فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۳
... سراسر همه دشت نخچیرگاه
همه چاه بد کنده در زیر راه
زده حربه ها را بن اندر زمین ...
... سزد گر ببخشی گناه مرا
کنی تازه آیین و راه مرا
همی رفت پیشش برهنه دو پای ...
... اگر کنده گر سوی آگنده شد
زواره تهمتن بران راه بود
ز بهر زمان کاندران چاه بود ...
... زمین را به نعلش همی کرد چاک
بزد گام رخش تگاور به راه
چنین تا بیامد میان دو چاه ...
... چو او تنگ شد در میان دو چاه
ز چنگ زمانه همی جست راه
دو پایش فروشد به یک چاهسار ...
... بن چاه پر حربه و تیغ تیز
نبد جای مردی و راه گریز
بدرید پهلوی رخش سترگ ...
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۴
... بدید آن بداندیش روی شغاد
بدانست کان چاره و راه اوست
شغاد فریبنده بدخواه اوست ...
... شوی کشته در دام آهرمنان
هم انگه سپهدار کابل ز راه
به دشت اندر آمد ز نخچیرگاه ...
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۶
... ز انبوه پیلان و گرد سپاه
به بیشه درون شیر گم گرد راه
برآمد یکی باد و گردی کبود ...
فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۸
... مگیرید دوری ز پیمان اوی
یکایک بویدش نماینده راه
که اویست زیبای تخت و کلاه ...
... به مرد خردمند بسپار گوش
گذر کرد همراه و ما ماندیم
ز کار گذشته بسی خواندیم ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهمن اسفندیار صد و دوازده سال بود » بخش ۴
... تو این تاج ازو یافتی یادگار
نه از راه گشتاسپ و اسفندیار
ز هنگامه کی قباد اندرآی ...
... ازو بند بردار گر بخردی
دلت بازگردان ز راه بدی
چو بشنید شاه از پشوتن سخن ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی همای چهرزاد سی و دو سال بود » بخش ۱
... همای آمد و تاج بر سر نهاد
یکی راه و آیین دیگر نهاد
سپه را همه سربسر بار داد ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی همای چهرزاد سی و دو سال بود » بخش ۴
... غمی بود زان کار داراب نیز
ز باران همی جست راه گریز
نگه کرد ویران یکی جای دید ...
... چو مردی تو و زادبومت کجاست
سزد گر بگویی همه راه راست
چو بشنید داراب یکسر بگفت ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی همای چهرزاد سی و دو سال بود » بخش ۷
ز درگاه پرده فروهشت شاه
به یک هفته کس را ندادند راه
جهاندار زرین یکی تخت کرد ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی داراب دوازده سال بود » بخش ۳
... هرانکس که بودش ازان شهر بهر
بفرمود تا راه را ساختند
ز هر کار دل را بپرداختند ...
... شتروار سیصد ز گستردنی
ز چیزی که بد راه را بردنی
دلارای رومی به مهد اندرون
سکوبا و راهب ورا رهنمون
کنیزک پس پشت ناهید شست ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۲
... به مصر آمد از روم چندان سپاه
که بستند بر مور و بر پشه راه
دو لشکر به روی اندر آورده روی ...
... به هشتم به مصر اندر آمد شکست
سکندر سر راه ایشان ببست
ز یک راه چندان گرفتار شد
که گیرنده را دست بیکار شد ...
... برفتند ز اصطخر چندان سپاه
که از نیزه بر باد بستند راه
همی داشت از پارس آهنگ روم ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۳
سکندر چو بشنید کامد سپاه
پذیره شدن را بپیمود راه
میان دو لشکر دو فرسنگ ماند ...
... فرستاده را باشد ای نیک نام
گر آیین ایران جز اینست راه
ببر جام زرین سوی گنج شاه ...
... چو باد از پس او همی تاختند
شب تیره بد راه نشناختند
طلایه بدیدند گشتند باز
نبد سود جز رنج و راه دراز
چو اسکندر آمد به پرده سرای ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۴
... سکندر چو بشنید کامد سپاه
بزد کوس و آورد لشکر به راه
دو لشکر که آن را کرانه نبود ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۵
... خروشی برآمد ز پیش سپاه
که ای زیردستان گم کرده راه
شما را ز من بیم و آزار نیست ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۶
... که گفتی ستاره نتابد همی
فلک راه رفتن نیابد همی
سپاه دو کشور کشیدند صف ...
... خروشی بلند آمد از بارگاه
که ای مهتران نماینده راه
هرانکس که زنهار خواهد همی ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۷
... ز فرمان تو یک زمان نگذریم
نفس نیز بی راه تو نشمریم
بکردار کشتی بیامد هیون ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۸
... بیامد ز اصطخر چندان سپاه
که خورشید بر چرخ گم کرد راه
برآمد خروش سپاه از دو روی ...
... هوا نیلگون شد زمین ناپدید
چو دارا بیاورد لشکر به راه
سپاهی نه بر آرزو رزمخواه ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی دارای داراب چهارده سال بود » بخش ۹
... که دشمن که افگندی اکنون کجاست
بباید نمودن به من راه راست
برفتند هر دو به پیش اندرون ...
... پر از خون بر و روی چون شنبلید
بفرمود تا راه نگذاشتند
دو دستور او را نگه داشتند ...
... دلم گشت پر خون و جان پر ز جوش
ز یک شاخ و یک بیخ و پیراهنیم
به بیشی چرا تخمه را برکنیم ...
... چو بر تخت بنهاد تابوت شاه
بر آیین شاهان برآورد راه
چو پردخت از دخمه ارجمند ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۴
... بر آیین خوبان خسروپرست
ابا خویشتن خادمان بر براه
ز راه و ز آیین شاهان مکاه
بشد مادر شاه با ترجمان ...
... نشست اندرو روشنک شادمان
ز کاخ دلارای تا نیم راه
درم بود و دینار و اسپ و سپاه ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۵
... چنین گفت با دانشی کید شاه
کزین پرهنر بگذری نیست راه
هم انگه باسپ اندر آورد پای ...
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۷
... بدانست کو را شد آن تاج و گاه
همی راه و بی راه لشکر کشید
سوی کید هندی سپه برکشید ...