گنجور

 
۲۱۶۱

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۲۴ - نامه نوشتن ارژنگ شاه به زنگبار و یاری خواستن گوید

 

... دو هفته به نسناس شنگاوه شاه

برآراست رزمی به آیین راه

در گنج بگشاد و زر دادشان ...

عثمان مختاری
 
۲۱۶۲

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۲۵ - آمدن ارژنگ شاه با سپاه بر سر هیتال شاه گوید

 

... که ارژنگ آمد ابا دار و گیر

پس از هیجده ماه آمد به راه

بیاورد زی من به کین یک سپاه ...

... چه دارمش دربند زین گونه خوار

چو ارژنگ ازین دل شکسته ز راه

بگردد برد باد پس آن سپاه ...

عثمان مختاری
 
۲۱۶۳

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۲۶ - بند پاره کردن شهریار در بارگاه هیتال شاه گوید

 

... در بارگه را گرفتند سخت

بند راه کاید برون نیکبخت

بسر برش آن خیمه انداختند ...

... نهاد از بر نامه چون مهر شاه

نوندی سوی سیستان گرد راه

فرستاده چون پیش دستان رسید ...

عثمان مختاری
 
۲۱۶۴

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۲۷ - صف کشیدن ارژنگ شاه بر هیتال شاه گوید

 

... به ژوبین دو شش مرد هیتال شاه

بیفکند بصوح بر خاک راه

جهان گشت در چشم هیتال تار ...

عثمان مختاری
 
۲۱۶۵

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۲۹ - رفتن نسناس زنگی به رزم او گوید

 

... چنین تاز گردان هیتال شاه

دوده گرد افکند بر خاک راه

دگر کس نیامد به میدان اوی ...

عثمان مختاری
 
۲۱۶۶

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۳۳ - نامه نوشتن هیتال شاه به اکره دیو و آمدن شنگاوه گرد گوید

 

... تو چنگش مگو کان الماس بود

بدیدی در آن چنگ از خاره راه

در آخر نه چنگ و نه سنگ سیاه ...

عثمان مختاری
 
۲۱۶۷

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۳۵ - رها شدن شهریار از بند هیتال شاه گوید

 

... همی راند مرکب چو باد بهار

بدان راه بر تند چون باد شد

چنین تا بر حصن بهزاد شد ...

... ز گردان نامی دوره صدر هزار

برفتند از آنجا می دردم براه

رسیدند شادان بدان رزمگاه ...

عثمان مختاری
 
۲۱۶۸

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴۳ - رزم توپال برادر هیتال شاه با شنگاوه گوید

 

... به توپال گفتا سپهدار شاه

برو بر سر راه ارژنگ زود

بر او کن ره کینه گه تنگ زود ...

عثمان مختاری
 
۲۱۶۹

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴۶ - رزم شهریار با نقابدار زرد پوش

 

... که گردش صبا کرده در پویه گم

سر راه بگرفت بر زردپوش

چه دریا که از باد آمد بجوش ...

عثمان مختاری
 
۲۱۷۰

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴۷ - داستان آمدن ارژنگ شاه به دروازه شهر سراندیب گوید

 

... سر هفته فرمود ارژنگ شاه

بسوی سراندیب آمد ز راه

به بستند بر کوهه پیل کوس

ز گرد سپه شد زمین آبنوس

بسوی سراندیب آمد ز راه

ز ماهی همی جوش شد سوی ماه ...

عثمان مختاری
 
۲۱۷۱

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴۸ - قسمت کردن شهریار دروازه ها به نامداران کوید

 

... بشد با دلیران سه ره ده هزار

شب تیره بگرفت راه حصار

به جمهور شه گفت بس آن دلیر ...

... بشد گرد جمهور یل با سپاه

سه دروازه را بست سرهای راه

شنیدم که ده داشت دروازه شهر ...

عثمان مختاری
 
۲۱۷۲

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۵۰ - پیدا شدن نقابدار سرخ پوش و جنگ او با شهریار

 

... نه در سر یلان را بکین در خور است

چو آمد مرآن لشکر از گرد راه

دلیری برون آمد از آن سپاه ...

عثمان مختاری
 
۲۱۷۳

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۵۲ - آمدن مضراب دیو به خیمه شهریار و بردن دلارام گوید

 

... دو دیگر کزین جای تا جای اوی

بسی هست راه ای جهان جنگجوی

به مغرب ورا جای در کوهسار ...

... بسیج ره رزم مضراب کن

کنون راه بنماد شو راهبر

مرا بر سر دیو بدخواه بر

بدو گفت جمهور کای نامدار

دو راهست ایدر مغرب دیار

یکی از ره ژرف دریا بود ...

