گنجور

 
۲۰۱

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۰ - وصف جلوه های طبیعت و گریز به مدح محمود

 

... گفت مرا ای شکسته عهد شب و روز

در سفری و نهاده دل به سفر بر

تا کی باشد تو را وساوس همراه ...

مسعود سعد سلمان
 
۲۰۲

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۳ - چیستان و گریز به مدح آن بزرگ

 

... جفت عقلی تو و عدیل هنر

اندرین وقت چون سفر کردی

در چنین وقت کم کنند سفر

نه غلط کرده ام تو آن داری ...

مسعود سعد سلمان
 
۲۰۳

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۵ - ستودن ترکان و ستایش سلطان مسعود

 

... کان ملک را شعار بود عدل را دثار

تا عزم راه و قصد سفر کرده ای شدست

فصل خزان به خرمی فصل نوبهار ...

مسعود سعد سلمان
 
۲۰۴

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۱ - هم در مدح او

 

... چرخ اعتراض نارد بر اختیار تیغ

با روی دادزی سفر آن می کند که آن

بر روی روزگار بود یادگار تیغ ...

مسعود سعد سلمان
 
۲۰۵

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۹ - مدح سیف الدوله محمود و تهنیت فتح اگره

 

... راست چون سینه طاوس شد و پشت پلنگ

اختیار تو درین وقت سوی عزم سفر

از پی قوت دین و قبل حمیت و ننگ ...

مسعود سعد سلمان
 
۲۰۶

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۱ - ستایش سیف الدوله محمود

 

... ذلیل دهر شود هر که او کندش ذلیل

کنون که قصد سفر کرد رای عالی او

ز شر و فتنه تهی شه همه طریق و سبیل ...

مسعود سعد سلمان
 
۲۰۷

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۰ - مدح یکی از خواجگان عصر

 

... در زیادت نکرد نقصانم

لیکن اکنون ز بهر ساز سفر

سخت بی توش و بس پریشانم ...

مسعود سعد سلمان
 
۲۰۸

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۴ - به سلیمان اینانج بیک فرستاده است

 

... علی کل خصم ابدالخصام

تو قاصد همی جست خواهی سفر

زمین کرد خواهی همی زیر گام ...

مسعود سعد سلمان
 
۲۰۹

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۰ - ناله از تیره بختی خود و امتداد گرفتاری

 

... من اهل مزاح و ضحکه و رنجم

مرد سفر و عصا و انبانم

از کوزه این و آن بود آبم

در سفره آن و این بود نانم

پیوسته اسیر نعمت اینم ...

مسعود سعد سلمان
 
۲۱۰

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۷ - هم در آن مقوله

 

... وآتش بود اثر بنگدازم

روی سفر نبینم و از دانش

گه در حجاز و گاه در اهوازم ...

مسعود سعد سلمان
 
۲۱۱

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸۰ - مدحتگری

 

... آن ساعت تیغ تو دگر کرده

کاری که به ده سفر نکردی کس

آسان آسان به یک سفر کرده

آنجا زده ای که اهل آن دلها ...

مسعود سعد سلمان
 
۲۱۲

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰ - ستایشگری

 

... ماه اقبال تو بر افزونست

سفر تو چو عید فرخنده است

عید تو چون سفر همایونست

مسعود سعد سلمان
 
۲۱۳

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲ - دیده نرگس

 

آن شب که دگر روز مرا عزم سفر بود

ناگاه ز اطراف نسیم سحر آمد ...

مسعود سعد سلمان
 
۲۱۴

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۸ - خیر باد شغل و سفر

 

... جان تو همیشه در امان باد

این راه و سفر که پیش داری

بر تو به خوشی چو بوستان باد ...

مسعود سعد سلمان
 
۲۱۵

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۲ - به خواجه ابراهیم

 

... تا بدو داد طبع را تعلیم

هفت سیاره در سفر کشدم

ناشده هفته ای به خانه مقیم ...

مسعود سعد سلمان
 
۲۱۶

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۰ - صفت پری بانی

 

... نکته ای زین سبب نمی رانم

آنکه گوید که او سفر کردست

سوی چالندر او گذر کردست ...

مسعود سعد سلمان
 
۲۱۷

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴ - مدیح سیف الدوله محمود

 

... فیه کلوا و اشربوا یا ایها الصایمون

روزه ز ما تافت روی راه سفر برگزید

رفت به سوی سفر و ز ما صحبت برید

عید برو دست یافت تیغ ظفر برکشید ...

مسعود سعد سلمان
 
۲۱۸

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹۴

 

گر تو به سفر شدی نگارا شاید

ماهی و مه از سفر شدن ناساید

از کاهش و از فزایشت عیبی نیست ...

مسعود سعد سلمان
 
۲۱۹

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۵۳

 

جز در غم عشق تو سفر می نکنم

جز بر سر کهسار گذر می نکنم ...

مسعود سعد سلمان
 
۲۲۰

مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۷۱ - در حق یار مسافر گوید

 

یارم به سفر شد ای مسلمانان

دل همره او و همره دل جان ...

مسعود سعد سلمان
 
 
۱
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
۱۸۰