کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۰۶ - و قال ایضآ یمدحه
... تویی آن منعمی که از کرمت
شرمسارست کان و دریا نیز
از سخای تو گشت گوهر دار ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۱۴ - و قال ایضاً یمدح الصدر السعید بهاء الدین عبدوس
... چه جای ابر که امروز دست راد ترا
چو کان و دریا هستند صدهزار صنیع
بهر دقیقه رسد آفابی ارتو کنی ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۲۳ - وله یمدح الصّاحب جلال الدّین
... اگرش نیستی از خاطر پاکت صیقل
کان و دریا و سحاب ار نبود باکی نیست
دست راد تو بسندست از این هر سه بدل ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۲۸ - و قال ایضاً یمدح الصّاحب المعظّم نظام الدّین محمّد طاب ثراه
... چنان دانم که اندر مغز او سوداست مستحکم
که دریا باهمه فسحت که او دارد درین سودا
فراوان غوطۀ خود داد و عشری زو نیامد هم ...
... که در یک پرده برسازی مجاور گشته زیروبم
جهان صدرا که داند کرد جز دریا چون تو
بناهایی چنین زیبا عماراتی چنین معظم ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۲۹ - و قال ایضا فی الجربات
... آکنده ام بگوهر و آراسته بلعل
آری عجب مدار که دریا و معدنم
با آسمان جربا پهلو همی زنم ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۳۰ - و قال ایضآ یمدح الصّدر السّعید رکن الدّین صاعد
... بندگیت را ز تحت الفرط کردست التزام
نطفه یی از صلب جودت زادۀ دریا و کان
رشحه یی از بحر طبعت مایۀ فیض غمام ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۳۱ - و قال ایضآ یمدح الصّاحب المعّظم نظام الدّین محمّد طاب ثراه و یصف الدّوات
چیست آن دریا که دارد در دل کشتی مقام
ماهیش بر خشک لیکن جزر و مدش بر دوام
قعر این دریا گل تیره ست و آب او سیاه
و اندرو هم بیم جان خلق و هم اومید کام ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۳۵ - و قال ایضا ویرتی فیه والده
... همسایه است هر شب خورشید خاورم
لطف ازل چو همت دریا کشم بدید
در دست داد شربتی از حوض کوثرم ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۳۶ - و قال ایضاً یمدح سلطان الشّریعهٔ رکن الدّین
... کز شبیخون کف سیم کشت برخذرم
کیست دریا که دهد زحمت دستت بگذار
این چنینها را با همسری چشم ترم ...
... یا گهر را زعداد سخنانت شمرم
خود از آن شرم که گفتم کف رادت دریاست
همچو اعدای تو با حالی از بدبترم ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۴۰ - وله ایضا یمدحه
... از ساغر زجاحی بر یاد روی تو
دریا کشست هندوک شاد خوار چشم
صحن سرای دیده بهفت آب شسته ام ...
... پیش رخ تو هندوی آیینه دار چشم
کردست دل بدریا در بخشش گهر
گویی که طبع خواجه شد آموزگار چشم ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۴۶ - وقال ایضاً یمدحه
این ابر نم گرفته ز دریای بی کران
درد دل منست در او اشک من نهان ...
... از شرم آنکه نیک تباهند و بد نشان
دریا بدر فشانی مشهور عالمست
وزوی چو برگشتی ابر گهر فشان ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۵۴ - وقال ایضآ یمدحه
... زصیت عدلش بانگی بپاسبان برسان
نه هم تو گفتی دریا و کان مرا گفتند
نصیب ما زایادی آن بنان برسان ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۶۶ - ایضا له یمدح الملک السّعیدنصرة الدّین محمّدبن الحسین الخرمیل
... که خورشیدملکی وظل اله
نوشته کفت نام دریا برآب
فکنده دلت نام بیژن بچاه ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۷۸ - وله ایضا یمحدح
... او را به تخته بند کنند استوار پای
دریا دلا ز صدر تو محروم مانده ام
زیرا که نیست عزم مرا دستیار پای ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۸۰ - وله ایضاً یمدحه ببلد النّشابور
... تو آن فیض بخشی که در روز جودت
چو کان گشت دریا زبس خاکساری
فلک از سر صدق تو صبگاهی ...
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۴ - وله ایضا
... تا بدید آن طبع گوهر زای تو
از خجالت دامن دریا ترست
شعر می خواهی و خادم مدتیست ...
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۴۸ - وله ایضا
... سراسر تر و خشکش ز بحر و کان بیشست
مبذران جهان ابرو کان و دریا اند
کمینه فیض سخایت ز همگنان بیشست ...
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۶۴ - ایضاً له
... سنگ بر دل بست کان از عشق زر در عهد تو
ای مسلمانان جان دریا نیز سنگ خاره نیست
حاسدت زرد و دوتا و لاغر اندر بند چیست ...
... چون وفا از چار دیوار وجود آواره نیست
ای که با تاراج جودت مایۀ دریا و کان
چون نصیب من شد از انعام تو یکباره نیست ...
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۷۳ - وله ایضا
... بکام خویش لبی نان مگر که بر خوانت
از آستین تو دریا و ابر سربر زد
اگر چه مطلع خورشید شد گریبانت ...
... که کم رسد چو من از اهل فضل مهمانت
به رشح قطره زدریا چرا شوم خرسند
جهان غرق شده در نعمت فراوانت ...
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۱۷ - و له ایضاً
... وجه ارزاق خلایق ز کجا برخیزد
موج دریا بنشیند زند رعد نفس
هرکجا دست جوادت بسخا برخیزد ...