آه ای فلک ز دست تو و جور اخترت
کردی چو خاک پست مرا، خاک بر سرت
جز عکس مدعا ز تو کس صورتی ندید
تاریک باد آینهٔ مهر انورت
مشمار برق آه جگر سوز من به هیچ
با خاک تیره گر ننمایم برابرت
شد کشته عالم و تو همان در مقام جنگ
ای تیز جنگ کند نگردید خنجرت
تا چند تلخ کام جهان را کنی هلاک
هرگز تهی نمیشود از زهر ساغرت
سد داد خواه هر طرفی ایستاده لیک
دست که میرسد به عنان تکاورت
چندین شکست کار من دلشکسته چیست
ای هرزه گرد نیست مگر کار دیگرت
کشتی مرا ز کینه به تیغ زبون کشی
گویا نشد دچار کس از من زبون ترت
بادا سپاه روز تو یارب که هیچ یار
نور وفا نیافت زشمع مه وخورت
چون جویم از تو مهر که برخاکش افکنی
گیرد اگر چه مهر جهانگیر در برت
بگسل طناب خیمهٔ لعبت که سوختم
زین بازی ملال فزای مکررت
گو زرد از خزان فنا شو که هیچ بار
جز بار دی ندید کس از چرخ اخضرت
نسبت به من غریب طریقی گزیدهای
گویا هنوز شعله آهم ندیدهای
یاران رفیق و همنفس و یار من کجاست
مردم ز غم ، برادر غمخوار من کجاست
من بیخودانه سینه بسی کندهام زدرد
گویید مرهم دل افکار من کجاست
دارم تنی به صورت طاووس داغ داغ
توتی زبان نادره گفتار من کجاست
بگداختم چنانکه نشستم به روز شمع
آتش نشان آه شرربار من کجاست
بی یار و بیکسم ، چه کنم چیست فکر من
آنکس که بود یار وفادار من کجاست
بیمار بود آنکه غمش ساخت بیخودم
آگاهیم دهید که بیمار من کجاست
با خواب نور دیده به سیلاب گریه رفت
آن نوربخش دیده بیدار من کجاست
دل زار شد ز نوحه من نامراد را
ای همدمان مراد دل زار من کجاست
روز خزان نهاد گلستان عمر من
آن گل که بود رونق گلزار من کجاست
گوهرشناس و جوهری نظم و نثر کو
جوهر فزای گوهر اشعار من کجاست
یاری نماند و کار من از دست میرود
آن یار را که بود غم کار من کجاست
در خاک رفت گنج مرادی که داشتیم
ما را نماند خاطر شادی که داشتیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر، سرودهای از یک شاعر عاشق و غمگین است که به احساسات شدید خود درباره بیوفایی و جدایی اشاره دارد. شاعر از ظلم زمانه و ستارهها گله میکند و میگوید که او را همچون خاکی پست کردهاند، در حالی که هیچ حقیقتی جز تصویر آرزوهایش از طرف دنیا نمیبیند. او با دردی شدید از فقدان یاران و دوستانش سخن میگوید و از تنهایی و غم خود در رنج است.
شاعر به دلتنگی و ناامیدی خود از عشق و وفای یارانش اشاره کرده و از نور و دوستی که به دنبال آن است، ناله میکند. او همچنین به مشکلات و سختیهای زندگی اشاره کرده و در جستجوی دوستی و همدلی است که در کنار او باشد. در نهایت، شعر به احساس از دست رفتن شادی و امید اشاره دارد و حسرت روزهای خوش گذشته را تجربه میکند.
هوش مصنوعی: ای آسمان، از دست تو و ظلم ستارهات، مرا به اندازه خاک پست کردی. لعنت بر تو باد!
هوش مصنوعی: جز تصویر خواستهات، کسی چهرهای از تو ندید. ای کاش آینهی عشقت، تاریک بماند.
هوش مصنوعی: آرزو میکنم که درد و آه سوزان من را دست کم نگیر؛ اگر آن را با خاک سیاه هم مقایسه نکنی، باز هم نمیتوانی برابری آن را نشان دهی.