... ز دریا توان بر بریدن دو ماه

به شش ماه صحرای راه هست راه

بدین راه رو کانت نیکوتر است

ازین دو کدامت ببین در خور است

بگفتا که دور است از این هر دو راه

شکیبا نباشد دلم بر دو ماه ...

... دو دشمن بدینسان توانا بود

نشانی که از راه نزدیک هست

مرا روشن این روز تاریک هست

بدو گفت جمهور کای پاکزاد

یکی راه نزدیک دارم بیاد

ولیکن مر آن راه دارد خطر

ز عفریت و از شیر و غولان نر ...

... همه جای دیوان بد کاردان

توان رفت زین راه هر شب و روز

ایا نامور گرد گیتی فروز ...

... ز هر بیشه تا بیشه ای بیست میل

چنین است نه بیشه در پیش راه

که گفتم ابا پهلوان سپاه ...

... بکن با دو صد مرد پرخاشخور

که در راه هر یک چو شیر نوند

نبرده سوار دلیران بوند ...

... سپه بر سوی کوه کش کن حصار

بدان تا من آیم از این راه باز

چو کوهست با درد و رنج دراز ...

... بخود برمکن روزگارت درشت

بدین راه هرگز نرفت آدمی

ازین رو ندید است کس خرمی ...

... کنون من ازآن تخمه دارم نژاد

نترسم از آن راه با کین و زاد

یکی پاسخ افکند زی سرخ پوش ...

... به بینیم تا چیست انجام کار

بگفت این سروری راه آورید

ز ره گرد بر اوج ماه آورید ...

عثمان مختاری
 
۲۱۷۴

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۵۳ - گرفتن سرخ پوش ارژنگ را گوید

 

... ابا تحفه و هدیه آن ذوفنون

بهمراه او صد جوان دلیر

همان باج گیرسر و ارده شیر ...

... دل از درد و اندوه خرسند کن

بدان تا که من باز آیم ز راه

دگر نامور پهلوان سپاه ...

... سپردش به بهزاد چون باد تفت

وز آن جایگه راه را برگرفت

دو گنج و دو شاه گران مایه زود ...

عثمان مختاری
 
۲۱۷۵

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۵۴ - کشته شدن هیتال شاه بدست بهزاد و بر تخت نشستن ارژنگ گوید

 

... نگشتی چنین تیره از آب من

یکی دام افکند بر راه شاه

بپیچید دیوش سر از دار راه

طلب کرد بهزاد را پیش خویش ...

عثمان مختاری
 
۲۱۷۶

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۵۵ - پادشاه شدن فرانک درسراندیب و بند گردن ارژنگ را گوید

 

... چنین بسته با حلقه های کمند

مبادا سپهبد برآید ز راه

شود خواستار جهان جوی شاه ...

عثمان مختاری
 
۲۱۷۷

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۵۷ - خواب دیدن رستم شاه کیخسرو را کوید

 

... کسی کو بپیچد سر از رای شاه

سرش باد افکنده بر خاک راه

بدو گفت خسرو که لهراسپ را ...

... چرا سرنیاری بر شه فرود

دلش می کنی تیره از راه دود

برو زود فرمان لهراسپ بر ...

عثمان مختاری
 
۲۱۷۸

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۵۸ - آمدن رستم به خدمت لهراسپ شاه گوید

 

... بهر گه که فرمان دهد شاه نو

کمر بندم از کین دین راه نو

بدو گفت لهراسپ کای نامدار ...

... چنین گفت کای شهریار وزین

نباید بدین راه لشکر کشید

که راهست در پیش من ناپدید

بس است آنکه آید سپهدار شیر ...

... نشست از بر زین جهان بخش شاد

دو صد مرد همراه او کرد شاه

دو منزل به همراه او شد براه

عثمان مختاری
 
۲۱۷۹

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۵۹ - خبردار شدن لهراسپ از کشتن جهن گوید

 

... بلرزید بر خود چه شاخ درخت

طلایه فرستاد بر سوی راه

که گر آید از راه توران سپاه

از آن آگهی پیش شاه آورند ...

... تهی ماند ایران ز گرد گزین

سپاهی ز ترکان فراهم کشید

کاز گردشان شد جهان ناپدید ...

عثمان مختاری
 
۲۱۸۰

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۶۰ - آمدن ارجاسپ شاه با پسر پولادوند بر سر ایران گوید

 

... خدنگش نهان در دل سنگ بود

ورا نیز ارجاسپ همراه بود

ز کین بر سر شاه لهراسپ بود ...

... بر اولاد رستم شکست آورم

تهمتن اگر باز آید ز راه

برو نیز سازم جهان را سیاه ...

عثمان مختاری
 
 
۱
۱۰۷
۱۰۸
۱۰۹
۱۱۰
۱۱۱
۱۰۱۶