... بزرگواری آزاده ای که در گیتی

ز بار منتش آزاد نیست یک گردن

ز بوی خلقش ورد و سمن دمد در حال ...

... رخ متابع او زان بود چو ورد و سمن

بابر بهمن ماند کفش اگر بارد

ز ابر بهمن زر عیار و در عدن ...

... ابر نیسان و باد تیری تو

بر موافق نعیم خلدی و بار

بر مخالف تف سعیری تو ...

... مخمور دو چشم تو بیک غنج و کرشمه

صد بار در خانه خمار شکسته

از ناوک مژگان تو در بابل و کشمیر ...

... چون رودکی اندر غم عیار شکسته

چون گردون احرار زبار منن خویش

دهقان اجل احمد سمسار شکسته ...

... گر شاخ مراد عدوی او ببر آید

پر بار شود تا شود از بار شکسته

همواره بود از نفس سر حسودش ...

... بادام دو چشم تو بعیاری و شوخی

صدبار بهر لحظه درکند شکسته

از هیبت مژگان دو بادام تویی جنگ ...

... بر بستر غم خفت حسود تو چنان زار

کش تن شود از بار قزاکند شکسته

وز دار محن گشت عدوی تو نگونسار ...

... هستند ناصحانت زنار و نعم غمی

چونانکه حاسدانت ز بار نعم غمی

صدر زمین تواضع و خورشید طلعتی ...

... در علم شرع صاحب و صدر مسلمی

عالی عبارت خوش عذب فصیح تو

از الکن الکنی برد از ابکم ابکمی ...

... بگذشت از آنکه صاحب ایوان و طارمی

در جویبار سنت و در باغ علم شرع

چون سرو راستی چو بنفشه همی غمی ...

... از فضل و از کرم تو سر و صدر هر یکی

در زیر بار منت تو هست یک جهان

شرح و بیان به کار نیاید که کی و کی ...

... روی اگر گویم به من بنمای ننماید به من

وای حال آنکه چون من بار نافرمان گرفت

طوف کردم گرد کوی او برای روی او ...

ای شده عهد تو بر کینه و پیکار درست

به وفا عهد تو ناآمده یک بار درست

با من ار عهد تو را نیست درستی و وفا ...

... همه در حسن و جمال تو بدیدم عیان

آنچه از یوسف مصری ست به اخبار درست

گر تو را گویم صد یوسف گویم که بدین ...

... چون سر آن مژه چشمک نیش تو کشد

بار عشق تو کم و بیش تو در وعده تست

از کجا عاشق دلخون کم و بیش تو کشد ...

ای سرو رسته از طرف جویبار بر

بر سرو و ماه سلسله مشکبار بر

ای لعبت بدیع و نگار بدیع چین ...

... فصل بهار گشت برون آی سوی باغ

وز باغ باز خانه دل بی غبار بر

بنگر که فر باغ گلست ای نگار بس ...

... می پار سال نو کند از مرغ پار بر

گوید که بار دیگر خرم بهشت شد

باغبان بکس دو بسته مدار در ...

... جستند خلق رنج من از مهربان خویش

من رنجشان کشیدم و بر خود نهاده بار

رنجیست اینکه چون بحقیقت نگه کنم ...

... از من چو یار عزم سفر کرد پیش ازو

بر بست بار رحلت و برداشت کام دل

هر منزلی که دوست در آنجا نزول کرد ...

... بنمای روی تا بشب اندر فتد خلل

کز روی و زلف تو بزمانی هزار بار

اندر تو آن کند که شب و روز را بدل ...

... با من رهی مکن تو بجای جدل جدل

من شاخ کلکم ای بت و بار هوای تو

کردست نکته بر من مرحوم مستدل ...

... بجان بنده یا بجان بنده دری

هزار بار بگویم که راز عشق ترا

نهان کنم نکنم بیدلی و پرده دری ...

... خاک تیره گشت روشن از فروغ لاله زار

ابر نیسانرا ببار آورد در شاهوار

غنچه از شوخی ببر بگرفت آن در را ببار

لاله سیراب در این سان پر از رنگ و نگار ...

... بوستان آرای هم بزاز و هم عطار شد

ابر نیسان رایگان غواص لؤلؤ بار شد

تا بکف راد ممدوحم زنند او را مثل ...

... آن سپهر بی فنا وین آفتاب بیزوال

تا قیام ساعه باد آن بی غبار این بی زلل

آن خداوندی که طبعش چون بهار آراسته است ...

... خط امرش حصن امن خلق را پیراسته است

خلق را با بسته چون باران حاجت خواسته است

باد و کف راد او باران و ابل کم ز طل

آن خداوندی که فردوس است ازو شهر نسف ...

... مهتری کز وی برونق گشته کار مهتری

مهتران در خدمتش بندند بار مهتری

تازه شد زو سیرت و رسم و شعار مهتری ...

... در سرای اوست یکسر گیر و دار مهتری

شد فزون از اعتبارش اعتبار مهتری

شاد و برخوردار باد از روزگار مهتری ...

... آنروز که تو خواسته ناخواسته بخشی

کس مرشعرا را ندهد بار بدهلیز

ور باز رسانند بدان مجلس خرم ...

خط امان من است این قصیده غرا

که بیش از این نکنم کار و باردم خر را

سوار رخشم و اسفندیار رویین خصم ...

... همه خران بهمین چوب رانم از سودا

باره بر خر دجال را میان ببرم

که خر سوار بیندازد از نهیب عصا ...

... بپشت مازه گاو زمین رسد آسیب

چو در کشم خر خمخانه زیر بار هجا

خران کوره گریزان ز تیز هجو منند ...

... ز بیخ پی سخن انگیزم و بجز بر پشت

روان کنم سخن خر نباروا و روا

خرک ترانه تراش است و من خرانه تراش ...

... بشاعری و گدایی خری بچنگ آرم

روان و بارکش و خوش نه شاعر و نه گدا

بکمترین صلت از مجلس عمید امیر ...

... صد ره اگرم کنی بروزی در

هر بار به آید از نخستینا

چون نوبت مایقول پیش آمد ...

... خر سوارش منم بسوط عذاب

یک جهان بار هجو بر فتراک

نبدم و میدوانمش بشتاب ...

... بر خری لنگ جای او سنجاب

چرخ سنجاب گون دگر باره

پیریش را بدل کند بشباب ...

... عمود بازیکانرا بدی رکوع و سجود

مهی دو بار هزاران عمود بازیکان

همی بسیم تو حاصل شدی همه مقصود ...