هوش مصنوعی: عالم به دست شمشیر تو کشته شد و تو همچنان در میدان نبرد هستی. ای شمشیر تند، چرا خنجرت نتوانسته است به دشمن ضربه بزند؟
هوش مصنوعی: چقدر میخواهی که دنیا را با تلخیها نابود کنی؟ هرگز ظرف تو از زهر خالی نخواهد شد.
هوش مصنوعی: هر طرفی از داوران برای حل مشکل و دعوا ایستادهاند، اما وقتی پای عمل به میان میآید، دست کسی به کمک نمیرسد و هیچ کس توانایی یا قدرت لازم را ندارد.
هوش مصنوعی: چندین بار دل من شکسته شده، اما ای Wanderer، آیا کاری جز این در دست تو نیست؟
هوش مصنوعی: کینه تو باعث شد که زبانم زخم بزند، اما به نظر نمیرسد کسی از من بدتر باشد.
هوش مصنوعی: خدایا، روزی که میرسد سپاهی از بادها را به همراه داشته باش که هیچ یاری جز نور وفا را از شمع ماه و خورشید نیابد.
هوش مصنوعی: وقتی که جویای محبت تو باشم و آن را بر خاک بریزی، حتی اگر محبت بزرگی مانند محبت جهان را در آغوشت داشته باشی، به دست نخواهم آورد.
هوش مصنوعی: خیمهٔ بازی را رها کن، زیرا از این سرخوردگی و مکرر بودن آن خسته شدهام.
هوش مصنوعی: از زردی و وضعیت خزان دوری کن، چرا که هیچکس جز روزی که گذشته خواهد بود، از این چرخ سبز رنگ زندگی بهرهای نبرده است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو راهی را انتخاب کردهای که از من دور است. به نظر میرسد که هنوز درد و رنج من را احساس نکردهای.
هوش مصنوعی: دوستان و همنفسانم کجا هستند؟ مردم از غم به سر میبرند، برادر و همدرد من کجا رفته است؟
هوش مصنوعی: من به خاطر درد، بیهدف و بیدلیل، زخمهای زیادی بر سینهام ایجاد کردهام. حالا از خودم میپرسم که مداوای این دل پر درد من کجاست؟
هوش مصنوعی: من بدنی زیبا و شکوهمند دارم، اما در درونم آتش احساس و شور و شوق میسوزد. زبان و گفتار من که میتواند سخنان نابی را بر زبان بیاورد، کجاست و چرا در دسترس نیست؟
هوش مصنوعی: من به شدت دچار آتشسوزی شدم، مانند شمعی که در روز روشن میسوزد. حالا آه و نالهام کجاست؟
هوش مصنوعی: به تنهایی و بدون دوست و همراه ماندهام، نمیدانم باید چه کنم. در ذهن من فقط این فکر است که آن کسی که همیشه و با وفا در کنارم بود، حالا کجاست؟
هوش مصنوعی: کسی که در غم تو بیتاب و بیخود شده، بیمار واقعی است. از شما میخواهم کمک کنید تا بدانم این بیمار، که من هم در اندوهش غرق شدم، کجاست.
هوش مصنوعی: با خواب شیرین و آرامش چشمانم، اشکهایم به شدت سرازیر شد. اکنون باید بگویم که آن روشنایی و امیدی که مرا بیدار میکند، کجاست؟
هوش مصنوعی: دل من به خاطر نوحه و نالههای غمانگیزم بسیار دردمند و ناراحت شده است. ای دوستان، الآن این دل زار من کجا است که در حال سوگ و اندوه به سر میبرد؟
هوش مصنوعی: در روزهای پاییز، باغ زندگی من رنگ و بوی خاصی داشت، حالا آن گلی که بر زیباییهای باغ من میافزود، کجاست؟
هوش مصنوعی: شاعر از کسی که به هنر و ادبیات آشناست میخواهد که در اشعار او جواهرات فکری و زیباییهای نهفته را ببیند و از او میپرسد که این زیباییها و عمق معنی در شعرهایش کجاست.
هوش مصنوعی: دوستی نمانده و کار من در حال از بین رفتن است؛ آن دوستی که برایم نگران بود، کجاست؟
هوش مصنوعی: گنج با ارزشی که داشتیم در خاک مدفون شد و دیگر اثری از شادی که داشتیم باقی نمانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.