گنجور

 
۲۲۴۱

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در وصف سین

 

... یکی چون کاسه سیمین میان نیلگون وادی

یکی چون زورقی زرین درون نیلگون دریا

یکی چون لعل فام آتش ولی در آبگون مجمر ...

امامی هروی
 
۲۲۴۲

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح فخر الملک

 

... سزد گر زاده ی طبعم شد از موج تو پرورده

که در پروردن گوهر ترا دستی است چون دریا

خرد را دوش می گفتم بر آن می داردم دولت ...

امامی هروی
 
۲۲۴۳

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - در مدح نظام الدین

 

چیست آن دریا که مشک و گوهرش رنگست و آب

مشک اندر سیم خامست و زر اندر مشکناب ...

... انجم سیمین سپهر از موج او مشکین نقاب

ماهی بی جان از آن دریای بدریای دیگر

معنی جان می دهد در صورت در خوشاب ...

... گوهرش رمز نظام عالمست از بهر آنک

هست ازین دریا ببحر دست دستورش میاب

آصف ثانی نظام الدین که نوک کلک او ...

... خدمتی کردم مرا فرمود کای ثابت قدم

دولت باقی طلب دریاب هنگام شباب

آفتاب دولت از چرخ ممالک رو نمود ...

امامی هروی
 
۲۲۴۴

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح فخر الملک

 

... چشمت ار جادوی کشمیر ببیند که ازو

آب دریا شود و خاک زمین نم گردد

آتش غم خورد و باد هوس پیماید ...

امامی هروی
 
۲۲۴۵

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در مدح فخرالملک

 

... چون قلم در دست می گیرد کواکب را به رمز

چرخ می گوید که دریا موج گوهر می زند

روح می بخشد مکارم را چو منقار از بنانش ...

امامی هروی
 
۲۲۴۶

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در مدح جمال الدین محمد یحیی

 

... آب و خاک چمن کز او خجلند

آب حیوان و در دریا بار

کان یاقوت آفتاب فروغ ...

امامی هروی
 
۲۲۴۷

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - در مدح فخرالملک

 

دوش چون برزد سر از جیب افق بدر منیر

زورق زرین شتابان گشت در دریای قیر

زورقی از نور و دریایی ز ظلمت همچنانک

رای دستور آورد بدخواه جاهش در ضمیر

دامن دریا از آن دریا چو دریا پرگهر

مرزع ایام از آن زورق چو زورق در مسیر ...

... صاحب کلک و قلم صدری که دست و کلک اوست

موجب دریا و گوهر مایه ی خورشید و تیر

بسته اش را در تفکر تنگ شکر پایمال ...

... آنکه تا پروانه ی روزیست دستش خلق را

کان و دریایی نماید از نظر خوار و حقیر

و آنکه تا نصرت ز کلک اوست تیغ شاه را ...

... دور گردون را مشار و سیر انجم را مشیر

دست دریا پرورش را بعد ازین توفیق خوان

کلک فرمان گسترش را زین سپس تقدیر گیر

ای بنسبت باثبات حلم تو خارا بخار

وی بهمت با وجود جود تو دریا غدیر

نافذ امر تو حاکم چون قضا و چون قدر ...

امامی هروی
 
۲۲۴۸

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - در مدح شمس الملک

 

... تا مگیرد شعله ی ز آه من اندر خرمنش

آه دوزخ تاب دریا سوز ناگه گیر من

آه اگر بی من سحر گاهی بگیرد دامنش ...

امامی هروی
 
۲۲۴۹

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱ - در مدح الغ ترکان خاتون

 

... زان رخ رنگین پدید آورد لعل دلستان

دارم از شنگرف او پیوسته دریا در کنار

دارم از زنگار او همواره دوزخ در میان ...

... دین و دنیا در حمایت دهر و دوران در پناه

برق و گوهر در نیام و ابرو دریا در سنان

آنکه هست اندر چنین وقتی که گویی حادثات ...

... دور ازین حضرت درین مدت که بودم منزوی

بود از چشم و دلم دریا و دوزخ در فعان

با خرد دی گفت آخر در خلال انزوا ...

امامی هروی
 
۲۲۵۰

امامی هروی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹

 

... بگاه آنکه بیان تو شکر افشاند

هزار بار بهر دم زمانه دریا را

ز شرم بخشش دست تو آب گرداند ...

امامی هروی
 
۲۲۵۱

امامی هروی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

بی روی تو ای شیفته از روی تو خور

دریا گردد کنارم از خون جگر

در آرزویت چو مویت اندر تابم ...

امامی هروی
 
۲۲۵۲

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۸ - تجدید مطلع سوم

 

... ملک چو گرد بر آورده او سما کرده

کریم بار خدایی که کان و دریا را

بگاه بذل کف و کلک او گدا کرده ...

امامی هروی
 
۲۲۵۳

امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۰ - در مدح علاء الدوله رکن الدین ابوالفتح قتلغ شاه

 

... از کمر شاخ زمرد سر بر آرد چون گیاه

ور تفی ز اندیشه ی قهر تو بر دریا رسد

هر کجا چاهیست آتش رخ برافروزد ز چاه ...

امامی هروی
 
۲۲۵۴

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲

 

... چو عیاران مکن کاری که گرد از کار برخیزد

درین دریا فگن خود را مگر دری به دست آری

کزین دریای بی پایان گهر بسیار برخیزد

وگر موجیت برباید زهی دولت تو را آن به ...

عراقی
 
۲۲۵۵

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹

 

... اندرین ره هر که او بینا شود

قطره کز دریا برون آید همی

چون سوی دریا شود دریا شود

گر صفات خود کند یکباره محو ...

عراقی
 
۲۲۵۶

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷

 

... طبع من شیرین شد از یاد لبت

ای عجب چون می شود دریا شکر

لفظ شیرین عراقی چون لبت ...

عراقی
 
۲۲۵۷

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲

 

... کم خود گیر تا جمله تو باشی

روان شو سوی دریا زانکه جویی

چو با دریا گرفتی آشنایی

مجرد شو ز سر برکش دو تویی

درین دریا گلیمت شسته گردد

اگر یک بار دست از خود بشویی ...

عراقی
 
۲۲۵۸

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲ - در مدح شیخ بهاء الدین زکریا ملتانی

 

... در نظر همتش هر دو جهان نیم جو

در کف دریا و شش هفت فلک یک حباب

سالک مسلوک را در بر او بازگشت ...

عراقی
 
۲۲۵۹

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - در مدح شیخ عزیزالدین محمد الحاجی

 

... دلی را چون بجنباند تنش ناچار در جنبد

چو از باد هوا دریا بجنبد بس عجب نبود

کزان باد هوای او دل ابرار در جنبد ...

... همه عالم شود مستغرق انوار او آن دم

که دریای روان او ز شوق یار در جنبد

چو بیند دیده جانش جمال یار بخروشد ...

عراقی
 
۲۲۶۰

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - در نعت رسول اکرم (ص)

 

... سنگ آزادی برین نه کاسه مینا زنند

از سر مستی همه دریای هستی در کشند

چون بترسند از ملامت خیمه بر صحرا زنند ...

... هشت بستان بهشت از شبنم دستش خورند

نه حباب چرخ قبه هم در آن دریا زنند

برتر از کون و مکان کعبه است یعنی در گهش ...

عراقی
 
 
۱
۱۱۱
۱۱۲
۱۱۳
۱۱۴
۱۱۵
۳۷۳