گنجور

 
صامت بروجردی

برادرا دلم رفتنت قرار ندارد

مرو که خواهر تو ناب انتظار ندارد

به درد بی‌کسی‌ام مبتلا مکن به فدایت

که خواهر تو کسی را در این دیدار ندارد

تو منع می‌کنی از گریه‌ام ولی نتوانم

دل شکسته‌ام از گریه اختیار ندارد

دلم ز وعده برگشتنت قرار نگیرد

چرا که گردش ایام اعتبار ندارد

به خیمه منتظر تو نشسته عابد بیمار

میان بستر تب غیر گریه کار ندارد

گرفتم آن که پس از تو رضا شود به اسیری

توان اینکه به اشتر شود سوار ندارد

سکینه را بنشان در کنار خویش زمانی

که تاب دوری باب بزرگوار ندارد

بده تسلی لیلی برای خاطر اکبر

که دادغر و غریب است و غمگسار ندارد

مبر به جانب میدان علی اصغر خود را

که طفل طاقت پیکان آب دار ندارد

اگر به شام بود یا به کوفه یا مدینه

به هیچ وجه دل پر ز خون قرار ندارد

بکن سفارش طفلت رقیه بر پر سعد

که تاب سیلی شمر ستم شعار ندارد

مرا اسیر یزید کردی و رفتی

مرو که داد رسمی زینب فکار ندارد

شها شفاعت (صامت) نما بروز قیامت

که جز تو چشم به ابناء روزگار ندارد

 
 
 
صائب تبریزی

ستاره سوخته پروای اعتبار ندارد

که تخم سوخته حاجت به نوبهار ندارد

توان ز بیخودی ایمن شد از حوادث دوران

خطر سفینه ز دریای بیکنار ندارد

ز بس گزیده شد از روی تلخ مردم عالم

[...]

واعظ قزوینی

فضای خاطرم از غم از آن غبار ندارد

که آرزوی جهان، از دلم گذار ندارد

جهان چو معرکه تیغ بازی است حذر کن

چه پا نهی به میان؟ این میان کنار ندارد!

بزرگیی که در آن نیست چشم لطف بمردم

[...]

قصاب کاشانی

تنم به هیچ مکان بی رخت قرار ندارد

به جز خیال تو کس بر دلم گذار ندارد

به هر کجا که روم همچو مرغ طعمه دامم

به غیر من به کسی روزگار کار ندارد

در این سراسر گلزار نیست برگ درختی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قصاب کاشانی
سعیدا

مگر خبر ز دل خسته آن نگار ندارد

چه آتشی است که امشب دلم قرار ندارد

درست گویمت از دل مباد رنجه شوی

که این شکسته به پیش تو اعتبار ندارد

بیا که صحبت رندان مفرح افتاده است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه