منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا
زین هر دو مانده نام چو سیمرغ و کیمیا
شد راستی خیانت و شد زیرکی سفه
شد دوستی عداوت و شد مردمی جفا
گشتهست باژگونه همه رسمهای خلق
زین عالم نبهره و گردون بیوفا
هر عاقلی به زاویهای مانده ممتحن
هر فاضلی به داهیه ای گشته مبتلا
آنکس که گوید از ره معنی کنون همی
اندر میان خلق ممیز چو من کجا
دیوانه را همی نشناسد ز هوشیار
بیگانه را همی بگزیند بر آشنا
با یکدگر کنند همی کبر هر گروه
آگاه نه کز آن نتوان یافت کبریا
هرگز بسوی کبر نتابد عنان خویش
هرک آیتی نخست بخواند «ز هل اتی»
با این همه که کبر نکوهیده عادتست
آزاده را همی ز تواضع بود بلا
گر من نکوشمی به تواضع نبینمی
از هر خسی مذلت و از هر کسی عنا
با جاهلان اگرچه به صورت برابرم
فرقی بود هرآینه آخر میان ما
آمد نصیب من ز همه مردمان دو چیز
از دوستان مذلت و از دشمنان جفا
قومی ره منازعت من گرفتهاند
بیعقل و بیکفایت و بیفضل و بیدها
بر دشمنان همی نتوان بود موتمن
بر دوستان همی نتوان کرد متکا
من جز به شخص نیستم آن قوم را نظیر
شمشیر جز به رنگ نماند به گندنا
با من همه خصومت ایشان عجب ترست
ز آهنگ مورچه به سوی جنگ اژدها
گردد همی شکافته دلشان ز خشم من
همچون مه از اشارت انگشت مصطفا
چون گیرم از برای حکیمی قلم به دست
گردد همه دعاوی آن طایفه هبا
ناچار بشکند همه ناموس جاودان
در موضعی که در کف موسا بود عصا
ایشان به نزد خلق نیابند رتبتی
تا طبعشان بود ز همه دانشی خلا
زیرا که بی مطر نبود میغ را خطر
چونان که بیگهر نبود تیغ را بها
زیشان نبود باک رهی را به ذرهای
کز آبگینه ظلم نیاید بر آسیا
آنم که بردهام علم علم در جهان
بر گوشهٔ ثریا از مرکز ثرا
با عقل من نباشد مریخ را توان
با فضل من نباشد خورشید را ذکا
شاهان همی کنند به فضل من افتخار
حران همی کنند به نظم من اقتدا
با خاطرم منیرم و با رای صافیم
کالبرق فی الدجی والشمس فیالضحی
عالیست همتم به همه وقت چون فلک
صافیست نظم من به همه وقت چون هوا
بر همت منست سخاهای من دلیل
بر نظم من بست سخنهای من گوا
هرگز ندیده و نشنید این کسی ز من
کردار ناستوده و گفتار ناسزا
این فخر بس مرا که ندیدست هیچکس
در نثر من مذمت و در نظم من هجا
در پای ناکسان نپراکندهام گهر
از دست مهتران نپذیرفتهام عطا
آنرا که او به صحبت من سر درآورد
گویم ثنای نیک و شناسم به دل وفا
ار ذلتی پدید شود زو معاینه
انگارمش صواب و نبینم ازو خطا
اهل سرخس می نشناسند حق من
تا رحلتی نباشد ازین جایگه مرا
مقدار آفتاب ندانند مردمان
تا نور او نگردد از آسمان جدا
آنگاه قدر او بشناسند با یقین
کاید شب و پدید شود بر فلک سها
اندر حضر نباشد آزاده را خطر
وندر حجر نباشد یاقوت را بها
شد گفتهٔ سنایی چون کعبه نزد خلق
زین بیشتر فصول که باید ز ابتدا
تا کلک او به گاه فصاحت روان بود
بازار او به نزد بزرگان بود روا
آن گه به کام او نفسی بر نیاورند
در دوستی کجا بود این قاعده روا
آزار او کشند به عمدا به خویشتن
