خوشم کردی ای قاصد خوش پیام
درین چند روزی که کردی مقام
به نزد من از بس لطافت همی
فزون گشتت هر ساعتت احترام
همی داند ایزد که باید مرا
که باشی ازینسان بر من مدام
ولیکن همی کرد نتوان گذر
ز احکام این چرخ آئینه فام
پریشان ازو کم گراید به جمع
شکسته ازو کم پذیرد لحام
درین کوهپایه مرا روز و شب
همی یازد اندر دم انتقام
ز هر گوشه انگیزدم فتنه ای
که با جان بر آن کرد باید قیام
بپراندم همچو تیر از کمان
بر آهنجدم همچو تیغ از نیام
گهم حلق با تاب داده کمند
گهم دست با آب داده حسام
گرازان به زیر من این نرم و گرم
که در حمله تندست و در زخم رام
همه مستی او ز جل و فسار
همه شادی او ز زین و لگام
ز گرمی چو نیلم شده روی و دست
ز خشکی چو زهرم شده حلق و کام
تن اندر عرق راست ماند بدان
که بر حال من می بگرید مسام
ندانم در آن گرد تاریک رنگ
که یاران کدامند و خصمان کدام
شب و روز در راندن و تاختن
خور و خواب گشتست بر من حرام
نه این تازیان را مرا و چرا
نه این بختیان را نشاط کنام
به گرد من این شیر دل ریدکان
که از رویشان مه کند نور وام
بدنها همه در دوتویی زره
زنخها همه در دوتایی لثام
بدینسان گذارم همی روزگار
و مأمول عنی منیع المرام
ولا زلت اسطو کلیث العرین
علی کل خصم ابدالخصام
تو قاصد همی جست خواهی سفر
زمین کرد خواهی همی زیر گام
سوی شهر آزادگان باز گرد
فزونت مرا دست و بیشست کام
چه گویی ز دل هیچ یادم کنی
چو این آرزو گشت بر تو تمام
چو آنجا رسیدی رسانی ز من
سلیمان اینانج بک را سلام
بزرگی که از نامه او مرا
برو عاشق و زار کردی به نام
تو گفتی که او آرزومند تست
سخن را ز نظم تو سازد نظام
نه بی نام تو لفظ او را مجال
نه بی ذکر تو عیش او را قوام
صفت های او گفته ای پیش من
که فخرالزمانست و خیر الانام
کریمیست کاندر جهان هیچ کس
ندیدست چون او کریم از کرام
سپهریست گردنده بر حل و عقد
سحابیست بارنده بر خاص و عام
شکارش همه شکر آزادگان
که رادیش دانه ست و حریش دام
بر جود او کم ز خاک و گل است
اگر زر پخته ست ور سیم خام
کفایت شود چیره و کامگار
چو در دست او خوش بخندید جام
همی تا به تندر زند ابر لاف
جهانش رهی باد و گردون غلام
به دست نکوخواه او خار گل
به چشم بداندیش او صبح شام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به قاصدی که پیامی خوش و لطیف آورده است، میپردازد و از احوال خود در شرایط سخت و دردناک سخن میگوید. او احساس تنهایی و بلاتکلیفی را توصیف میکند و میگوید که روز و شب به انتقام و مبارزه میاندیشد. شاعر نگران از وفاداران و دشمنان خود، زندگیاش را در جنگ و تنش توصیف میکند و احساس میکند که هیچ راحتی ندارد.
در ادامه، او از قاصد میخواهد تا به شهر آزادگان برگردد و سلام خود را برای سلیمان که فردی بزرگ و بزرگوار است، برساند. سلیمان به خاطر صفات نیکو و بزرگش مورد ستایش شاعر قرار میگیرد و او به صفات کرامت و بزرگی او اشاره میکند. شاعر از وسعت بخشندگی و شخصیت شریف سلیمان سخن به میان میآورد و در نهایت به امید و آرزوهایش اشاره میکند.
هوش مصنوعی: ای پیامآور خوشخبر، در این مدت کوتاهی که به ما خبرهای خوب رساندی، من را شاد کردهای.
هوش مصنوعی: به خاطر لطافت و نازکیای که در وجود تو نهفته است، هر لحظه برایم باارزشتر و محترمتر میشوی.
هوش مصنوعی: خداوند میداند که چه کسی باید به من نگاه کند و چرا اینگونه همیشه بر من نظارت دارد.
هوش مصنوعی: اما او نمیتواند از دستورات و قوانین این جهان گذر کند.
هوش مصنوعی: اگر اضطراب از او کم شود، در جمع هم هرگز نمیتواند شکستهدل باشد و از او خشم و ناراحتی را هم نمیپذیرد.
هوش مصنوعی: در این دامنه کوه، در طول روز و شب، همواره احساس انتقام در وجود من وجود دارد.
هوش مصنوعی: از هر سو به راه افتادهام که شور و هیجانی ایجاد کنم، همان شور و هیجانی که باید برای آن قیام کنم و با تمام وجودم به آن بپردازم.
هوش مصنوعی: من همچون تیر از کمان پرتاب میشوم و مانند تیغی از نیام بیرون میآیم.
هوش مصنوعی: گاهی گردنبند به گردن میآویزم و گاهی نیز شمشیر به دست میگیرم.
