روی ترش کرده به یاران مبین
سرکه فروشی مکن، ای انگبین
چاه مزن زیر لب چون سمن
رخنه مکن در شکم یاسمین
روی زمین را تویی آب حیات
تشنه ز تو هر که به روی زمین
زلف که شد طوق گلوی تو، کرد
سلسله در گردن ماء معین
بی گنهی چشم ز ما برمگیر
بی سببی چهره ز ما در مچین
لیک از آن چشم کمین می کنی
دیده بد نیز ببین در کمین
پای برین دیده پر خون منه
بیهده در خون و دلم در مشین
ای که ز روی تو جهان روشن است
آه من سوخته را هم ببین
خسرو آخر چو سگ از خود مران
چند چو رو به کنیم پوستین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به دوستانش میگوید که نباید با چهره ترش و نامناسب خود، دیگران را اذیت کنند و باید از سرکهفروشی و آسیب زدن به دیگران پرهیز کنند. او همچنین به زیبایی و زندگی اشاره میکند و میگوید که همه به دنبال آب حیات و زیبایی او هستند. شاعر از محبوبش میخواهد که به او توجه کند و در عین حال هشدار میدهد که او نیز تحت نظر دیگران است. در نهایت، شاعر از محبوبش میخواهد که مانند خسران خود را از دیگران دور نکند و انسانها را با مهربانی ببیند.
هوش مصنوعی: به دوستانت چهرهی عبوس و ناراحت نشان نده و سعی نکن خودت را به عنوان شخصی که بدخلق است، معرفی کنی.
هوش مصنوعی: زیر لب فریاد نزن و سر و صدا نکن، و در دل گل یاسمین فساد نکن.
هوش مصنوعی: تو آب حیات را بر زمین جاری کردهای و هر کس که بر روی زمین است، از تو تشنهاست.
هوش مصنوعی: موهای سیاه تو مانند طوقی زیبا دور گردنت جا گرفته و همچون رشتهای در گردن آب زلال قرار دارد.
هوش مصنوعی: چشمپوشی از ما را نکن و بدون دلیل چهرهات را در هم مکش.
هوش مصنوعی: اما تو با آن چشم پنهانی که داری، میتوانی بدیها را هم که در کمیناند، مشاهده کنی.
هوش مصنوعی: پاهای خود را در خون نگذار و بیهوده در این درد و رنج نمان، زیرا دل من را نیز درگیر مکن.
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر زیباییات، دنیا روشن و نورانی است، حالا نگاهی هم به درد و آه من داشته باش.
هوش مصنوعی: اگر در پایان کار تو نیز مانند سگی به خودت پشت کنی، چندان حیاتی برایت نخواهد ماند، پس به یاد داشته باش که باید دلسوز و مهربان باشی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چند کنی جای چنین به گزین؟
چون نروی سوی سرائی جز این؟
چند نشینی تو؟ که رفتند پاک
همره و یارانت، هلا برنشین
چند کنی صحبت دنیا طلب؟
[...]
بس که شنیدی صفت روم و چین
خیز و بیا ملک سنایی ببین
تا همه دل بینی بی حرص و بخل
تا همه جان بینی بی کبر و کین
زر نه و کان ملکی زیر دست
[...]
منت او راست هزار آستین
بر کمر کوه و کلاه زمین
حیف بود سفتن لعلی چنین
جز بستایشگری رکن دین
آمدهای بیگه خامش مشین
یک قدح مردفکن برگزین
آب روان داد ز چشمه حیات
تا بدمد سبزه ز آب و ز طین
آن می گلگون سوی گلشن کشان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.