زانسان که که کشد به سوی خویش کهربا
در فضل او کنند به هر موضعی حسد
بر نقص او دهند ز هر جانبی رضا
عاقل که این شنید بداند حقیقتی
کاین حرف دشمنان و حسودان بینوا
چون جوهر سخا شد نزدیک اهل بخل
چون عنصری ز ظلمت در جنب صد ضیا
تا ناصحان او نسگالند جز نفاق
تا دشمنان او ننمایند خود صفا
ور اوفتد ورا بهمه عمر حاجتی
بیحجتی کنند همه صحبتش رها
مرد آن بود که دوستی او بود بجای
لوبست الجبال و انشقت السما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بررسی اوضاع اجتماعی و اخلاقی جامعه میپردازد و از بیوفایی، خیانت و عداوت میان مردم سخن میگوید. او نشان میدهد که مروت و وفا منسوخ شده و روابط انسانی به شدت دچار تغییرات منفی شده است. شاعر به تناقضاتی مانند راستی و خیانت، دوستی و عداوت اشاره میکند و از سردرگمی و ناکامی خویش در دنیای پر از کبر و حسد سخن میگوید.
او خود را در برابر نظم و دانشش معرفی میکند و میگوید که برتری او در علم و فضیلت باعث حسادت دیگران شده است. او به انتقاد از جهل و نادانی عمومی و بیتوجهی به ارزشهای واقعی میپردازد و به تنهایی خود در مواجهه با این مشکلات اعتراف میکند. در نهایت، شاعر بر این باور است که کسی که با او دوستی کند، خیر و نیکی خواهد دید و بر ضعفها و حسادتهای دیگران تأکید میکند.
هوش مصنوعی: مروت و وفا از بین رفتهاند و دیگر وجود ندارند، اما از آنها تنها نامی باقی مانده است که مانند سیمرغ و کیمیا، بسیار ارزشمند و افسانهای به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: در این دنیا، صداقت به خیانت تبدیل شده و زیرکی به بیحسی و نادانی. دوستی به دشمنی تغییر شکل داده و رفتار انسانی به بیرحمی و ظلم آلوده شده است.
هوش مصنوعی: همهچیز در دنیا برعکس شده و هیچ چیزی طبق عرف و عادت مردم پیش نمیرود، چرا که این عالم و آسمان وفادار نیستند.
هوش مصنوعی: هر فرد خردمندی در یک موقعیت خاص قرار دارد و هر کس با دانشی که دارد، به نوعی با چالشها و مشکلات مواجه شده است.
هوش مصنوعی: کسی که بگوید من در این دنیا درک و فهم خود را از معنی و حقیقت به نمایش میگذارم، باید بداند که در جمع مردم جایگاهی مانند من ندارد.
هوش مصنوعی: دیوانه نمیتواند دیوانه را از هوشیار تشخیص دهد و بیگانه نیز آشنا را نمیشناسد.
هوش مصنوعی: هر گروهی در میان خود به خودبزرگبینی و خودپسندی مشغولند، اما باید بدانند که از این ویژگی نمیتوان به بزرگی واقعی و عالی دست یافت.
هوش مصنوعی: هرگز کسی که آیه «هل أتی» را بخواند، به سمت خودپسندی و کبر نمیرود.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه تکبر چیزی ناپسند است، گاهی اوقات برای افراد آزاد، تواضع نیز میتواند به نوعی مشکل و دشواری تبدیل شود.
هوش مصنوعی: اگر من تلاش نکنم تا فروتن باشم، از هر انسان حقیر ذلت و از هر کسی تحقیر را نمیبینم.
هوش مصنوعی: هرچند که من از نظر ظاهری با نادانان در یک سطح هستم، اما در واقع تفاوت زیادی بین ما وجود دارد.