هوش مصنوعی: حیوانات خشن و درنده به زیر پای من هستند، اما اینجا در آغوش من نرم و گرماند. در حالی که در مبارزه تند و خشناند، در زمان آسیب به راحتی و آرامش برخورد میکنند.
هوش مصنوعی: تمام سرمستی او به خاطر تسلط و کنترل است و تمامی شادی او ناشی از قدرت و تسلط بر زین و افسار است.
هوش مصنوعی: چهره و دست من به خاطر گرما مانند نیلوفر شده و گلو و دهانم به خاطر خشکی مثل زهر خسته و بیجان است.
هوش مصنوعی: بدن من در عرق و آزار است و در این حال، نمیتواند از غم من بگذرد و بیتابی کند.
هوش مصنوعی: نمیدانم در آن ابر سیاه کدام دوستان و کدام دشمنان هستند.
هوش مصنوعی: روز و شب به فعالیت و تلاش مشغولم و خواب و آرامش برایم ممنوع شده است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نمیتوانم به این عربها توجهی داشته باشم و دلیل این کارم این است که بختیها هم نباید خوشحال شوند. در واقع، شاعر حس ناامیدی و بیتوجهی نسبت به دو گروه را بیان کرده است.
هوش مصنوعی: به دور من، این دلیران مانند شیر جمع شدهاند که چهرههایشان مثل ماه درخشان است و نور را از خود ساطع میکنند.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که بدنها وجودی دوتایی دارند و شادابی و زیبایی نیز در دوتایی دیگر نمود پیدا میکند. به نوعی به تضاد و هماهنگی میان عناصر مختلف اشاره شده است.
هوش مصنوعی: به این ترتیب روزها را سپری میکنم و آرزویم این است که به آرزوهایم برسم و دستیابی به هدفم را در نظر دارم.
هوش مصنوعی: من همچنان مانند شیر در دشتها، بر هر دشمنی چنگ میزنم و با قدرت و شجاعت به مقابله با آنها میروم.
هوش مصنوعی: تو messenger هستی و در جستجوی سفر به زمین هستی، یا اینکه میخواهی زیر پا قرار بگیری.
هوش مصنوعی: به شهر آزادگان بازگرد و مرا به خاطر لطف و محبتت بیشتر یاری کن.
هوش مصنوعی: چه بگویی از دل، وقتی هیچ یادم نمیکنی؟ این آرزو دیگر برای تو به پایان رسیده است.
هوش مصنوعی: وقتی به آنجا رسیدی، از طرف من به سلیمان سلام برسان.
هوش مصنوعی: کسی که با نامهاش مرا عاشق و غمگین کرد، بزرگ و معتبر است.
هوش مصنوعی: تو گفتی که او به تو علاقهمند است، بنابراین کلامش را بر پایهی نظم تو ترتیب میدهد.
هوش مصنوعی: بدون نام تو، کلمات او هیچ ارزشی ندارند و بدون یاد تو، خوشی او پایدار نیست.
هوش مصنوعی: تو صفات او را به من گفتی که او بهترین زمانه و نیکوترین انسانهاست.
هوش مصنوعی: کسی در این دنیا وجود ندارد که مانند او بخشنده و بزرگوار باشد. او بینظیرترین و بهترین درخشندگی را در بخشندگی دارد.
هوش مصنوعی: جهان به منزلهی یک میدان بزرگ است که در آن حوادث و دلایل به صورت مداوم در حال تغییر و تحولاند. مانند ابرهایی که بر روی همه چیز میبارند و به همهی مردم، با هر شرایطی، تاثیر میگذارند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شکار او برای آزادگان تلخی و شیرینی دارد، زیرا در واقع، آنچه او به دنبال آن است (یا به آن نیاز دارد) باعث میشود که دیگران نیز تحت تأثیر قرار گیرند. همچنین اشاره به این دارد که بعضی اوقات، آنچه که به نظر دلپذیر میرسد ممکن است در واقعیت به نوعی دام و فریب تبدیل شود.
هوش مصنوعی: اگرچه خاک و گل از او کمتر است، اما اگر طلا آماده شده باشد یا نقره خام، ارزش او بیشتر میباشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی در زندگی موفق و سرشار از شادی باشد، مانند این است که در دست او جامی است که او را خوشحال میکند و به او خرسندی میدهد.
هوش مصنوعی: ابر تا زمانی که به آسمان بزند، در واقع، دنیا مانند بادی است که به دنبال آن میوزد و گردون (زمان و مکان) نیز به نوعی تابع آن است.
هوش مصنوعی: خوشبینی و نیکاندیشی او باعث میشود که حتی چیزهای زیبا را نیز به نظر بدبینان ناراحتکننده بیند. در حالی که او به خوبی و نیکی دیدگاه دارد، چشم بدبینان میتواند به چیزهای خوب هم لطمه بزند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغ آن که گرد کرد با رنج
کزو نیست بهر من جز سوتام
هلا! رودکی از کس اندر متاب
بکن هر چه کردنیست بامدام
که فرغول برندارد آن روز
[...]
خنیده به هر جای شهرسپ نام
نزد جز به نیکی به هر جای گام
بر آن راهداران جوینده کام
یکی مهتری بد دیانوش نام
چنین قصه ای را کس از خاص و عام
نگوید بدین وزن و انشا تمام
همیدونش بر ساق عرشست نام
نُبی معجز او را ز ایزد پیام
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.