا مرده را بر سر نهد

ور بود زنده ز دریا کی رهد

چون بمردی تو ز اوصاف بشر ...

مولانا
 
۲۵۹۴

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۷ - قصهٔ مری کردن رومیان و چینیان در علم نقاشی و صورت‌گری

 

... گرچه آن صورت نگنجد در فلک

نه بعرش و فرش و دریا و سمک

زانک محدودست و معدودست آن ...

مولانا
 
۲۵۹۵

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱ - سر آغاز

 

... بی بهارش غنچه ها ناکفته بود

چون ز دریا سوی ساحل بازگشت

چنگ شعر مثنوی با ساز گشت ...

... و آفتاب چرخ بند یک صفت

گاه خورشیدی و گه دریا شوی

گاه کوه قاف و گه عنقا شوی ...

... گفتم ای دل آینه کلی بجو

رو به دریا کار بر ناید به جو

زین طلب بنده به کوی تو رسید ...

مولانا
 
۲۵۹۶

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۱ - امتحان پادشاه به آن دو غلام کی نو خریده بود

 

... کز پس پانصد تامل دیگران

گفتیی در باطنش دریاستی

جمله دریا گوهر گویاستی

نور هر گوهر کزو تابان شدی ...

مولانا
 
۲۵۹۷

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۳ - قسم غلام در صدق و وفای یار خود از طهارت ظن خود

 

... تو چه داری و چه حاصل کرده ای

از تک دریا چه در آورده ای

روز مرگ این حس تو باطل شود ...

... خبث یارش را چو از شه گوش کرد

در زمان دریای خشمش جوش کرد

کف برآورد آن غلام و سرخ گشت ...

... هم زمین و بحر و هم مهر و فلک

زنده از وی همچو کز دریا سمک

پس چرا از ابلهی پیش تو کور ...

مولانا
 
۲۵۹۸

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۴ - حسد کردن حشم بر غلام خاص

 

... گر براق و تازیان ور خود خرند

وانک گردشها از آن دریا ندید

هر دم آرد رو به محرابی جدید ...

مولانا
 
۲۵۹۹

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۶ - فرمودن والی آن مرد را کی این خاربن را کی نشانده‌ای بر سر راه بر کن

 

... زانک محسوسات دونتر عالمیست

نور حق دریا و حس چون شب نمیست

لیک پیدا نیست آن راکب برو ...

... ریش تشبیه مشبه را مخند

پای در دریا منه کم گوی از آن

بر لب دریا خمش کن لب گزان

گرچه صد چون من ندارد تاب بحر ...

... زانک دل حوضست لیکن در کمین

سوی دریا راه پنهان دارد این

پاکی محدود تو خواهد مدد ...

مولانا
 
۲۶۰۰

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۷ - آمدن دوستان به بیمارستان جهت پرسش ذاالنون مصری رحمة الله علیه

 

... در کف طفلان چنین در یتیم

در چه دریا نهان در قطره ای

آفتابی مخفی اندر ذره ای ...

مولانا
 
 
۱
۱۲۸
۱۲۹
۱۳۰
۱۳۱
۱۳۲
۳۷۳