هوش مصنوعی: در زندگی من از میان همه مردم، دو چیز نصیبم شده است: از دوستانم خفت و ذلت، و از دشمنانم ستم و آزار.
هوش مصنوعی: گروهی بر سر اختلافات من جمع شدهاند که نه عقل دارند، نه شایستگی و نه فضیلت.
هوش مصنوعی: نمیتوان به دشمنان اعتماد کرد و بر دوستان هم نمیتوان به راحتی تکیه کرد.
هوش مصنوعی: من فقط به یک شخص تعلق دارم، همانطور که شمشیر جز به رنگش چیزی از خود ندارد.
هوش مصنوعی: خصومت و دشمنی آنها با من جالبتر از تلاش یک مورچه برای جنگیدن با یک اژدهاست.
هوش مصنوعی: دل هایشان از شدت خشم من آشکار میشود، مانند اینکه ماه از اشاره انگشت پیامبر نمایان میشود.
هوش مصنوعی: اگر قلم به دست حکیمی بیفتد، همه ادعاها و سخنان آن گروه را بیارزش و بیپایه میسازد.
هوش مصنوعی: ناچار در جایی که عصای موسی در دست او بود، تمام قوانین مقدس و ابدی شکسته خواهد شد.
هوش مصنوعی: آنها به خاطر دانش و ذاتی که دارند، نمیتوانند در میان مردم به مقام و مرتبهای دست یابند.
هوش مصنوعی: چون باران نباشد، ابر بیخطر است، همانطور که بدون جواهر، ارزش شمشیر کاهش مییابد.
هوش مصنوعی: این افراد هیچ نگرانی ندارند، چرا که میدانند حتی یک ذره از ظلم و ستم نمیتواند به آسیا آسیب برساند.
هوش مصنوعی: من کسی هستم که علم و دانش را در دنیا از بالاترین نقطه به دست آوردهام، درست مانند ستارهای در اوج آسمان که از مرکز خود فاصله دارد.
هوش مصنوعی: عقل من اجازه نمیدهد که در برابر مریخ قدرتی داشته باشد و دانش و فضیلت من به قدری نیست که بتواند خورشید را تحت تأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: پادشاهان به خاطر نعمت و فضیلت من به خود میبالند و مردم حران نیز به شعر و نظم من اقتدا میکنند.
هوش مصنوعی: من با ذهن روشن و تفکری خالص، مانند نوری در شب تار و همچون خورشید در روز روشن هستم.
هوش مصنوعی: همت من در هر زمان بسیار بلند و والا است، مانند آسمان صاف. نظم و ترتیبی که در کارهایم دارم، شبیه به هوای پاک و صاف است.
هوش مصنوعی: خلوص نیت و تلاش من، نشانه بخششهایم است. سخنانی که بر زبان میآورم، گواهی بر نظم افکار و اعمال من هستند.
هوش مصنوعی: هیچکس نه دیده و نه شنیده است که من کارهای زشت و سخنان ناپسند بگویم.
هوش مصنوعی: این برای من افتخار بزرگی است که هیچکس در نوشتههای نثر من عیب و انتقادی ندیده و در شعرهایم نیز کسی به من هجومی نکرده است.
هوش مصنوعی: من در برابر افراد ناتوان و کمارج خود را بیقیمت کردهام و از بزرگان و مهمترها هیچ هدیهای را قبول نکردهام.
هوش مصنوعی: هر کسی که راجع به من صحبت کند و به من نزدیک شود، من او را ستایش میکنم و در دل خود برای او وفاداری قائل میشوم.
هوش مصنوعی: اگر ذلتی از او بوجود بیاید، آن را به عنوان حقیقتی درست تلقی میکنم و خطایی از او نمیبینم.
هوش مصنوعی: مردم سرخس حق مرا نمیشناسند تا زمانی که از این مکان دور شوم و سفر کنم.
