صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹۵
... فکر مآل وغم حساب ندارد
هست شب وروز در سفر دل روشن
دیده شوخ ستاره خواب ندارد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰۸
... کدامین بت اینجا خدایی ندارد
سفر می کنی در رکاب جنون کن
خرد در سفر دست و پایی ندارد
علم نیست در حلقه زهدکیشان ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۹
... آب می گردد به چشم از خنده بی اختیار
ناقصان رامی کند کامل سفر کردن ز خویش
می شود ابر بهاران چون هواگیرد بخار ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۸۳
... خواب آسایش کجا آید به چشم شبنمش
همچو بوی گل عزیزی در سفر دارد بهار
از سرشک ابر و آه برق و های و هوی رعد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۶۲
بر دل تازه خیالان مخور از زخم زبان
از ره نوسفران خار به مژگان بردار
چشمه خون ز دل سنگ گشودن سهل است ...
... توشه آبله ای بهر مغیلان بردار
سوزن لنگر عزم سفر عیسی شد
خس و خاشاک تمنا زره جان بردار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۷۷
... بی ثبات است ز بس روشنی محفل عمر
نتوان ریگ روان را ز سفر مانع شد
دل مبندید به آسودگی منزل عمر ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۷۸
... نیست سرگشتگی عشق به جمعی مخصوص
همه اجزای جهان رابه سفر دارد مهر
برسر خشت عناصر چه قدر جلوه کند
شکوه از تنگی میدان سفر دارد مهر
عشق هر سوخته جان رابه زبانی دارد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۸۰
... زمین سوخته جان می دهد به تخم شرار
مکن ز سختی ره شکوه همچو نو سفران
که خاک نرم کند آب را گران رفتار ...
... چگونه مانع غفران شود در آخر کار
ز موج ریگ روان است بر جناح سفر
مدار چشم اقامت ز عمر خوش رفتار ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۸۵
... بشوی دست زدامان جانشنا بگذار
چو سایه دولت دنیاست بر جناح سفر
تلاش سایه بال و پر همابگذار ...
... هر آنچه با تو نیاید به آن جهان صایب
نگشته تنگ زمان سفر بجا بگذار
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰۱
... به صید کشته زترکش میار بیرون تیر
به خاک و خون سفرش منتهی شود صایب
به بال عاریه هر کس سفر کند چون تیر
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۰۴
... به پای نرم روان منزل است راه دراز
چگونه ریگ روان گردد از سفر دلگیر
شودزدست حمایت چراغ روشنتر ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۲۱
... زلف تو شد ز عقده دلها بلندتر
از سر هوای عشق به سعی سفر نرفت
این شعله شد ز دامن صحرا بلندتر ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۳۶
... از بس که تند می گذرد جویبار عمر
برگ سفر بساز که با دست رعشه دار
نتوان گرفت دامن باد بهار عمر ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۹۲
... کنون که قد تو گردید حلقه در مرگ
تهیه سفر عالم بقا می ساز
اگر چو سرو سرسبز آرزو داری ...
... خمار نعمت الوان به خون شکسته شود
به استخوانی ازین سفره چون هما می ساز
اگر مقام به ویرانه می کند سیلاب ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۶۴
... از جهانگردی غبار خاطر افزون می شود
ازتو بیرون نیست منزل از سفر آسوده باش
پرتو خورشید هیهات است ماند برزمین ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۹۹
... آن پری رو همچو حسن خود غریب افتاده است
من سفر ناکرده در خاک وطن می جویمش
نو گلی کز پرده دل پا برون ننهاده است ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵۵
... همان خشک است مغز عاشقان از خط شبگونش
سفر در خویش کردن بی نیازی بار می آرد
خوشا دیوانه ای کز سینه باشد بر مجنونش ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۸۹
... ابر ازبخشش دریاست ز دریا درپیش
ماپریشان سفران قافله سیلابیم
چه خیال است که افتد خبر ازما درپیش ...
... از گل آتش به ته پا بود آن را که بود
همچو شبنم سفر عالم بالا در پیش
صایب امروز محال است نفس راست کند ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲۳
... که من به پای نسیم سحر روم ازخویش
شود عیار بد ونیک در سفر ظاهر
یکی است تیر کج و راست تا بود درکیش ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲۵
... که زیر این کف پوچ است بحر گوهر عیش
بهار از گل و لاله است بر جناح سفر
مده ز دست درین وقت تنگ ساغرعیش ...