هوش مصنوعی: مردم نمیدانند که چقدر نور آفتاب وجود دارد تا زمانی که نور او از آسمان جدا نشود.
هوش مصنوعی: زمانی قدر و ارزش او را بهخوبی درک میکنند که شب فرا برسد و ستارهای روشن بر آسمان نمایان شود.
هوش مصنوعی: آزادگان در زمان آرامش و امنیت نگرانی ندارند و در مکانهای محفوظ و امن، ارزش جواهرات نیز حفظ میشود.
هوش مصنوعی: سنایی به قدری محبوب و مورد توجه مردم است که مانند کعبه در دلها جای دارد. او از بسیارى از فصلها و مباحث دیگر برتر و والاتر است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که خط و نوشته او در بیان و فصاحت جاری باشد، اعتبار و مقام او در نزد بزرگترها محفوظ و پسندیده خواهد بود.
هوش مصنوعی: زمانی که در دوستی کسی به فکر رضایت دیگری نباشد، چگونه میتوان این رفتار را درست دانست؟
هوش مصنوعی: آدمها به عمد خود را به زحمت میاندازند، زیرا مانند کهربا که چیزها را به سوی خود جذب میکند، کسانی هستند که دیگران را به سمت خود جلب میکنند.
هوش مصنوعی: در مقام و کرامت او، در هر جایی حسادت میورزند و از هر طرف نسبت به نقصهای او راضی و خرسند هستند.
هوش مصنوعی: کسی که خردمند باشد، وقتی این سخن را میشنود، باید بفهمد که این واقعیتی است که از سوی دشمنان و حسودان بیدلیل گفته میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که ویژگی بخشندگی در نزد مردم بخیل به وجود آید، مثل این است که یک عنصر تاریک در کنار صد نور درخشان قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: باید مراقب بود که مشاوران و ناصحان، فقط به ایجاد تفرقه و نفاق نپردازند و دشمنان نیز چهرهی خود را به گونهای نشان ندهند که نشاندهندهی صداقت و صفا باشد.
هوش مصنوعی: اگر او را دچار مشکل کنند و برای همیشه به او نیازی نداشته باشند، همه از صحبت کردن با او دست خواهند کشید.
هوش مصنوعی: مرد واقعی کسی است که دوستی او از هر کوهی بلندتر و آسمان را شکافندهتر باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا
وز هر دو نام ماند چو سیمرغ و کیمیا
همین شعر » بیت ۱
منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا
زین هر دو مانده نام چو سیمرغ و کیمیا
تا داد باغ را سمن و گل بنونوا
بلبل همی سراید بر گل بنونوا
رود و سرود ساخته بر سرو فاخته
چون عاشقی که باشد معشوق او نوا
مشک و عبیر بارد بر گلستان شمال
[...]
چون نای بینوایم ازین نای بینوا
شادی ندید هیچ کس از نای بینوا
با کوه گویم آنچه ازو پر شود دلم
زیرا جواب گفته من نیست جز صدا
شد دیده تیره و نخورم غم ز بهر آنک
[...]
آمدگه وداع چو تاریک شد هوا
آن مه که هست جان و دلم را بدو هوا
گرمی گرفته از جگر گرم او زمین
سردی گرفته از نفس سرد من هوا
ماه تمام او شده چون آسمان کبود
[...]
ای بر مراد رأی تو ایام رامضا
بسته میان بطاعت فرمان تو قضا
از جاه تو گرفته سیادت بسی شرف
وز فر تو فزوده وزارت بسی بها
خلق خدای را برعایت تویی پناه
[...]
آورد گرد فتح و ظفر پیش چشم ما
باد از رکاب عالی لازال عالیا
گرد از رکاب عالی بر نصرت و ظفر
در دیده رعیت باشد چو توتیا
عالی علاء دولت و دین آنکه تا بحشر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.